eitaa logo
مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری
413 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
196 ویدیو
27 فایل
اندیمشک، شهر ظرفیت‌ها شهر هزار شهید و هزار کار نکرده و هزار راه نرفته ارتباط با مدیر: @nikdel313
مشاهده در ایتا
دانلود
همسر شهید می‌گوید هفده ساله بودم که ازدواج کردم. دو سال و چهار ماه با شهید زندگی کردم. شهید پاسدار بود و در قسمت تعاون سپاه کار می‌کرد. از تنها مسافرتی که با شهید به شهر قم رفته بود گفت: شهید او را برای آزمون حوزه برده بود بدون اینکه به خودش بگوید. دلش می‌خواست درس دین بخوانم. از اخلاق شهید می گوید: مهربان، مؤمن، باتقوا و اینکه از کوچک‌ترین فرصت‌ها برای دیدار اقوام استفاده می‌کرد تا آنجا یک روز سر ظهر که به همسر خود می‌گوید به دیدار اقوام برویم و همسر شهید گفته بود دیر وقت است؛ شهید در پاسخ گفته بود: من همسر گرفتم که مثل یک سرباز همیشه آماده باشد. از هدیه شب اول ازدواجش می‌گوید که یک نهج البلاغه است و عهد و پیمان شهید و همسرش با حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س). از شهید گفت که هر شب از او خواسته بود که دعا کند تا شهید شود و او هم پیش حضرت زهرا (س) شفاعتش کند. و از شهید گفت که گفته بود من خجالت می‌کشم از بچه‌های شهدا که پدر ندارند و من در شهر باشم. آرزو کرده بود که جایی برود که هیچ نشانی از او نباشد. و اینکه فرمانده سپاه اجازه رفتن شهید به منطقه را نمی‌داد تا این که شهید مرخصی گرفت و به جبهه رفت و بعد از ده روز خبر مفقود شدن حسین و عزیز با هم به خانواده داده شد. حسین از قبل هم در منطقه بود ولی وقتی عزیز می‌خواست به منطقه برود گفته بود که چند روز هست که شیرعلی رفته و خبری ازش نیست می‌خواهم سراغش بروم. همسر شهید می‌گوید: «هر بار که به خانه پدرم می‌رفتم عزیز می‌گفت تو چطور دلت می‌آد من رو تنها بذاری؟» ولی نمی‌دانم چطور شهید این چهل سال دلش آمد من را تنها بگذارد. راست می‌گوید؛ همسر شهید حق داشت که لب به شکوه بگشاید. چهل سال بی خبری، چهل سال روزهای سخت، چهل سال به قول همسر شهید ارتباط یک طرفه، چهل سال در رفت و آمد، چهل سال تنها ماندن و اینکه هیچ کس نمی‌تواند جای شهید را برایش پر کند. چهل سال حرف‌هایی که از یاد برده‌ام و جوابی برایشان ندارم. چهل سال فقط با تصویر شهید زندگی کردن. چهل سال بی‌نشان و مزار بودن. چهل سال چشم به آسمانی دوختن که شهید ستاره پر فروغ زندگیش را دید و من هنوز به دنبال ستاره زندگی سر گردان. و چهل سال راضی به رضای خداوند که چند صباحی امانتی را داده و آن را گرفته و اینکه چهل سال انتظار و چشم به راهی که روزی منجی همه منتظران برسد و دوباره روز رجعت شود. آری دایی جان قرار شما، قرار فاطمی است. شروع زندگی‌تان را با فاطمه و پایانش را با انتظار مهدی فاطمه بسته‌اید و ما به انتظار رجعت دوبارهٔ شماییم. 🔰ادامه دارد... رهروان زینبی مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiystha
مگر می‌شود چهل سال شهید گمنام باشی و تنها زائرت فاطمه الزهرا باشد و کسی از در خانه‌ات دست خالی برگردد؟ نه من که همیشه شما را پدر معنوی خودم می‌دانم و می‌دانم که از شما ارث می‌برم؛ اما نمی‌دانم چرا بار آخر که زیارت قبور شهدا آمدم، گفتم اگر این‌بار جوابم را ندهی شکایت شما را پیش حضرت زهرا می‌کنم؛ غافل از این که شما خود از کسانی هستید که حضرت فاطمه با افتخار پروانه مزارتان است و من چه زود حاجتم را گرفتم. از چله همسر شهید تدین‌منش بگویم که چه زود حاجت گرفته و این که هر شب شما را در نماز شب دعا می‌کرده و خاطرات زیبایش وقتی که با شما آشنا شده است. از دوستی بگویم که یک دهه بعد از رفتن شما به دنیا آمده و همان شب دیدار خواب دیده که شما برگشته‌اید و کلی جشن و شادی در منزل‌ بر پاشده است. یا از خوشحالی قلبی همسرت وقتی که در دلش آرزوی یک روضه می‌کند و... یا از شادی همسرت که دوست داشته در این دیدار شیرینی‌هایی بگیرد و... یا از حاجت‌روایی تمام خواهران که توفیق داشتن در این دیدار حضور داشته باشند و به حاجت قلبی خود رسیدند. و دعای همسر شهید که ان شاءالله شهید شفاعت کند شما را. در قاب یادگاری این دیدار تصویری از دو شهید است که در یک روز از یک خانه به آسمان پرواز کردند و گفت‌وگوی دوستانه دو همسر شهید، شهیدان علی‌محمد قربانی و شهید جاویدالاثر عزیز محمودی که دو یار دیرین در جبهه‌های جنگ بودند. ثبت و ضبط این زیارت توفیقی برای نویسنده عزیز خانم نیکدل بود. ان شاءالله از همگی قبول باشد. التماس دعا دایی جان باز هم ممنون از این توفیق زیارت که رزق ما کردی.🌹 🖊️ مرضیه حسین‌پور (خواهرزادهٔ شهیدان عزیز و حسین محمودی) رهروان زینبی مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiystha
📸گزارش تصویری صدودوازدهمین دیدار رهروان زینبی دیدار با همسر شهید جاویدالاثر عزیز محمودی به روایت تصویر رهروان زینبی مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
📸گزارش تصویری از برگزاری ششمین هفته از کلاسها و برنامه های پاتوق تابستانه مهارت،معرفت،شادابی☘ مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
اکنون صدوسیزدهمین دیدار رهروان زینبی 🌷دیدار با مادر شهید صیدرضا یعقوب‌وند🌷 ✅شرح دیدار به‌زودی منتشر می‌شود... رهروان زینبی مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
بسم‌الله الرحمن الرحیم 🔸صد و سیزدهمین دیدار رهروان زینبی دیدار با مادر شهید صیدرضا یعقوب‌وند بعد از سوار کردن دوستانی که قصد آمدن به دیدار داشتند، راه افتادیم سمت منزل مادر شهید. مادر شهید آشنا بود و مسیر منزل‌شان هم آشنا. محل تجمع جلوی خانه خواهرم بود. زودتر از همیشه چند دقیقه‌ای منتظر ماندیم تا همه رسیدند و راهی منزل شهید شدیم. مادر چند ماهی است عمل جراحی داشته و نشستن برایش مشکل است اما با روی خوش پذیرای‌مان شد. به سختی و با کمک واکر از روی تخت بلند شد و کنار قاب عکس‌های فرزندش نشست و با صدایی آرام شروع کرد به صحبت. صیدرضا فرزند بزرگ‌مان بود و توی روستای مازو به دنیا آمد. موقع تولد صیدرضا دچار درد زیادی شدم. سن وسالم کم بود و چیزی درباره زایمان و بچه‌داری نمی‌دانستم. از درد روی زمین نشستم و پشتم را به سنگی تکیه دادم. دخترعمویم به کمکم آمد. گفت سنگ سرد است و دردت بیشتر می‌شود. من را برد داخل خانه و کنارم ماند تا بعد از ساعت‌ها درد کشیدن به سختی زایمان کردم. تا چهل روز حال و روز خوبی نداشتم. اصلاً نمی‌توانستم از جایم بلند شوم. نمی‌دانم اقوام چطور از بچه نگهداری کرده و شیرم را به او داده بودند. بعد از چهل روز به کمک عصا به زور بلند شدم. صیدرضا توی گهواره بازی می‌کرد. خدا را شکر کردم و مدام با خودم می‌گفتم خدایا چطور این بچه را زنده نگه داشته‌ای؟ چطور شیر خورده؟ مدت‌ها طول کشید تا حالم خوب شد. 🔰ادامه دارد... رهروان زینبی مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
صیدرضا از بچگی کودک آرامی بود. بزرگتر که شد همچنان سر به زیر و آرام بود. هر کاری از دستش برمی‌آمد برایمان انجام می‌داد. با خواهر و برادرهایش مهربان بود. همیشه به من و پدرش احترام می‌گذاشت و پدرش کارگر راه‌آهن بود و صیدرضا سعی می‌کرد کمک خرج خانواده باشد. وقتی روستا بودیم از گله نگهداری می‌کرد. از وقتی هم آمدیم اندیمشک با اینکه کم سن و سال بود بنایی می‌کرد. هنوز هجده سالش نشده بود که دخترعمویش را به عقدش درآوردیم. من و پدرش رفتیم خواستگاری و صیدرضا هم روی حرف‌مان حرف نزد. حتی روز عروسی که رفتیم زنش را به خانه بیاوریم پیش گله بود. عروس‌مان هم خیلی کم سن و سال بود و با خودمان زندگی می‌کردند. کمی بعد از عروسی صیدرضا گله را فروختیم و از مازو آمدیم کوی لور. دو سال بعد از ازدواج‌شان فرشته به دنیا آمد. اولین نوه‌ام بود و به اندازه همه دنیا برایم عزیز بود. دختر دوم‌شان زینب تازه به دنیا آمده بود که جنگ شروع شد. دوباره برگشتیم مازو پیش اقوام‌مان. چند روزی آنجا بود که زینب مریض شد. انگار از صدای هواپیماها و بمباران ترسیده بود. چون هیچ بیماری نداشت، فقط تب داشت و گریه می‌کرد. به خاطر مداوایش دوباره برگشتیم اندیمشک. حتی تا دورود و بروجرد هم او را بردند اما متاسفانه درمان نشد و توی ده ماهگی فوت کرد. 🔰ادامه دارد... رهروان زینبی مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
چند ماهی از شروع جنگ نگذشته بود که صیدرضا رفت جبهه. قبل از رفتن خانه نیمه‌سازمان را موزائیک کرد. گفت می‌خواهم قبل از رفتن خیالم بابت خانه راحت شود. خیلی دلواپسش بودم ولی می‌گفت به خاطر حفظ کشورم باید بروم. هر بار که به مرخصی می‌آمد طاقت نمی‌‌آورد، مدت کمی پیش ما می‌ماند و دوباره برمی‌گشت. مدام به من و همسرش سفارش می‌کرد توی تشییع شهدا شرکت کنیم. بار آخر که آمد مرخصی همسرش باردار و نزدیک زایمانش بود. با خنده به خانمش گفت: تا تو پسرمان را به دنیا بیاوری من می‌روم و برمی‌گردم. آن‌موقع سونوگرافی نبود و نمی‌دانستیم فرزندشان دختر است یا پسر اما صیدرضا مدام می‌گفت بچه‌مان پسر است. یک هفته از رفتنش می‌گذشت که عروسم زایمان کرد و روح‌الله به دنیا آمد. منتظر بودیم برای دیدن پسرش برگردد اما خبر شروع عملیات محرم پیچید و صیدرضا نیامد. روح‌الله ده روز بود که خبر شهادتش را آوردند. ترکش به سرش خورده و تا او را به بیمارستان راه‌آهن اندیمشک رسانده بودند شهید شده بود. پدر و پسر هرگز همدیگر را ندیدند. من و عروسم خیلی بی‌قراری می‌کردیم. یک شب به خوابم آمد. پارچه سبزی که روی عکسش کشیده بودم را کنار زد و گفت: این پارچه را از روی صورتم بردار تا بهتر شما را ببینم. بعد به پسرش اشاره کرد و گفت: به همسرم بگو تو که یک کوه پشت سرت است اینقدر گریه و زاری نکن. دست‌های مادر می‌لرزید و اشک توی چشم‌هایش جمع شده بود. برای همین نخواستیم با پرسیدن سوالات بیشتر ناراحتش کنیم. مادر را روی تخت برگرداندیم و من خانم پاپی دو طرفش نشستیم. شروع کردیم به حرف زدن و شوخی کردن تا حال و هوایش را عوض کنیم. خانم نیکدل که لبخند مادر را دید دوربین به دست منتظر شکار خنده ماند. عکس یادگاری را که گرفتیم مادر اصرار داشت برای شام بمانیم. بعد از تعارفات بسیار خداحافظی کردیم و آمدیم بیرون. شوهر خواهرم دم در بود و این‌دفعه نوبت تعارف او و خواهرم بود. با چندتا از دخترهای نوجوان چند دقیقه‌ای مهمان‌شان شدیم تا آقای رضوانی آمد و راهی منزل شدیم. 🖊 فاطمه بهمنی‌نیا رهروان زینبی مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
📸گزارش تصویری صدوسیزدهمین دیدار رهروان زینبی 🌷دیدار با مادر شهید صیدرضا یعقوب‌وند🌷 رهروان زینبی مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨شهید مهدی زین‌الدین: هر کس شب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله الحسین علیه السلام یاد می‌کنند. 🌷یادی کنیم از شهیدان سیداحمد و سیدنورمحمد موسوی با کلام شیرین و دلنشین مادرشان... 🔸برگرفته از دیدار رهروان زینبی با مادر این دو شهید گرانقدر رهروان زینبی مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
⚡️خبری در راه است... منتظر باشید و خبرهای کانال را دنبال کنید... نظراتتان را دربارهٔ خبر مهم پیش‌رو با ما اشتراک بذارید... به‌نظرتون خبر چیه؟
🔺 پلاکت کو؟ منتشر شد... سومین کتاب از مؤسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ▫️پلاکت کو؟ خاطرات شفاهی خانم سیده فاطمه موسوی امدادگر جهادسازندگی و بیمارستان راه آهن اندیمشک در دوران دفاع مقدس است. 📖برشی از کتاب: یک‌دفعه همه‌‌چیزم را از دست دادم؛ هم کارم و هم کسی که دوستش داشتم. من ماندم و یک ساک لباس. بغض توی گلویم را به‌سختی قورت دادم. اشکم سرازیر شد. تندتند اشک‌هایم را پاک کردم که کسی نبیند. یاد حرف علی افتادم. «منتظرتم. یادت نره، منتظرتم.» 🔸پژوهش‌گر و نویسنده: معصومه پاپی 🔸انتشارات راه‌یار (وابسته به دفتر مطالعات جبههٔ فرهنگی انقلاب اسلامی) مؤسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
ویژهٔ استوری... 🔺 پلاکت کو؟ منتشر شد... سومین کتاب از مؤسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ▫️پلاکت کو؟ خاطرات شفاهی خانم سیده فاطمه موسوی امدادگر جهادسازندگی و بیمارستان راه آهن اندیمشک در دوران دفاع مقدس است. 🔸پژوهش‌گر و نویسنده: معصومه پاپی 🔸انتشارات راه‌یار (وابسته به دفتر مطالعات جبههٔ فرهنگی انقلاب اسلامی) مؤسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
🔺 حبیب ممدآقا منتشر شد... چهارمین کتاب از مؤسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ▫️حبیب ممدآقا روایت زندگی شهید مدافع حرم حبیب رحیمی‌منش 📖برشی از کتاب: قرار بود از مسیر ترکیه وارد سوریه بشویم. برنامه عوض شد. از آسمان خوزستان وارد عراق شدیم. دور و ور ساعت ده بود. خلبان هواپیما اعلام کرد: «تو آسمان کربلا هستیم. این نوری که می‌بینید چراغای حرم حضرت امام حسین و حضرت عباس هستند.» حبیب فقط دعا می‌کرد. گفت: «خدایا! مِه خیلی وقته حاسمه وِ ایی ره بیام.» (خدایا! من ‌خیلی وقته می‌خواستم این راه رو بیام.) با حضرت ابوالفضل نجوا می‌کرد: «تو بیدی من آوردی وِ ایی رَه.» (تو بودی من رو آوردی به این راه.) 🔸 محقق و نویسنده: روح‌اله قلاوندی 🔸 انتشارات راه‌یار (وابسته به دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی) مؤسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
ویژه استوری 🔺 حبیب ممدآقا منتشر شد... چهارمین کتاب از مؤسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ▫️حبیب ممدآقا روایت زندگی شهید مدافع حرم حبیب رحیمی‌منش 🔸 محقق و نویسنده: روح‌اله قلاوندی 🔸 انتشارات راه‌یار (وابسته به دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی) مؤسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
ویژه استوری ▫️حبیب ممدآقا روایت زندگی شهید مدافع حرم حبیب رحیمی‌منش 🔸 محقق و نویسنده: روح‌اله قلاوندی 🔸 انتشارات راه‌یار (وابسته به دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی) مؤسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
اکنون صدوچهاردهمین دیدار رهروان زینبی 🌷دیدار با همسر شهید صیدرضا یعقوبوند🌷 ✅ شرح دیدار به‌زودی منتشر می‌شود. ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
پلاکت کو؟ و حبیب ممدآقا به اندیمشک رسیدند... 📚معرفی کتاب 📒پلاکت کو 🔹روایت‌هایی نو از انقلاب اسلامی و پشتیبانی مردم اندیمشک در دوران دفاع‌مقدس به روایت خانم سیده فاطمه موسوی و به قلم خانم معصومه پاپی 📕حبیب ممدآقا 🔸کتابی خواندنی و پر کشش از زندگی اولین شهید مدافع حرم اندیمشک شهید حبیب رحیمی‌منش به روایت خانواده و دوستان به قلم آقای روح‌الله قلاوندی علاقه‌مندان برای تهیهٔ کتاب به موسسه شهید جواد زیوداری مراجعه نمایند. آدرس: کوی شهدا، خیابان شهدا، تقاطع بلوار شهید جواد ملکی مؤسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
🔸روح‌الله قلاوندی نویسنده کتاب حبیب ممدآقا: حبیب عاشورای امام حسین را در زمانه خودش درک کرد و ندای حضرت زینب را لبیک گفت... حبیبی که کارگر کف جامعه است و تا دوم راهنمایی سواد دارد... ▫️حبیب ممدآقا روایت زندگی شهید مدافع حرم حبیب رحیمی‌منش است. 🔺این کتاب را از موسسه شهید جواد زیوداری تهیه کنید... موسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @sahre_zarfiyatha
🔸معصومه پاپی، نویسنده کتاب پلاکت کو؟ یکی از حسرت‌های من این است که ای کاش زودتر با این سید بزرگوار آشنا می‌شدم. به لطف شهدا، نگارش این کتاب بهترین کار من در تمام طول زندگی‌ام است. ▫️پلاکت کو؟روایت مجاهدتی از جنس زنانه است که بهبخشی از تاریخ مهجور اندیمشک در دوران انقلاب و دفاع مقدس می‌پردازد. 🔺کتاب پلاکت کو؟ را از موسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری تهیه کنید. ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
اهدای کتاب حبیب ممدآقا به همسر و فرزند شهید حبیب رحیمی‌منش توسط نویسنده و اعضای موسسه فرهنگی هنری شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
اهدای کتاب حبیب ممدآقا به مادر و برادر شهید حبیب رحیمی‌منش توسط نویسنده و اعضای موسسه فرهنگی هنری شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
▫️گوشه‌ای از مراسم استقبال از جدیدترین کتاب‌های مؤسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری 🔺پلاکت کو؟ خاطرات شفاهی سیده فاطمه موسوی امدادگر جهادسازندگی و بیمارستان راه‌آهن اندیمشک، به قلم خانم معصومه پاپی 🔺حبیب ممدآقا روایت زندگی شهید مدافع حرم حبیب رحیمی‌منش، به قلم آقای روح‌الله قلاوندی 🔸علاقه‌مندان می‌توانند این دو کتاب را از موسسه شهید جواد زیوداری تهیه کنند. ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
مردم کتاب دوست شهرستان اندیمشک که از زمان ورود کتاب‌ها به اندیمشک، گروه گروه راهی موسسه می‌شوند... نشست صمیمانه هیئت دختران حاج‌قاسم با نویسندگان کتاب‌های تازه منتشر شدهٔ پلاکت کو؟ و حبیب ممدآقا... مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
🔺استقبال از دو کتاب تازه منتشر شدهٔ موسسهٔ شهید جواد زیوداری ادامه دارد: گروهی از فعالان قرارگاه مردمی تشکل‌های فرهنگی انقلاب، برای عرض تبریک و خداقوت به دو نویسندهٔ کوشا و خوش‌ذوق کتاب‌های پلاکت کو؟ و حبیب ممدآقا و قدردانی از زحمات خانم معصومه پاپی و آقای روح‌الله قلاوندی مهمان موسسه فرهنگی هنری شهید جواد زیوداری شدند... ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
⚡️تازه‌ترین‌ها... ▫️پلاکت کو؟ خاطرات شفاهی خانم سیده فاطمه موسوی امدادگر جهادسازندگی و بیمارستان راه‌آهن اندیمشک ▫️محقق و نویسنده: معصومه پاپی ▫️انتشارات: راه‌یار 🔺در بخشی از مقدمهٔ این کتاب می‌خوانیم: یکی از ظرفیت‌هایی مغفول ماندۀ اندیمشک جهاد سازندگی آن است. ابعاد فعالیت‌های جهاد سازندگی اندیمشک به‌حدی گسترده بوده که می‌توان ده‌ها جلد کتاب دربارۀ آن نوشت. در این کتاب خانم سیده فاطمه موسوی امدادگر کمیته پزشکی جهاد، گوشه‌ای از فعالیت‌های جهاد سازندگی اندیمشک را روایت می‌کند. پلاکت‌کو؟ روایتگر مردان و زنانی است که بی‌نام و نشان و بدون توقع و فقط برای رضای خدا خدمت کردند. پلاکت کو؟ روایتگر جهادگرانی است که از دل کوه‌ها گذشتند و پیام انقلاب را به روستاهای صعب‌العبور رساندند. پلاکت کو؟ روایتگر جهادگران جهاد سازندگی اندیمشک است که در تاریخ گمنام‌اند... 🔸این کتاب با ۳۱۶ صفحه و بهای ۱۳۰تومان روانهٔ بازار نشر شده است. مؤسسهٔ فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
⚡️تازه‌ترین‌ها... ▫️حبیب ممدآقا خاطرات شفاهی شهید مدافع حرم حبیب رحیمی‌منش ▫️محقق و نویسنده: روح‌الله قلاوندی ▫️ انتشارات: راه‌یار 🔺در بخشی از مقدمهٔ کتاب می‌خوانیم: شخصیت حبیب نمونۀ عالی انسانی درخور مطالعه است. ویژگی‌های شخصیت این شهید از شکار، ورزش، سینما و تفریح تا هیئت، بسیج و... زیستی پرجنب‌وجوش را نشان می‌دهد؛ اما بارزترین ویژگی او کار و کار و کار است. کارگری و تلاش حبیب برای زندگی و مجموعۀ فعالیت‌هایش در اجرائیات شهرداری، نحوۀ برخوردش با دست‌فروش‌ها، مواجه‌اش با ساخت‌وسازهای غیرمجاز و... می‌تواند سختی‌ و چالش‌های این حوزه را به جامعه منتقل کند. دایرۀ تأثیرگذاری شهادت حبیب از خانواده و دوست تا همکار و هم‌رزم می‌گذرد و حتی به کسی که از او شکایت کرده است، می‌رسد. شهادت حبیب بسیاری از پیش‌ساخته‌های مفهوم شهادت را در بوم‌ دگرگون می‌کند. او طلب ویژه‌ای داشت که برای رسیدن به آن نذر خادمی در موکب اربعین کرد و خدا او را پسندید ’وَ مَن عَشَقَتَهُ قَتَلتَهُ...‘ او اکنون در مقام عندربهم یرزقون است و تمنای ما جاماندگان دست‌گیری‌ اوست. حبیب نجات‌بخش ماهری بود که هم خود را نجات داد و هم دست دیگران را گرفت. 🔸این کتاب با ۲۹۹ صفحه و بهای ۱۲۰تومان روانهٔ بازار نشر شده است. مؤسسهٔ فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
21.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨شوری دیگر... 🎥گوشه‌ای از مراسم استقبال از کتاب‌های تازه منتشرشدۀ پلاکت کو؟ و حبیب ممدآقا در مؤسسۀ شهید جواد زیوداری 🔸پلاکت کو؟ خاطرات شفاهی خانم سیده فاطمه موسوی امدادگر جهاد سازندگی و بیمارستان راه‌آهن اندیمشک ▫️به قلم خانم معصومه پاپی 🔸حبیب ممدآقا خاطرات شفاهی زندگی شهید مدافع حرم حبیب رحیمی‌منش ▫️به قلم آقای روح‌الله قلاوندی مؤسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
42.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥گزارش تصویری از اردوی زیارتی،فرهنگی مشهد مقدس و قم المقدسه پاتوق تابستانه مهارت،معرفت،شادابی☘ 📆مرداد ۱۴۰۲ مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha