💔
وقتی وارد سردخانه شدم پاهایم سست شده بود
وارد اتاق شدیم، نفسم بند می آمد ..
اگر جای من بودید چه حالی پیدا می کردید؟
بعد از 16 سال جنازه ای را از زیر خروارها خاک بیرون آورده بودند، بالاخره او را دیدم نورانی و معطر بود،
موهای سر و محاسنش تکان نخورده بود،
چشمهایش هنوز با من حرف می زد، بعثی های متجاوز بعد از مشاهده جنازه محمدرضا برای از بین رفتن این بدن آن را 3 ماه زیر آفتاب داغ قرار داده بودند باز هم چهره او به هم نخورده بود،
فقط بدنش زیر آفتاب کبود شده بود، حتی می گفتند یک نوع پودری هم ریخته بودند ولی اثر نکرده بود!
یاد حرف رفیقش افتادم که میگفت
هروفت روضه ای میخواندیم و گریه میکردیم
او اشک هایش را به سر و صورت و بدنش میمالید ...
#شهیدمحمدرضاشفیعی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕