بسم رب الشهدا و صدیقین
متن و شعرهایی که آماده کرده بودم را خواندم. فکر میکنم این بیستمین بار باشد که مطالب را میخوانم و تمرین میکنم؛ شاید هم بیشتر...
صبح با استرس و هیجان بیدارشدم بعد از خواندن نماز آماده شدم. اولینبارم نیست که مجری برنامه میشوم؛ اما این استرس همراه همیشگی اجراهای من است.
برای چندمین بار تمرین کردم. هرچه به زمان شروع مراسم نزدیک میشدیم، استرس من بیشتر میشد. با گفتن بسم الله پشت تریبون رفتم و شروع کردم:
نه مثل سارهای و مریم
نه مثل آسیه و حوا
فقط شبیه خودت هستی
فقط شبیه خودت زهرا
و...
با مدد شهدا مراسم به خوبی پیش رفت.
بعد از خودن ناهار و خواندن نماز کمکم آماده شدیم برای رفتن به منزل مادران و همسران شهدا.
من با گروه خانم چگله افتادم. خوشحال از اینکه برای دیدار خانواده شهدای مدافع حرم مخصوصاً مادر شهید احمد الیاسی...
اولین باری بود که در یادواره شرکت میکردم.
حس عجیبی داشتم، خوشحال از دیدار مادران و همسران شهدا و ناراحت از دیدن دلتنگی و غم دوری از فرزند و همسرشان.
قرارشد اولین دیدار، دیدار با مادر و همسر شهید جواد ملکی باشد. اسم بلوار جواد ملکی را زیاد شنیده بودم و حالا مشتاق دیدار مادر این شهید بزرگوار بودم.
وارد منزلشان که شدیم همسرش به استقبال ما آمد؛ اما مادرش نشسته در گوشه اتاقی بزرگ بود. وقتی برای سلام خدمت ایشان رسیدم متوجه نشدند که دستم را برای سلام به سمتشان کشیدم؛ آری این مادر عزیز بهسان یعقوب در فراق یوسفش چشمانش کمسو شده بود.
کوچکترین مسافران این سفر، فاطمه نورا و حسنا بودند. فاطمه نورای نه ماهه با دیدن میوه و شیرینیها ذوق زده میشد و بلند میخندید.
احساس میکنم حسنا با اینکه پنج سالش است به فیلمبرداری و عکاسی علاقه دارد. اصرارش بر این بود که دستیار فیلمبردار شود. مهمانان کوچک امروز ما بسیار خوشحال و فعال بودند.
از مادر شهید ملکی خواستیم تا برایمان دعای عاقبتبهخیری کند. وقتمان کم بود باید میرفتیم تا به بقیهٔ خانواده شهدا سر بزنیم. بهناچار خداحافظی کردیم.
مقصد بعدی، منزل شهید الیاسی بود
با شور و شوق وصفناشدنی وارد منزلشان شدم. مادرش به خوبی مرا میشناخت. چند باری برای مصاحبه منزلشان رفته بودم. گرم و صمیمی سلام و احوال پرسی کردیم.
وقتی گلدان با عکس شهید را تقدیمش کردیم با تمام محبت مادرانهاش عکس احمد را بوسید.
مادر احمد خانمی بسیار مهربان و خوش قلب است. با بغض همیشگی اش از احمدش میگفت. احمدی که نماز اول وقت و حجاب خواهران برایش بسیار مهم بود.
بسته شکلاتها را برایمان باز کرد. دوستان اصرار کردند که ما برای شما شکلات آوردیم نمیخواهد باز کنید؛ اما مادراحمد اصرار داشت که همه با هم از شکلاتها بخوریم و به قصد حاجتروایی برداریم.
خیلی دلتنگش بودم. در منزلشان حس آرامش عجیبی مهمان دلم میشود؛ اما باید خداحافظی میکردیم و سراغ دیدار بعدی میرفتیم.
وارد حیاط منزل شهید علیپور شدیم و با خواهر شهید احوال پرسی کردیم.
خواهر شهید به محض دیدن خانم آمنه میرعالی خوشحال شد و او را در آغوش گرفت؛ چون همسفر کربلایش بود، همان سفر رویایی که روایان حوض خون را همراهی کردیم.
خدمت مادر شهید رسیدیم. تکتکمان دستش را بوسیدیم.
مادرشهید آلزایمر داشت. ما را نمیشناخت. فکر میکرد از اقوامش هستیم که مدتی از او دور بودیم.
آمنه میرعالی دست مادر را بوسید. خواهر شهید به مادرش گفت: «دا این دختر منه.»
مادرش تا این حرف را شنید سیلی محکمی به صورت آمنه زد.
ما همه شوکه شدیم. آمنه همچنان یک دستش در دست مادر و یک دستش روی صورتش بود.
مادر شهید خیال میکرد آمنه واقعا نوهاش است و به دلیل ناراحتی و اعتراض از این دوری خواست درس ادبی به او بدهد.
آمنه با اینکه از حرکت مادر متعجب و متحیر شده بود، اما تظاهر کرد که نوهاش است و از او بهخاطر این دوری دلجویی کرد.
به مادر قول دادیم که بهزودی به او سر میزنیم تا راضی شد و اجازه داد سراغ مقصد بعدی برویم.
منزل شهید بردی که با خانه خواهر شهید علیپور فاصلهاش به اندازه دوتا خانه بود.
خانم بردی به گرمی ازمان استقبال کرد
و از خاطراتش در رختشویی برایمان تعریف میکرد. از سفر کربلایش گفت، سفری که ما افتخار همراهی این عزیزان را داشتیم و چه سفر به یاد ماندنی بود.
این آخرین مقصد امروزمان بود.
سفری کوتاه، سفری پر از شوق و عشق، سفری پر از دعاهای قشنگ مادران شهدا، دعاهایی که با عمق جانشان بدرقه راهمان کردند و ما سرخوش و خوشحال از این سفر کوتاه و پر از لحظات ناب و به.یاد ماندنی.
🖊آرزو اسماعیلی
اولین روز هفتمین یادواره سرچشمههای شهادت ۱۴۰۲
رهروان زینبی
مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری
ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام
@shahre_zarfiyatha
تو که بودی که حتی از زائرانت نیز هراس دارند؟!
🏴کرمان تسلیت
مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری
ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام
@shahre_zarfiyatha
12.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞️ قاب تصویر
🌱افتتاحیه هفتمین یادواره سرچشمههای شهادت
تکریم مادران و همسران شهدا به مناسبت ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
رهروان زینبی
مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری
ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام
@shahre_zarfiyatha
15.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️مادران و همسران شهدا سرچشمهٔ شهادت هستند...
خانم قربانی، مسئول گروه رهروان زینبی از هفتمین یادواره سرچشمههای شهادت میگوید...
رهروان زینبی
مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری
ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام
@shahre_zarfiyatha
هر طرف بال و پری در خاک و خون غلتیده است
از پی پرواز سیمرغ این همه پر ریخته است
🏴 #ایران_تسلیت
مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری
ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام
@shahre_zarfiyatha
مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری
هر طرف بال و پری در خاک و خون غلتیده است از پی پرواز سیمرغ این همه پر ریخته است 🏴 #ایران_تسلیت مجت
IMG_20240106_060811.jpg
5.19M
نسخه باکیفیت
🏴 #ایران_تسلیت
مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری
ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام
@shahre_zarfiyatha
23.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️مادران و همسران شهدا نه تنها یک زن قوی، بلکه یک سرباز شجاع و قهرمان هستند که زندگی خود را وقف حفاظت از آزادی ما کردهاند.
🎞گزارش تصویری هفتمین یادواره سرچشمههای شهادت (تکریم مادران و همسران شهدا) در ایام ولادت باسعادت امابیها حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها
◽در این یادواره، طی پنج روز متوالی به دیدار ۱۲۰ همسر و مادر شهید رفتیم و به نیابت از شهیدشان روز زن و مادر را به این عزیزان تبریک گفتیم.
⚡لازم به ذکر است گروه رهروان زینبی، گروهی کاملاً مردمی است و به هیچ نهاد و ارگانی جز مؤسسه فرهنگیپژوهشی شهید جواد زیوداری وابسته نیست.
رهروان زینبی
مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری
ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام
@shahre_zarfiyatha
بسم رب الشهدا و الصدیقین
زمان همه چیز را کهنه میکند مگر خون شهیدان را. (امام خامنهای)
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
به لطف خداوند و همراهی شهدا و دعای خیر حضرت علیبنابیطالب علیهالسلام، سومین یادواره سرچمشههای نور و شهادت با همراهی شما برادران رهروان حسینی در روز میلاد مولود کعبه، برای تکریم پدران شهدا برگزار میشود.
ان شاءالله با دعای خیر شهدا و همراهی شما بتوانیم خالق لبخندی بر لبان پدران شهدا باشیم.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
📆 زمان برگزاری تکریم سرچشمههای نور و شهادت: ۴ الی ۶ بهمن ماه ۱۴۰۲
گروه رهروان حسینی
مؤسسه فرهنگیپژوهشی شهید جواد زیوداری
ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام
@shahre_zarfiyatha
9.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
زمان همه چیز را کهنه میکند مگر خون شهیدان را. (امام خامنهای)
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
به لطف خداوند و همراهی شهدا و دعای خیر حضرت علیبنابیطالب علیهالسلام، سومین یادواره سرچمشههای نور و شهادت با همراهی شما برادران رهروان حسینی در روز میلاد مولود کعبه، برای تکریم پدران شهدا برگزار میشود.
ان شاءالله با دعای خیر شهدا و همراهی شما بتوانیم خالق لبخندی بر لبان پدران شهدا باشیم.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
📆 زمان برگزاری تکریم سرچشمههای نور و شهادت: ۴ الی ۶ بهمن ماه ۱۴۰۲
گروه رهروان حسینی
مؤسسه فرهنگیپژوهشی شهید جواد زیوداری
ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام
@shahre_zarfiyatha
روایت یکی از نوجوانان گروه رهروان حسینی از اولین روز یادوارهٔ تکریم سرچشمههای نور و شهادت (پدران شهدا) به مناسبت روز پدر:
امروز من بعد از مدرسه به خانه آمدم و آماده شدم که به موسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری بیام تا با گروه رهروان حسینی به دیدار خانواده شهدا بروم. من قرار نبود که تنها بروم یعنی دوستم مرتضی هم می آید. من و مرتضی قرار است در خانههای شهدا یک دو بیتی تقدیم سرچشمه های نور و شهادت کنیم.
خلاصه من آمدم خانه لباس های بسیجی خود را پوشیدم و به موسسه رفتم. وقتی رسیدم کسی آنجا نبود. فقط خالهام را دیدم و چند کلمه با هم صحبت کردیم. بعد آمدم دم در موسسه را باز کنم که آقای قلاوند و همراهش با موتور آمدند.
خلاصه آمدیم داخل. یکی یکی آقایان میآمدند مرتضی هم آمده بود منتظر حاج آقا چگله بودیم که او هم آمد و سوار ۳تا ماشین شدیم حرکت کردیم.
هدف اول ما مسکن مهر خانه شهید للری زاده
بود. وقتی به خانه شهید رفتیم قرار من و مرتضی این بود من اولین اجرا را قبل از مرتضی داشته باشم. وقتی خانه شهید را دیدیم خیلی ناراحت شدیم مخصوصا ً آقای قلاوند که وقتی داشت حرف میزد بغض گلویش را گرفته بود.خلاصه آقای قلاوند به من گفت که بلند شوم و دو بیتی را بخوانم. رو به پدر شهید ایستادم و گفتم: من بال و پر شهید را می بوسم. پا تا به سر شهید را می بوسم. دستم نرسد اگر به دامان شهید. دست پدر شهید را می بوسم. و رفتم ودست پدر شهید را بوسیدم. مادر شهید در مورد اوضاعشان گلایه کرد و آقای قلاوند گفت ما صدای شما را به مسئولین میرسانیم. و در آخر ما یک دعای نادعلی برای برآورده شدن حاجتها خواندیم و عکسی به یادگار گرفتیم.
هدف دوم خانه شهید کیهانی بود. وقتی رسیدیم تغیراتی در خانهشان نسبت به پارسال بود. حیاط خانه را فرش انداخته و حسینیه کرده بودند. پدر شهید وقتی داشت در مورد شهید حرف میزد از گوشه کنارههای حرف هایش گریه میکرد. مادر شهید گفت ولادت است حرف های خوب خوب بزنید و شاد باشید.
هدف سوم خانه شهید محمودی بود. این خانواده دو شهید در راه انقلاب داده بودند یکی از شهیدا فرمانده تعاون سپاه اندیمشک بوده. در هر کدام از خانههای شهدا آقای قلاوند یک حدیث درباره حضرت علی میگفت.
هدف چهارم خانه شهید حاجی محمدزارع بود. در آنجا پدر شهید چند تا شعر گفت ماشاالله خيلی سر حال بود شعر میخواند و میخندید هدف ما هم همین بود که پدران شهید را خوشحال و خندان ببینیم. من یاد پارسال افتادم که پدر شهید گفتند صلوات و در آخر صلوات با شوخی گفت وعجل فرجوم
بچه ی کرجوم
خلاصه به هدف آخر دیدار های روز اول یعنی خانه شهید پژمان شاهون وند رسیدیم. او مدافع امنیت و شهید مرزی بود.
پدر شهید تمام و کمال از ما پذیرایی کرد و بعد از چند دقیقه از طرف بنیاد شهید به او زنگ زد و گفتند دم در هستیم زمان دیدار ما هم تمام شده بود و به سوی ماشین ها حرکت کردیم. توی کوچه دو نفر از روبه رو آمدند که از بنیاد شهید بودند با هم سلام وعلیک کردیم و به طرف ماشین ها رفتیم، و به موسسه رسیدیم.
چهارشنبه ۱۴۰۲/۱۱/۴
نویسنده: ابوالفضل میرعالی
رهروان حسینی
مؤسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری
ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام
@shahre_zarfiyatha
روایت یکی از نوجوانان گروه رهروان حسینی از دومین روز یادواره تکریم سرچشمههای نور و شهادت (پدران شهدا) به مناسبت روز پدر:
امروز ۵ بهمن میلاد امام علی علیه السلام و روز پدر است. من بعداز خوردن صبحانه به دفتر شهید جواد زیوداری رفتم. دوستانم دانیال و ابوالفضل شکیبایی آنجا بودند. بعد ابوالفضل میرعالی و حسین هم آمدند. بعد از چند دقیقه حرکت کردیم به سمت خانه ی شهید خدارحم قلاوند این اولین دیدار صبح بود. من اولین نفر بودم که سرود را خواندم و دست پدر شهید را بوسیدم. آقای قلاوند حدیثی از پیامبر درباره حضرت علی گفت و صحبت هایش را شروع کرد آخر دیدار با پدر شهید عکس دسته جمعی گرفتیم و به سمت خانه ی شهید مهرابی رفتیم. پدر شهید از خاطرات شهید برایمان تعریف کرد و بعد به گروه رهروان حسینی و بچه ها هدیه ای اهدا کرد. در آخر دیدار همه را به اتاق شهید برد و عکس های شهید را نشانمان داد. سومین دیدار خانه ی شهید حبیب رحیمی منش بود. کسی که در جنگ با داعش شهید شده و آقای قلاوند کتابش را نوشته است. پدر شهید درمورد اسلام صحبت می کرد و ما گوش می دادیم و بعد آقای قلاوند شعری خواند و ما با او همراهی کردیم. چهارمین دیدار با پدر شهی هلبی بود که در بمباران پل زال شهید شده بودند. بعد هم به سمت دفتر شهید جواد زیوداری حرکت کردیم و نماز جماعت خواندیم بعد از نماز در طبقه دوم موسسه سفره پهن کردیم و غذا خوردیم و بازی کردیم. فیلمبردار صبح آقای خسرو بیگی بود اما برای عصر نیامد و به جای ایشان آقای میرزاوند را با خودمان بردیم برای فیلمبرداری. دیدارهای بعدازظهر را از خانه ی شهید دلفان در خیابان سرلک شروع کردیم
دیدار بعدی پدر شهید بهروز قلاوند بودند که خانه نبودند بعد به طرف خانه ی پدرشهید اردوانی رفتیم آنها اهل آبادان بودند و مادر شهید برای همه دعای خیر کرد پدر و مادر شهید از آبادان برامون می گفتند تا موقعی که از خانه شان رفتیم به دیدار پدر شهید میرحسینی متأسفانه پدر شهید گوش هایش سنگین بود و پسرشان از شهیدشان برایمان می گفتند.
آخرین دیدار عصر پدر شهید غفاریپور بود. من برای پدر شهید دکلمه خواندم و او به من گفت اگر دراین راه بمانی موفق می شوی و آقای قلاوند دعای نادعلی را خواند و پدر شهید هم از حضرت علی علیه السلام می گفت و بعد به دفتر شهید جواد زیوداری برگشتیم.
نویسنده: مرتضی قاسمی کیا
گروه رهروان حسینی
موسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری
ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام
@shahre_zarfiyatha