💔
یکی ازدوستان تهران گفتند: یک ماه پیش ازش دعوت کردیم اومد تهران باهاش جلسه داشتیم قرار بود هفدهم همین ماه اعزام بشه سوریه 🌹جمعه هفته آینده پروازش بود 😔دوسه بار باهاش شوخی کردیم که حاجی وصیت نامه رو بنویس که احتمال شهادت زیاده 😞 دوسه بار با بغض گفت که خیلی وقته در حسرت شهادت موندم 🌹همکارام از وقتی شنیدن همه داغون شدن. پنج ساعت بیشتر مهمان ما نبود ولی خیلی بچه ها باهاش حال کردن آدم خیلی خاکی بود. 🌹به همه همکارا عطر و پول متبرک هدیه داد.
شهید لیلة القدر شیخ محمد خرسند
💕 @aah3noghte💕
💔
فرم اعزام به سوریه شهید خرسند که قرار بود هفده همین ماه اعزام بشه.
وقتی سرنوشتت شهادت باشه در خونه خودتم شهید میشی مثل شهید محمد خرسند💔😭
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #خاطرات_شھیدزنده #جانبازحمیدداودآبادی لَندرُوِر و اسبِ زورو!😅 بهمن 1364 اردوگاه کارون قبل ا
💔
#خاطرات_شھید_زنده
#جانبازحمیدداودآبادی
37سال پیش، درحالی که نوجوانی ۱۷ساله بیشتر نبودم
خداوند توفیق داد همراه دیگر رزمندگان اسلام، از نیمه شب۹اردیبهشت تا صبحدم اول خرداد1361در عملیات بیتالمقدس حضور داشته باشم
و درست دم دروازههای خرمشهر در شلمچه،
بر اثر انفجار مین در زیر پای همرزمم، مجروح شوم😐
از آن روزهای قشنگ، یادگاریهای کمی برایم مانده است که شیرین ترینشان، سه عدد ترکش ناقابل مین کنار چشم و گیجگاهم است
از دیگر یادگاریهای آن روزها،زنجیر وپلاکی است که بین خود بچهها به زنجیر قلاده معروف بود! از بس درشت و زبر و سخت بود.
یادگاری دیگر،یک فندک نفتی است!
نه اشتباه نکنید، در جبهه سیگاری نشدم!
یکی از روزها که همراه شهید "رضا علینواز" به اهواز رفته بودم، به توصیه رضا که میگفت:
«در سفر، همیشه باید سه چیز همراه داشته باشی:تیزی، سوزن، آتیش. تیزی (چاقو) برای بریدن، سوزن برای دوختن و کبریت یا فندک برای افروختن آتش»
فندک نفتی را که دیگر به گاز نیاز نداشت را خریدم.
در اردوگاه، روی پنبه داخل آن نفت ریختم و گذاشتم توی جیبم.
بامداد اول خرداد، کنار حدود 40مجروح،
وسط میدان مین اول خرمشهر افتاده بودم.
وقتی سروصدای نیروهای کمکی را شنیدم
در آن تاریکی، بهترین وسیلهای که کمک حالم شد تا محل را نشانشان دهم که بیایند کمک، همین فندک بود.
آن را روشن کردم، بالا گرفتم و تکان دادم تا جایمان را پیدا کنند!
این ها شده اند دلخوشی آن روزها
هر چند زخم جای خالی رفقا
همیشه تازه است
💕 @Aah3noghte
@hdavodabadi💕
#انتشارحتماباذکرلینک‼️
💔
خاکسپاری شهید قدر حاج شیخ محمد خرسند هم اکنون😭❤️
نایب زیاره دوستان هستیم ❤️
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#او_را ... 100 با چشم هایی که همچنان تعجب ازشون میبارید،بدرقش کردم که صدای خنده ی زهرا،رشته ی افکار
#او_را.... 101
دیوارهای صورتی اتاقش،به همراه پرده ی سفید ویاسی و سرویس خواب سفیدش حسابی من رو به وجد آورد.
با ذوق دور اتاقش چرخی زدم و خوش سلیقگیش رو تحسین کردم.
بعد انگار که چیزی یادم افتاده باشه به زهرا نگاه کردم.
-راستی!!تو چرا اینقدر سن مامانت کمه؟خیلی جوون به نظر میرسید!
-آره سنش کمه.زود ازدواج کرده.
-عه!چرا؟
-خب از نظر مامان من،ازدواج یک وظیفست که بهتره هرچه سریعتر انجام بشه.
-وا!چه وظیفه ای؟
-وظیفه ای برای انجام بندگی و رشد.میگه این یکی از دستورات خداست و آدم باید سر وقتش وظیفش رو انجام بده!
-اونوقت چرا تو رو هنوز شوهر نداده؟
-خیلی تلاش کرده!فعلا نتونسته راضیم کنه.یکم زیادی سختگیرم من!
-عقاید مامانت خیلی جالبه! برعکس خانواده ی من که ازدواج رو یک اشتباه بزرگ میدونن!
-عه!چرا؟
-میگن فقط دردسره. یه سرعتگیر بزرگ برای پیشرفت انسانه. و آدم نباید خودش رو گرفتار این مسائل دست و پاگیر بکنه!
بعدم درکل ازدواج سخته .محدودت میکنه .دو تا آدم با دو عالم جدا، مجبورن همدیگه رو با همه ی اختلافات تحمل کنن .در حالیکه همینا اگر با هم دوست باشن، هم اختلافاتشون کمتره و هم موقع جدایی هیچ قانونی دست و پاشون رو نمیبنده!
زهرا که تا الان به دیوار تکیه داده بود،نشست رو صندلی و جدی تر نگاهم کرد
-اولا تا رشد و پیشرفت رو تو چی ببینی!
اگر قراره بیراهه بری و به قول حاج آقا بزنی جاده خاکی،حرف مامان و بابات درسته .اما اگر میخوای به همون هدف اصلیت برسی، رشد و پیشرفت تو راهیه که خالقت برات تعیین کرده!
بعدشم تو که خودت مسائل مربوط به رنج رو حفظی دختر !ما نیومدیم اینجا فقط خوش بگذرونیم .ما اومدیم تا امتحان پس بدیم و رشد کنیم. هیچکس هم نمیتونه از این رنج ها در بره!
اگر با اختیار خودت رفتی سراغ رنج که رشد کنی، خب خوبه .اما اگر نری دنیا زورکی چنان رنجی بهت میده که نه تنها رشد نمیکنی، بلکه پدرت هم درمیاد!
مثلا مامان من این رنج رو قبول کرده،ازش استقبال کرده،الانم داره نتیجش رو میبینه و کمِ کمش یه خانواده داره.
ولی کسی همسن مامان من که این رنج رو قبول نکرده،الان تنهاست و هیچ ثمره ای از زندگیش نداره!
-پس با این تعریف ها،مامان بابای من و مرجان اول از این رنج استقبال کردن،ولی بعدش از زیر بارش در رفتن.
چی بگم.بیخیال. مغز من فعلا دیگه گنجایش چیزای عجیب و غریب نداره!
موقع ناهار دوتایی برگشتیم آشپزخونه .زهرا رفت کمک مامانش و باهم میز رو چیدن.
تمام مدت با لذت به کارهاشون و شوخی هایی که باهم میکردن خیره شده بودم و به رنجی فکرمیکردم که تو زندگی خانوادگیم ،مجبور بودم باهاش کنار بیام!
"محدثه افشاری"
@aah3noghte
@RomaneAramesh
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی صحبتهای ما در جلسه خواستگاری، خیلی کوتاه بود اما در همان فرصت کوتاه روی یک چی
💔
#عاشقانه_شهدایی
رفقایم توی بسیج شنیده بودند مصطفی ازم خواستگاری کرده.😅
از این طرف و آن طرف به گوشم میرساندند که «قبول نکن، متعصبه».😑
میگفتند:
با خانمها که حرف میزند، سرش را بالا نمیگیرد.
سر برنامههای بسیج اگر فکر میکند حرفش درست است، کوتاه نمیآید.
به قول بچهها حرف، حرف خودش بود، معذرت خواهی در کارش نبود.🙄
بعد از ازدواج، محبتش به من آنقدر زیاد بود که رفقام باور نمیکردند این همان مصطفایی باشد که قبل از ازدواج میشناختند.😌
طاقت نداشت سردرد من را ببیند.
خواستگاری که آمد، نه سربازی رفته بود، نه کار داشت.
خانوادهام قبول نکردند.
گفتند «سربازیت را که رفتی و کار پیدا کردی، بیا حرف بزنیم».😕
دو سال طول کشید.
آنقدر رفت و آمد و با پدر و مادرم صحبت کرد تا راضیشان کرد.😅
کمی بعد از ازدواج، با قانون قد و وزن معاف شد، بس که لاغر بود و قد بلند.😊
توی سازمان انرژی اتمی هم مشغول شد.
مهریه را خانوادهها گذاشتند، پانصد تا سکه؛
ولی قرار بین من و مصطفی چهارده تا سکه بود.
بعد از ازدواج هم همه سکهها را به من داد.
مراسم عقد و عروسی را هم خانه خودمان گرفتیم، خیلی ساده.
#شھیدمصطفی_احمدی_روشن
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_شھداء
#عشق_آسمونی
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #چله_شھدایی مشترڪ گرامے ! مہلت استفـاده از یڪ ماه سرویس هدیہ رحمت خآص مهمانے درون شبڪہ خداون
💔
#چله_شھدایی
اگه به گناه #بلهبگی
به "هَل مِن مُعینٍ" مَهدی فاطِمهِ #نهگفتی
آنجا که ندا سر مےدهد و کمک مےخواهد...
هَل مِن مُعینٍ فَاُطِیلَ مَعَهُ العَویلَ وَ البُکاء ؟
آيا ياورى هست كه با او ناله
#فراق و گريه طولانى سر دهم؟؟ ...
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
چه خبر از دلاتون ؟؟؟
💔
چه خبر از حال خوشِ تون؟😇
خوش بحال اونایی که پا به پای بقیه نیومدن😳
منظورم اینه که جلوتر از بقیه دارن میرن
اکتفا نکردن فقط به ۴۰ روز خوندنِ دعای عهد و زیارت عاشورا
شهید شو 🌷
💔 #چله_شھدایی اگه به گناه #بلهبگی به "هَل مِن مُعینٍ" مَهدی فاطِمهِ #نهگفتی آنجا که ندا سر مےده
💔
#چله_شھدایی
#دلشڪستھ
امشب اومدم چند ڪلامے باهاتون حرف بزنم.😊
نمیدونم الان چیـا ڪم دارے⁉️
ڪجـاهاے زندگیت گره داره⁉️
ناراحتیـت چیا هست⁉️
نمیدونم چقدر تلاش ڪردے برے #سمت_خدا..
نمیدونم چقدر
برا #امام_زمانت دلـ💔ـواپسے..
چقدر دلت هوایے میشہ برا اومدنش..😔
♨️چند تا حرف دارم برات
ڪہ اگہ خوب دل بدے
شاید یہ جا پیدا ڪنے
ڪہ برے دردودل ڪنے
غصه هاتو ڪم ڪنے
دیگہ هے نگے من ڪہ تنهـام☺️
👈هر وقت دلتــ💔ــ ـگرفت از آدما،
دلت تنگ شد براے یہ رفیق مهربون💞
ڪہ بتونے حرفاتو بهش بگے
برو...
👈 سر مزار #شهـــــدا...🌷
اونجا یہ #دوست_شهید برا خودت انتخاب ڪن،
سر مزارش حرفاتو بزن..
اگہ نمیتونے برے
بگرد دنبال شهیدے ڪہ #نگاهش تورو نگہ میداره...👌
باهاش #رفیق شو😊
حرفاتو بهش بزن..
اصلا رودربایستے نڪنیااا
همہ رو بگــــو
بےتعارف..
این رفیق، با بقیہ رفقات فرق دارهااا😌
حتے اگہ غصہ هات😓 سر اشتباهات خودت بود..
نمازت قضا شد،
غیبت شنیدے،
نگاهت بہ خطا رفت⛔️
برو بهش بگــو
ڪہ دلت شڪستہ از گناه📛،
بگو غم دارے برا دورے از #خدا،
بگو دستتو بگیره..
بهش بگو :
#رفیق_جااااان❤️
من کہ یہ رفیق بیشتر ندارم😉
اونم #تویے؛
هوامو داشته باش😔
تویے ڪہ زنده اے
تویے ڪہ دنیا رو چشیدے
و دردامو میفهمے..
آخ اگــہ ڪہ دلــت بشـڪنہ... 💔😔
خودش خریدار دلتــ❤️ــہ
حتما امتحانش ڪن 👌
#شهدا_زنده_اند..
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_شھداء
💕 @aah3noghte💕
Haj Mahdi Rasuli.Monajat..mp3
5.43M
💔
#حاج_مهدی_رسولی
🔸 جای خلوت کردن و بیتوته جَلوَت می کنم...
#مناجات
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 سلام همسنگرےها✋ #روز_سی_و_ششم چله رو به یاد #شھیدعباس_آسیمه💕 #شھیداحمد_شکیب_احمدی (فاطمیون)💕
💔
سلام همسنگرےها✋
#روز_سی_و_هفتم چله رو به یاد
#شھیدسعیدکمالی💕
#شھیدسعیدخرسندی (سالگردشهادت)💕
#شھیدمهدی_ثامنی_راد💕
+ رفیق شھیدمون❤️
شروع مےکنیم
ان شالله از دعای خیرشون بےنصیب نمونیم
و اسم ما هم در لیست اسامیِ یاران آخرالزمانی مولا مهدی قرار بگیرد..
و موثر باشیم در ظهور امام
#دعای_عهد رو ان شالله بعد از نماز صبح بخونیم و
تو لیست سربازان مهدیِ فاطمه حاضری بزنیم💖
#زیارت_عاشورا فراموش نشه😉❤️
از پست پین شده، بقیه اذکار و دعاها رو ببین و ان شالله استفاده کن
در طول روز هم
با هم مطالبی راجع به خودسازی شهدا با هشتک #چله_ی_شھدایی میخونیم ان شالله و الگو میگیریم😊
#التماس_دعاے_شھادت
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#همسنگرےها!
تا آخر چله، چند روز بیشتر نمونده...
برای هم دعا کنیم که ان شالله حاجت روا شده باشیم😔❤️
#تصویربازشود👌
#نذرمهدےفاطمه❤️
💔
میدونین چیه؟
یه سواله میخواستم چند روزه بپرسم ازتون....
دقیقا بعد از شبهای قدر...😔
دلم نمیاد دلتون بسوزه
اما میگم شاید اگه دلتون بلرزه
حاجتتون روا بشه
شهید شو 🌷
💔 میدونین چیه؟ یه سواله میخواستم چند روزه بپرسم ازتون.... دقیقا بعد از شبهای قدر...😔 دلم نمیاد
💔
این
ماه
مبارک
#شھادتتون
امضا شد⁉️
#نسئل_الله_منازل_شھداء
#آھ_اے_شھادت...
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ_ادمین...
تو عالم رویا از یه شھید پرسیدن:
چطور " توفیق شهادت " پیدا کردی؟!
گفته بود:
"از آنچه دلم میخواست
گذشتم"....
〰〰
حکایت #شھیدجواد هم مثل بقیه شهداست
و شاید سخت تر...
مثلا یه دختر شیطون و شیرین زبون داشته باشی
هی دور و برت #بابا... #بابا کنه
هی #دلت بخواد بمونی،
بزرگ شدنش رو ببینی
اما بدونی
الان #وظیفه ت اینه که #بگذری...
...
ادعای #شھیدشدن داریم😔
وگرنه پای عمل خیلےهامان مےلنگـد...
#شھیدجوادمحمدی
#شھید_روزه_دار
نازدانه #فاطمه ...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_شھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
به این خبر دقت کنین‼️
کره شمالی ۵ عضو تیم مذاکرات برجامیاش،
موسوم به مذاکرات هانوی را به دلیل #شکست و #عدم_تحقق_وعدههای_داده_شده اعدام کرد.♨️
دست راست رهبر کره شمالی هم به اردوگاه کار اجباری فرستاده شده😏
مترجم مذاکرات نیز مجازات شده است.
پ.ن:
همتایان ایرانی این افراد،
👈۷۵۰ سکه بهار آزادی جایزه گرفتند،
👈قهرمانان دیپلماسی نامیده شدند،
👈کارشان را بزرگتر از فتح خرمشهر دانستند😏
👈هماکنون نیز از عالم و آدم طلبکارند و
دریغ از ذرهای شرافت،
پاسخگویی
و مسئولیتپذیری.
#اندڪےبصیرت
💔
❇️ فکر کن یک نامه از امام زمان به ما رسیده باشه...
🔸 چه حالی میشیم... 😔
🔹 این نامه خیلی وقته برای من و شما ارسال شده اما برگشت خورده...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#او_را.... 101 دیوارهای صورتی اتاقش،به همراه پرده ی سفید ویاسی و سرویس خواب سفیدش حسابی من رو به وج
#او_را .... 102
دستم رو زدم زیر چونم و سعی کردم با یادآوری نوشته های سجاد، دلم رو آروم کنم. اما فایده ای نداشت...!
میدونستم با وجود اینهمه تمرین،بازم یه جای کارم لنگ میزنه و حتی شاید میدونستم کجاش!اما نمیخواستم به این راحتی تسلیم همه ی عقاید سجاد بشم!
با صدای زهرا به خودم اومدم.
-ترنم چرا نمیخوری؟نکنه از این غذا خوشت نمیاد؟!
-نه!نه!ببخشید.حواسم نبود.میخورم.ممنون.
حال و هوای خونه ی زهرا،برام خیلی آشنا بود...
من حتی تو خونه ی خودم هم این آرامش و راحتی رو نداشتم و این دومین جایی بود که احساس میکردم میشه توش زندگی کرد !با این فکر،غم عجیبی به دلم هجوم آورد.
غم کسی که هیچوقت نفهمیدم چرا اینقدر ناگهانی من رو گذاشت و برای همیشه رفت!
این بار مامان زهرا با همون لبخندی که از ابتدای ورودم شاهدش بودم،من رو از عالم خودم بیرون کشید.
-ترنم جان، بازم برات غذا بکشم؟
-نه. ممنونم. دستتون درد نکنه. خیلی خوشمزه بود!
-نوش جونت گلم!البته دستپخت زهرا خانوم بود.
با ناباوری زهرا رو نگاه کردم!
-واقعا؟خیلی عالی بود !دیگه کم کم داره بهت حسودیم میشه ها زهرا!!
زهرا با شیرینی خندید
-نوش جونت!چه کنیم دیگه. بالاخره حاصل چنین مادری،چنین دختریه دیگه!😉
نگاهم به روی مامانش برگشت.واقعا همینطور بود.احساس میکردم منشاء تک تک اخلاق و رفتارهای زهرا،تو وجود مامانشه. جوری باهام رفتار میکرد که انگار سالهاست من رو میشناسه !اهل حسادت نبودم ولی واقعا داشت به زهرا حسودیم میشد! تو همین فکر بودم که انگار نتیجه گیری هام از نوشته های سجاد،خورد پس کلَم!
« حسادت،یک رنج بده!رنج بد رنجیه که هیچ فایده ای نداره،بلکه ممکنه به روح و جسمت هم آسیب بزنه.
برو سراغ رنج های خوب،تا رنج بد به سراغت نیاد! »
شاید رنج خوب من قبول شرایط غیرقابل تغییرم،به همین وضعی که هست،بود.
و تلاش برای تغییر شرایط قابل تغییرم...!
زهرا با نگاه به ساعت،مثل فنر از جا پرید.
-وای بدو ترنم!دیرمون شد!!
"محدثه افشاری"
@aah3noghte
@RomaneAramesh
#انتشارحتماباذکرلینک‼️
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگے_شھدا #شھیدمحمدرضا_دهقان_امیری قسمت شانزدهم محمد رضا یک تسبیح سبز رنگ داش
💔
#گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگے_شھدا
قسمت هفدهم
همیشه یک جمله داشتم و هر موقع این صحبت را میکرد به او میگفتم
"نیتت را خالص کن" و او همیشه در جواب به من میگفت
«باشه! نیتم را خالص میکنم» ولی این دفعه یک مدل دیگر جوابم را داد و گفت:
«مامان به خدا نیتم خالص شده! حتی یک ناخالصی هم در آن وجود ندارد»😇
وقتی این جمله را گفت بدون هیچ مقدمهای به او گفتم که پس شهید میشی.❤️
بعد گفت:
"جان من"! گفتم "آره محمدرضا حتما شهید میشی"
تا این را گفتم یک صدای قهقهه خنده از آن طرف بلند شد و بلند بلند داد میزد و میگفت
"مامان راضیام ازت."
بهش گفتم "حالا خودت را اینقدر لوس نکن"
محمدرضا گفت:
«مامان یک چیز بگم دعایم میکنی دعا کن که پیکرم بدون سر برگردد»
وقتی این را گفت من داد زدم سرش و گفتم اصلا محمدرضا اینجوری برایت دعا نمیکنم شهید شوی.
گفت: نه! پس همان دعا کن که شهید شوم"
بعد از این تلفن آنقدر منقلب شدم که حتی با محمدرضا خداحافظی نکردم و این حرف محمدرضا من را خیلی به هم ریخت.
همان شب هم با داییاش تماس گرفته بود و صحبت کرده بود و گفته بود:
دایی دعا کن که شهید شوم بعد داییاش در جواب گفته بود
"تو همین که سوریه رفتی باعث افتخار ما هستی"
محمدرضا گفته بود به نظر شما کار من اینقدر مهم استکه باعث افتخار خانواده شدهام؟ که داییاش در جواب میگوید آره! و این کلمه محمدرضا را خیلی تحت تاثیر قرار داده بود.
#ادامه_دارد...
راوی: مادر #شھیدمحمدرضا_دهقان_امیری
#نسئل_الله_منازل_شھداء
#آھ_اے_شھادت...
💕 @aah3noghte💕