eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 آقای دوباره قلم به دست شدند و شعار آزادی سر دادند !! و از ابراز وجود دانشجویان ذوق کرده اند !!! ✅ آقای سید محمد خاتمی ، اگر با این حرفهایت بتوانی نوجوانان و جوانانی که دوران ریاست جمهوری ات را به یاد ندارند فریب دهی ، ما و حافظه تاریخی ما را که دوران هشت ساله ات را به یاد داریم نمی توانی به بازی بگیری ! 👌 یادمان نرفته همین جنابعالی در که متعلق به است چطور بر خلاف شعارهای آن روزت که " تحمل مخالف " بود ، نتوانستی آن ها را تحمل کنی و آنها را " ایجاد کننده انحراف " نامیدی و به آنها گفتی " آدم باشید ! " و آنها را تهدید به " اخراج از جلسه " کردی ! 🌀 آن قدر به قول خودت این موارد پر تناقضت را " تَکرار " می کنیم تا نسلی که تو را نمی شناسند ، خوب بشناسد ! 👈 ما خودمان در روز واقعه بودیم و دیدیم ، روضه ای که می خوانی سراسر دروغ است ! 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 «قسمت پنجاه و سه» کماندار
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 «قسمت پنجاه و چهار» آلادپوش اینو گفت و غش کرد. سوزان که دیگه کارِ خودشو کرده بود، از کنار آلادپوش کنار رفت. یه لیوان آب برای خودش ریخت. گوشیشو درآورد و همین طور که داشت آب میخورد، وارد اینستا شد. سراغ یکی از پیج های شلوغ رفت و وسط اون همه کامنت نوشت «ثریا». دقایقی بعد، در تهران، محمد سراغ همون پیج رفت و چشمش به پیام سوزان خورد. لبخندی زد و زیرش یه قلب به نشان لایک گذاشت. سوزان وقتی یک قلب زیر پیامش دید، لبخندی زد و از اینستا اومد بیرون و گوشیشو گذاشت تو کیفش. پاشد و یه دور تو خونه آلادپوش زد. همین طور که چشمش به ساعت بود، از ذره ذره خونه آلادپوش فیلم گرفت. بعدش رفت سراغ سیستمش. همونطور که سیستمش خاموش اما به برق متصل بود، یه فلش خیلی کوچیک از کنار ساعتش درآورد و به سیستم آلادپوش نصب کرد. چراغ قرمز فلش روشن شد و تند تند چشمک میزد. از این طرف، مجید پشت سیستمش نشسته و محمد هم بالا سرش بود. هر دو شاهد دانلود فایل های زیادی بودند که از سیستم آلادپوش به سیستم مجید داشت منتقل میشد. شاید دو دقیقه طول نکشید که چراغ قرمز فلش تبدیل به چراغ سبز شد. سوزان اونو از سیستم آلادپوش جدا کرد و گذاشت کنار ساعتش. بعدش سوزان برگشت جایی که آلادپوش رو مبل غش کرده بود. با نوکِ ناخونش کنار لب خودشو زخم کرد. به طوری که خون روی لب و چونه اش سرازیر شد. موهاشو نامرتب کرد. گُلی که خودش آورده بود عمیق بویید. بعدش خوابید کفِ زمین. ینی جلوی آلادپوش. با یکی دو متر فاصله. جوری کج خوابید که انگار آلادپوش هُلش داده و سرش خورده به تیزی دیوار. همون طور نگا به ساعتش انداخت و جاگذاری درستِ فلش رو چک کرد. خیالش راحت شد. چند دقیقه همون طوری موند تا اینکه کاملا بی هوش شد. 🔸 استانبول بابک لباسشو پوشید و از خانه خارج شد. هنوز چند قدم از خانه خارج نشده بود که ثریا برای بابک تماس گرفت و شروع به حرف زدن کردند. ثریا: ظهر ببینمت. بابک: چشم خانم. الانم وقت دارم. ثریا: کجایی؟ بابک: تو خیابون. تازه از خونه اومدم بیرون. ثریا: همون ظهر میبینمت. اینو گفت و قطع کرد. بابک به مسیرش ادامه داد. وارد کافه ای شد و یه قهوه بی شکر سفارش داد. خیلی با احتیاط، در حالی که حواسش به دوربین کافه بود، گوشی همراهش درآورد. وارد واتساپ شد و نقطه ای در صفحه ای گذاشت و ارسال کرد. چند لحظه بعد، فقط یک کلمه در جواب اون نقطه اومد. نوشته بود: لیست! بابک هم نقطه و هم کلمه لیست را حذف کرد و از نت خارج شد و گوشیشو گذاشت تو جیبش. همون لحظه هم قهوه اش اومد و همین طور که قهوه اش میخورد، به این فکر میکرد که چطوری میتونه از کاغذی که ثریا به زندیان داده بود مطلع بشه؟ تا ظهر سه چهار ساعت فرصت داشت. تصمیم گرفت خوب فکر کنه تا راهی پیدا کنه. اما هر چی فکر کرد، چیزی به ذهنش نرسید. نیم ساعت مونده بود به وقت قرارش با ثریا، ماشین گرفت و به طرف خونه ثریا میرفت که یه لحظه یه فکری به ذهنش خطور کرد و لبخند خاصی گوشه لبش نشست. وقتی به درِ آپارتمان ثریا رسید، در زد و لحظاتی بعد، ثریا در را باز کرد و دعوتش کرد داخل. وقتی نشستند، زن خدمتکاری که سن و سال زیادی هم نداشت و خونه ثریا کار میکرد، جلوتر آمد. ثریا بهش گفت: حلما دو تا چایی! وقتی حلما برای ریختن و اوردن چایی رفته بود، بابک مثل برج زهرمار نشسته بود و حتی به ثریا هم نگاه نمیکرد. ثریا ازش سوال کرد: اون شب بعد از جلسه کجا رفتی؟ بابک با صدای آروم و بی حوصله گفت: برگشتم خونه. حوصله نداشتم جایی برم. ثریا گفت: وقتی باهات حرف میزنم، نگام کن و با صدای بلند و رسا جوابمو بده. بابک چشم از اطراف برداشت و به صورت ثریا زل زد و گفت: ببخشید. ثریا گفت: چته؟ تا حالا اینجوری ندیده بودمت. این سوال ثریا هنوز تمام نشده بود که بابک گفت: خانم میشه کلا منو دیگه سراغ آقای زندیان و خانوادش نفرستید؟ ثریا دقیق تر به بابک نگاه کرد و گفت: چی شده؟ بابک گفت: میدونم که نباید سوال شما رو بی جواب بذارم اما وقتی اونا رو میبینم، حالم ... راستش ... نمیدونم ... ثریا گفت: درست جوابمو بده ببینم چی شده؟ بابک هول شد و گفت: چیزی نشده. بدبه دلتون راه ندید. ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @shahiidsho💕
مداحی_آنلاین_دم_در_خونه_نامردای_مدینه_محمود_کریمی.mp3
7.32M
💔 🌴دم در خونه نامردای مدینه 🌴خونه پر دوده چشم چشمو نمیبینه 🎤 👌 وای مادرم... 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1977761786.mp3
7.88M
💔 ۵ 💠ملاقات با فرشته ی مرگ ✍نوزادی که ریه ی سالم ندارد؛ لحظه ی تولد، احساس خفگی می کند! خاطره ی ملاقات تو با فرشته ی مرگ نیز... بسته به میزانِ سلامتِ روح توست ostad_shojae 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #دو_نیمه_سیب ۱۴...🍎 تاریخ دارد تکرار می شود تماشاچی و بی طرف وجود ندارد تو اگر شبیه شهدا نشوی چه
💔 ۱۵...🍎 تاریخ دارد تکرار می شود تماشاچی و بی طرف وجود ندارد تو اگر شبیه شهدا نشوی چه کسی علَم جهاد را برمےدارد؟؟ 💖 شھدا در ادامه دادن راه بسیار به هم هستند... سمت راست: (مدافع حرم) سمت چپ: (دفاع مقدس) 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از شهادت نیست" ...
شهید شو 🌷
💔 خدایا به تو پناه میبرم! خدایا به سوی تو می آیم، خدایا بدبختم خدایا مى سوزم #نسئل_الله_منازل_
💔 - خدایا ! چه نعمت بزرگى به من عطا كرده ای كه از مرگ نهراسم ... 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
شهید شو 🌷
قلم نویسنده این متن ها براتون آشنا نیست؟
درست حدس زدین نویسنده این متن های کوتاه تاثیرگذار هستند
💔 امسال، با فاطمیه‌های قبل فرق می‌کند! ما چادرکشیدن را به چشم دیده‌ایم.. ما آتش کشیدن خانه و ضرب و شتم مرد را در جلوی چشمان زن و فرزندش دیدیم ما حمله چهل نفر به یک نفر را دیدیم ما لگد بر پهلو و .... را دیدیم ما شهید شدن زیر مشت و لگد را دیدیم ما شهید شدن در راه ولایت را دیدیم آری... فاطمیه امسال با فاطمیه‌های قبل فرق می کند💔 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
📣 🔹 ضمن عرض تسلیت سالروز سلام‌الله علیها، به اطلاع کاربران گرامی می‌رساند به دلیل پاره‌ای اختلالات در شبکه، ارتباط کاربران از ساعاتی پیش با اختلال مواجه شده و کارشناسان فنی ایتا همچنان در حال تلاش برای حل این مشکل هستند 🔸 بدین‌وسیله از کاربران عزیز صمیمانه عذرخواهی نموده و از همراهی و صبوری ایشان سپاس‌گزاری می‌نمائیم.
💔 محسن شکاری، اغتشاشگری که ۳ مهرماه ۱۴۰۱ ، را بست و یکی از مامورین حافظ امنیت را با قمه مجروح کرد، صبح امروز اعدام شد ‌ دیوان عالی کشور در پاسخ به فرجام خواهی حکم اولیه صادر شده که توسط وکیل متهم محسن شکاری به این مرجع قضایی ارجاع شده بود اعلام کرده است: فرجام خواهی وکیل محکوم علیه محسن شکاری نسبت به رای صادره وارد و موجه نیست زیرا اقدامات مرتکب یعنی 👈حضور در جمع اغتشاشگران و 👈تلاش برای بستن خیابان‌ و 👈تهدید مردم با سرد و نیز 👈درگیر شدن با برخی از نیروهای حافظ امنیت و مجروح کردن آن‌ها با سلاح سرد از مصادیق (من شهر السلاح لاخافه الناس) یعنی بزه است و دادنامه صادره از این جهت منطبق با موازین شرعی و قانونی است، لذا به استناد بند الف ماده ۴۶۹ قانون آیین دادرسی کیفری تایید و ابرام می‌شود. ✍🏻 این همان و پاسخ قوه قضائیه به مطالبه گری مردمی در است💪🏻 منتظر اشد مجازات برای تک تک کسانی که کشور را به آشوب کشیدند، هستیم. 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 «وقتی با چاقو مامور را زدم، انگار مثل بازی‌ها رفتم مرحله بعدی» 🔹محسن شکاری که امروز به دار مجازات آویخته شد، در خیابان ستارخان چه کرد؟ 🔹شکاری: با چاقوی قصابی‌ام که اسمش دانته بود، زدم. وقتی با چاقو مامور را زدم، انگار مثل بازی‌ها رفتم مرحله بعدی اعترافات این قاتل را به خاطر بسپرید که چند وقت بعد جای و را عوض نکنند 💞 @shahiidsho💞
💔 مادر🖤 بچه سید نشدم دست خودم نیست ولی... 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
💔 پلمپ شد✅✅ __مشهد ، مجتمع آرمیتاژ گلشن،طبقه سوم پلاک ۳۱۷. شعبه ۱ ❌نشر حداکثری ⛔️شمایی که در فروشگاه و مرکز خرید کشف حجاب کردی بدان مردم اجازه کار بهت نمی دهند😡 اجازه ندهید این افراد توان جولان داشته باشند و همه باهم تحت فشار شدیدشون قرار بدهید👌 فروشنده باید بدونه وقتی به خانم بی حجابی جنس بفروشه باید جریمه اش رو بپردازه 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا