💔
سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمیخوری؟!»
با بغض گفتم: «چرا اینطور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!»
گفت: «کاش میشـد صداتو ضبط میکردم با خودم میبردم که دلم کمتر تنگت بشه».
گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست میمونم، منو بیخبر نذار».
با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر».
گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ میزنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛
به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو #یادت_باشه! من منظورت رو میفهمم».
از پیشنهادم خوشش آمده بود، پلهها را که پایین میرفت برایم دست تکان میداد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!»
لبخندی زدم و گفتم: «یادم هست! یادم هست.»
راوی : همسر #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
سالروزشهادت
هدیه به شهدا صلوات 💚
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
تکّه ای ابر در این چشم نگه داشته ام
که به هنگام تماشای تو باران بارد....
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
شهید مصیب مجیدی،
یار و رفیق روزهای سخت
شهید علی چیتسازیان بود
و آنقدر این دوستی عمیق و ریشهدار بود
که علی چیت سازیان
روزها از فراقشان گریه میکردند
در روز تشییع جنازه معاونش در باغ بهشت همدان پشت تریبون رفت و با صدایی بغضآلود گفت:
«مصیب، فرزند گلوله ها، ترکشها، خمپارهها، فرزند گرسنگیها، تشنگیها، خستگیها و مالک اشتر زمان بود»
کتاب آقا مصیب به همت محمود قاسمی نویسنده حوزه دفاع مقدس بر گرفته از زندگی نامه و خاطرات شهید مصیب مجیدی منتشر و در اختیار علاقمندان قرار دارد.
پیکر پاک و مطهر شهید مصیب مجیدی و شهید چیت سازیان در گلزار شهدای همدان زیارتگاه عاشقان و دلدادگان است....
#شهیدعلیچیتسازیان
#سالروزشهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 و خدا خواست که #عاشقان خود را در خون #تپیده ببیند🥀 #شهید_جواد_محمدی #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله
💔
شب است و...
غم و ...
جای خالی شهیدی که امشب
به محضر ارباب می رسد و سلام می دهد...
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... هر چه کـھ میکشیـم و هر چه کـھ بر سرمان میآید از نافرمانی خداست و همـه، ریشـھ در عـد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#آھ...
آن شَـبِ جُمعـه روضـه اِحـیا شُـد
تَـنِ فَـرمـانـدِه #اربا_اربا شُـد ...
#حاج_قاسم
#شب_جمعه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#بسم_الله
#یک_حبه_نور
رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا
اگه پام یه جاهایی لغزید به روم نیار
خدا جون!
#با_من_بخوان.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔
مقبره #صمصام
راستش چیزهایی که قبلا راجع بهشون شنیدم ، خاطرم نمونده ارجاعتون میدم به کتابِ #بوستان_فضیلت
#تخت_فولاد
#نائب_الزیاره
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#آقامحمد_بیدآبادی کسی هستند که بعد از ۱۲۷سال
قبرشون خراب میشه و بدنشون سالم بوده هنوز...
#تخت_فولاد
#نائب_الزیاره
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#دماذانی
#تلنگر
دست بردار...
از اینکه آخرتتو آتیش بزنی
که یه عده تو دنیا
بهت بگن :
آفرین...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آلعمران (۱۱۱) لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذىً وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُو
✨﷽✨
#تفسیر_کوتاه_آیات
#سوره_آلعمران
(۱۱۲) ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ
(دشمنان شما به قدرى ترسو و زبون هستند كه) هر كجا يافت شوند، مُهر ذلّت بر آنها خورده است، مگر آنكه به ريسمان (امان) الهى چنگ زنند (و از انحراف و فسق دست برداشته، ايمان آورند) و با مردم پيوندى برقرار كنند. آنها گرفتار خشم خدا گشتند ومُهر بيچارگى بر آنها زده شد. اين به خاطر آن بود كه به آيات خدا كفر مىورزيدند و پيامبران را به ناحق مىكشتند. اين بدان سبب بود كه عصيان ورزيده و تجاوز مىكردند.
✅ نکته ها
چنانكه در روايات آمده، اين آيه در مورد قوم يهود است كه به جهت نافرمانى حكم خدا و پيامبران، دچار غضب الهى گرديده، مُهر ذلّت و مسكنت بر آنان زده شد.
از جمله گناهان آنان كشتن پيامبران بوده است.
طبق روايات، مراد از آن، كشتن، تنها كشتن با شمشير نيست، بلكه شامل افشاى اخبار و اسرار آنان پيش بيگانگان كه موجب سلطهى قدرتهاى ستمگر و قتل آنان مىگرديده است نيز مىشود.
🔊 پیام ها
- نتيجهى كفر و پيامبركشى، ذلّت و مسكنت است. «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ»
- يهود هميشه ذليل است. گرچه گاهى سرنخ تبليغات و اقتصاد و سياست را به دست مىگيرد، امّا از نظر كرامت و عزّت و محبوبيّت و امنيّت، بدترين جايگاه را دارد. (مثل افراد دزد وچاقوكشى كه ايجاد دلهره كرده ودرآمدهاى كلانى به دست مىآورند، ولى هرگز از جايگاه والايى برخوردار نيستند.) «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ»
- روحيّهى مؤمنان را با بيان وضع نكبتبار مخالفان تقويت كنيد. «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ»
- رمز عزّت دو چيز است: ايمان به قدرت الهى، ارتباطات حسنهاى با امّتها و ملّتها. «بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ»
- راه نجات يهود، يا ايمان آوردن به اسلام است؛ «بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ» يا عقد قرارداد با مسلمانان. «حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ»
- عقيده، در عمل اثر دارد. «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ»
- براى قوم يهود انبياى متعدّدى آمدند. «يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ»
- گناه و تجاوز، زمينهساز گناهان بزرگترى همچون كفر و پيامبركشى مىگردد. «ذلِكَ بِما عَصَوْا ...»
- آنچه از تجاوز و كفر بدتر است، اصرار بر كفر و تجاوز است. «كانُوا يَعْتَدُونَ»
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔
#شکرگزارباشیم🤲🏻
خدایا شکرت که اینهمه برام هستی♥️😍
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
میگفت: هر کاری میخواهم بكنم اول نگاه میکنم ببينم امام زمان از اين کار راضيه؟...
میگفت: اگر می بينيد #امام_زمان از کاری ناراحت میشود انجام ندهيد.
#شهید_نادر_مهدوی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت66 مهماندار
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت67 سوییچ موتور و کلاه ایمنی را برداشتم و دویدم. امید صدایم میزد: - عباس! عباس کجا میری؟ وقت نداشتم توضیح بدهم. میدویدم به سمت پارکینگ و همزمان در بیسیم به کیان که ت.م جلال بود گفتم: - کیان صدامو داری؟ - بله آقا، دنبال جلالم. - کیان جلال رو ولش کن. برو به موقعیت قرار، نامحسوس حواست باشه. جلال رو ولش کن. ردش کن. - چشم آقا. امید آمد روی خطم: - عباس معلومه میخوای چکار کنی؟ - امید گوش کن ببین چی میگم. بچههای بیمارستان خودمون رو با من لینک کن. هماهنگ باشن که تا گفتم خودشون رو برسونن. خب؟ صدای نفس عمیقش را شنیدم: - باشه. فقط مواظب باش! راستش خودم هم دقیقاً نمیدانستم دارم چه غلطی میکنم. هیچ چیز قابل پیشبینی نبود. من فقط یک چیز را میدانستم؛ این که به جلال قول داده بودم جانش را حفظ کنم. شاید فکر کنید جلال به عنوان کسی که با داعشیها همکاری میکرد، حقش بود بمیرد؛ آن هم حالا که دیگر ما هم کاری با او نداشتیم. من اما آن لحظه اصلا برایم مهم نبود جلال کیست و چکاره است. مهم این بود که من به او قول داده بودم نگذارم بکشندش؛ نامردی بود اگر جلال را، آن هم وقتی با ما همکاری کرده و جانش را به خطر انداخته، رها کنم و بگذارم بمیرد. پریدم روی موتور و راه افتادم. زیر لب آیهالکرسی میخواندم و از خدا میخواستم به داد من و جلال برسد. وقت نداشتم بنشینم و با حوصله فکر کنم؛ هر ثانیه که میگذشت جلال به مرگ نزدیک میشد. سوییچ موتور و کلاه ایمنی را برداشتم و دویدم. امید صدایم میزد: - عباس! عباس کجا میری؟ وقت نداشتم توضیح بدهم. میدویدم به سمت پارکینگ و همزمان در بیسیم به کیان که ت.م جلال بود گفتم: - کیان صدامو داری؟ - بله آقا، دنبال جلالم. - کیان جلال رو ولش کن. برو به موقعیت قرار، نامحسوس حواست باشه. جلال رو ولش کن. ردش کن. - چشم آقا. امید آمد روی خطم: - عباس معلومه میخوای چکار کنی؟ - امید گوش کن ببین چی میگم. بچههای بیمارستان خودمون رو با من لینک کن. هماهنگ باشن که تا گفتم خودشون رو برسونن. خب؟ صدای نفس عمیقش را شنیدم: - باشه. فقط مواظب باش! راستش خودم هم دقیقاً نمیدانستم دارم چه غلطی میکنم. هیچ چیز قابل پیشبینی نبود. من فقط یک چیز را میدانستم؛ این که به جلال قول داده بودم جانش را حفظ کنم. شاید فکر کنید جلال به عنوان کسی که با داعشیها همکاری میکرد، حقش بود بمیرد؛ آن هم حالا که دیگر ما هم کاری با او نداشتیم. من اما آن لحظه اصلا برایم مهم نبود جلال کیست و چکاره است. مهم این بود که من به او قول داده بودم نگذارم بکشندش؛ نامردی بود اگر جلال را، آن هم وقتی با ما همکاری کرده و جانش را به خطر انداخته، رها کنم و بگذارم بمیرد. پریدم روی موتور و راه افتادم. زیر لب آیهالکرسی میخواندم و از خدا میخواستم به داد من و جلال برسد. انقدر تند میرفتم و لایی میکشیدم که یک لحظه با خودم گفتم کارم تمام است و سالم به مقصد نمیرسم. دوباره روی خط امید رفتم: - جلال الان کجاست؟ - صبر کن ببینم...همین الان وارد جاده نائین شد. با این سرعت ده دقیقهای بهش رسیدی. مواظب باش عباس، خودتو به کشتن نده! #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی #کانال_آه...