شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 90 با تعجب بهم خیره شد و سرش رو تکون داد! -شب بخیر!! این رنج من بود، پس باید میپذیرفت
#او_را.... 91
حرفهای مرجان دوباره پتک شده بود و به سرم میکوبید.
راست میگفت!
آرامش داشته باشم که چی بشه!؟
آخرش که چی؟؟؟!
رفتم سراغ دفترچه های روی میز.
دوباره باید سوالی رو که سعی داشت مغزم رو منفجر کنه،مینوشتم.
« آرامش!؟»
به دنبال جوابش تو نوشته های قبلیم گشتم، چندتا جمله پیدا کردم!
« آرامش نداشته باشی، نمیتونی به هدفت برسی!»
آرامش!؟ هدف!؟
« برو ببین برای چی خلق شدی؟! »
« تو رو آفریده برای خودش! »
« چرا به شکل انسان خلقت کرد!؟ »
« تو انسان نشدی که بری دنبال هرچی که دلت میخواد!!
انسان شدی که بگذری از دل بخواهی های خودت! »
یه صفحه جلوم بود، با دو تا سوال و چهار تا جمله!
اینقدر حرف مرجان فکرم رو درگیر کرده بود،که همه اتفاقات چنددقیقه پیش از یادم رفت!!
انگار همه چی به هم گره خورده بود.
دوباره دفترچه ی سجاد رو باز کردم. باید جواب سوالهام رو پیدا میکردم!
« تو باید به تمام تمایلاتت برسی!
خودت رو محدود به چندتا میل پست نکن!
تو ارزشت خیلی بالاست و هدفت هم خیلی با ارزشه.
پس از علایق سطحی خودت بگذر تا به علایق باارزش و عمیقت برسی!!»
مغزم مثل یک بمب ساعتی شده بود،که هر لحظه منتظر بودم منفجر شه. نمیفهمیدم چی داره میگه!!
سرم رو تو دستام گرفتم و خودم رو انداختم رو تختم. نمیتونستم درک کنم که منظورش چیه!
حالا به اون پازل ،کلمات تمایلات عمیق و تمایلات سطحی هم اضافه شده بود.
کلمه ی تمایلات عمیق خیلی به نظرم جذاب میرسید. دلم میخواست بدونم این تمایلات چیا هستن!
چشم هام رو بستم. هرچقدر سعی کردم به چیزی فکرنکنم،نشد!
دلم میخواست زودتر این معما حل شه. باید خودم رو از این بلاتکلیفی و گیجی خلاص میکردم.
خودم رو به کیفم رسوندم و بسته ی سیگار رو برداشتم.
روشنش کردم اما...
انگار یه گوشه از مغزم روشن شد!
گرفتمش جلوی صورتم.
"من الان دلم میخواد تو رو بکشم. یعنی به تو میل دارم.
اما تو، چیز باارزشی نیستی. پس یک میل سطحی هستی!!"
و مثل اینکه چیز مهمی کشف کرده باشم، لبخند پیروزمندانه ای روی لبم نقش بست.😏
خاموشش کردم و انداختم تو سطلی که زیر تخت قایم کرده بودم!
"خب من الان از یک علاقه ی سطحی گذشتم و کاری رو که دلم میخواست انجام ندادم.
حالا باید چه اتفاقی بیفته؟
تمایلات عمیق و هدف و اینجور چیزا چی میشه!!؟"
متفکرانه چندبار طول و عرض اتاق رو طی کردم و رفتم تو تراس. احساس میکردم مغزم نیاز به هواخوردن داره تا راه بیفته.
با وجود اینکه شب بود، اما آسمون از حد معمول روشن تر بود. ماه پر نورتر از همیشه به نظر میرسید.
دوباره برای حل معمام، نیاز به نوشتن داشتم.رفتم تو اتاق و با دفترچه ها و یه صندلی برگشتم.
دفترچه ی خودم رو باز کردم و به دو بخش تقسیمش کردم. تمایلات عمیق و تمایلات سطحی!
اکثر تمایلاتم رفت تو بخش سطحی
و فقط چند مورد تو قسمت تمایلات عمیق نوشته شد! مثل :
آرامش ، کمال و نامحدود بودن...
همون چیزایی که همیشه برام جذاب و رویایی بود.
هنوز کاملا معنای این کار رو نمیفهمیدم. اما اگر واقعا چیزی که سجاد نوشته بود، درست بود، پس امتحانش ضرر نداشت!!
« اگر تونستی از روی تمایلات سطحی خودت عبور کنی، به طرف تمایلات عمیقت میری.
اونوقت از تمام لحظات زندگیت لذت میبری! »
"محدثه افشاری"
@aah3noghte
@RomaneAramesh
#انتشارحتماباذکرلینک‼️
شهید شو 🌷
💔 #چله_ی_شھدایی #عاشقانه_شھدایی 💞 #یادت_باشد...💕 این جمله برای من و تو باید معنای دیگری داشته با
💔
#عاشقانه_شهدایی💞
"ناصر…؟؟؟"
_جانم...
امشب چقدر خوشگل شدے...
خندید...
صورتشو برگردوند...
رفت سمت ساکش و گفت:
"امشب چت شده اکرم…؟"
راه رفتنش با همیشہ فرق داشت…
حرف که زدنش...
منو یاد اولین باری مینداخت که خونہ حاج آقا دیده بودمش...
"ناصر…؟
_جانم...
"بهم قول میدی رفتے شفاعتمو بکنے...؟"
زل زد تو چشام و گفت:
"اونے که باید شفاعت ڪنه تویی خانومم...
اما اکرم جان...
جووون ناصر...
اگه نیومدم، دنبال جنازم نگرد..."
سرمو گذاشتم رو پاش... باهق هق گریه گفتم:
"بس کن ناصر...
اینو ازم نخواه...
بذار یادگاری داشته باشم..."
مکثی کرد و سرمو گرفت بالا...
سفیدے چشاش سرخ شده بود...
گفت:
"میدونستے شهدایی که جنازشون برنمیگرده... حضرت زهرا(س) میاد پیش جنازشون...
دوست داری تو تشییع ناصرت...
حضرت زهــرا(س) باشه یا آدمای دیگه...؟"
بغضمو قورت دادم...
"باشه...قبول…
ولی یه شرط داره...
قول بده...
حوری های بهشتی رو که دیدی...
دست و دلت نلرزه...!"️
زد زیر خنده و گفت:
"امون از دست تو...حوری کیه بابا...
من اکرممو با دنیا عوض نمیکنم..."
گفتم:
"آره میدونم ناصر… صورتاشونو که ببینی...
با اون لباساے حریر... دیگه اسم اکرمم یادت نمیاد..."
گفت:
"همه شونو میزنم کنار و میگم...
"برید...من فقط خانومم...
اکرممو میخوام..."
دیگه نمیتونستم جلو اشکامو بگیرم...
چشاشو ریز️ کرد و گفت:
"اکرم...
شهید شدم...گریہ نکنیاااا..."
قول ندادم…گریه کردم و گفتم :
"بسـه…مگه میشہ آدم تو یه روز...
همه کسش رو از دست بده و گریہ نکنه..."
دلم میخواست صبح نشہ...
دلم میخواست تا ابد کنارش همینطورے بشینم و…نگاش کنم…️
صبحونہ شو که خورد... سمیه رو بغل کرد و بوسید...
گفتم:
"میذاری چادر سر کنم، باهات بیام دم در...؟"
خندید و گفت:
"من که حریفت نمیشم خانوم خونم...
وقتی رفت...دلم آشوب شد...
تو گوش سمیہ گفتم:
"مامانے...بابا ناصر رفتااااا...
خوب نگاش کن...
#شهیدناصرکاملی
#عشق_آسمونی
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#همسرانه
💕 @a @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 سلام همسنگرےها✋ #روز_بیستــ_و_ششـم چله رو به یاد #شھیدعبدالرسول_زرین💞 #شھیدامید_اکبری💞 #شھیدم
💔
سلام همسنگرےها✋
#روز_بیستــ_و_هفتم چله رو به یاد
#شھیدسیدرضا_طاهر💞
#شھیدحاج_علی_قوچانی💞
#شھیدسعید_چشم_براه💞
+ رفیق شھیدمون❤️
شروع مےکنیم
ان شالله از دعای خیرشون بےنصیب نمونیم
و اسم ما هم در لیست اسامیِ یاران آخرالزمانی مولا مهدی قرار بگیرد..
و موثر باشیم در ظهور امام
#دعای_عهد رو ان شالله بعد از نماز صبح بخونیم و
تو لیست سربازان مهدیِ فاطمه حاضری بزنیم💖
#زیارت_عاشورا فراموش نشه😉❤️
از پست پین شده، بقیه اذکار و دعاها رو ببین و ان شالله استفاده کن
در طول روز هم
با هم مطالبی راجع به خودسازی شهدا با هشتک #چله_ی_شھدایی میخونیم ان شالله و الگو میگیریم😊
#التماس_دعاے_شھادت
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#همسنگرےها! #جانمونین☝️
یه وقت اگه یه روز بجا نیاوردی
نگی دیگه نمیخونم‼️
دوباره شروع کن💪
این ماه شیاطین، به زنجیر کشیده شدن⛓
تو این ماه، رسیدنمون به خدا، زودتر از ماههای دیگه س.✌️
#ان_شاءالله
#تصویربازشود👌
#نذرمهدےفاطمه❤️
lll_1556725094_Karimi-BaRoyeSiah5B1285D(1).mp3
5.88M
💔
بارویِ سیاه.. باگریه و آه..
از راه اومدم..من خیلی بدم..من دیراومدم..
[دستمو بگیر،،من نابلدم..]
#محمودکریمی💚
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
💔
😍🌱🌸تنها یاد #خداست که ارامش بخش #دلهاست😍
#قران
#رعد
#ایه۲۸
#آیه_های_ازجنس_نور
#یادخدا
#پروفایل
💕 @aah3noghte💕
💔
#شھادت
آرزویے
بود
که روزگاری
مشترےهای
بسیار داشت...
#شربت_شھادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_شھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #امام_خامنه_ای: دعای روزهای ماه رمضان دعای خوبی است، در آن چیزهای زیادی از خدا خواسته شده. 👈نج
💔
#برخورد_ارادهها یعنی
تکرارعاشورا ؛
یعنی بیعت نکردن با یزید زمان ؛
یعنیما همچنان ایستاده ایم ؛
فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ ؛
تنها لشکر خدا فاتح و غالب خواهد بود
#فداےسیدعلےجانم❤️
#آھ_اے_شھادت...
💕 @aah3noghte💕