eitaa logo
مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری
424 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
197 ویدیو
27 فایل
اندیمشک، شهر ظرفیت‌ها شهر هزار شهید و هزار کار نکرده و هزار راه نرفته ارتباط با مدیر: @nikdel313
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالشهید 🌿پنجاه و چهارمین دیدار رهروان زینبی🌿 اولین دیدار رهروان زینبی در سال جدید دیدار با مادر شهید صیدمحمد چوچم است. ساده و مهربان پذیرایمان می‌شوند. پای صحبت مادر می‌نشینیم. 🔸ایستگاه تله زنگ زندگی می کردیم. در مسیر دورود با همسرم آشنا شدم و قسمت شد ازدواج کنیم. در هیجده سالگی خدا محمد را بهم داد. پدر بچه‌ها، هشت سال سابقه کار توی راه‌آهن داشت. پیر بود. نمی‌توانست کار کند. صید محمد هم دست فروشی می‌کرد هم جوشکاری تا کمک خرج ما باشد. وقتی آمدیم اندیمشک، بهش گفتم: زن بگیر. گفت: "هیچ وقت زن منو نمی‌بینی." گفتم: "چرا عزیزم؟ اگه فکر میکنی ناراحتت میکنم، اذیتت می کنم، مستقل زندگی کن." گفت: "زن من اون دنیاست." شش، هفت ماهی می‌شد هرشب می‌رفت بیرون و تا دیر وقت خونه پیداش نمی‌شد. یکبار رفتم دنبالش، ببینم کجا می‌رود. متوجه شد و گفت: "نیا دنبالم." یک شب دیگه رفتم دنبالش. رفت داخل حسینیه امام خمینی. یک لحظه برگشت من را دید. گفت: "مادر اینجا چیکار میکنی؟!" گفتم: نمی‌دانستم میای مسجد!" گفت: "من نه ماهه میام این مسجد. جلسه داریم اینجا." خیلی توی کارها بهم کمک می‌کرد؛ می‌خواستم نان بپزم کمکم خمیر درست میکرد،خانه را جارو می کرد. خرید می‌کرد... خیلی بچه آرامی بود هیچ وقت کاری نکرد که ناراحت شوم. وقتی کمی بزرگ‌تر شد بدون اینکه بهم بگه رفت که برود جبهه. وقتی فهمیدم با دایی‌اش رفتم دنبالش و به زور از ماشین آوردیم پایین. گفتم: "محمد تو نون آورمی... پسر بزرگی... عصای دستمی... تو بری من چیکار کنم؟" فقط گفت: "من آخرش میرم..." آخرش رفت. کارم شده بود گریه. هر روز دم در می‌نشستم تا برگرده. زندگی برام نمونده بود. موقع بمباران ۴آذر از جوشکاری رفت سمت بازار برای کمک. همین‌طور که داشت به مردم کمک می‌کرد روبه‌روی ناحیه شهری از چندجا مجروح شد. برای مداوا بردنش پادگان دزفول. چند روز دنبالش گشتم. از هر کس و هر جا سراغش را گرفتم. شب‌ها تا دیروقت دم در منتظرش می‌نشستم شاید پیدایش بشود. بهم گفتند: "از اهواز آوردنش بیمارستان راه‌آهن. دستش کمی زخم شده بیا بریم پیشش." وقتی تعداد زیاد ماشین‌ها را توی خیابان‌مان دیدم، گفتم: "نه، اگر محمد بیمارستانه راه آهنه چرا این همه ماشین اومده دنبالم؟!" وقتی بردنم بیمارستان ببینمش، انگار دو چشمم کور شده بود و چیزی نمی‌دیدم. همه‌اش می‌گفتم: "یا علی‌اکبر حسین حداقل ببینمش. یا علی‌اکبر حسین چشمامو روشن کن ببینمش." کم کم چشم‌هایم خوب شد و دیدمش. من شش پسر داشتم اما هیچ کدام اخلاق صید محمد را نداشت. نه آزاری، نه اذیتی. اخلاقش خوب، خوب، خوب. هیچ وقت ناراحتم نکرد یا حرف بدی بهم نزد. پشیمان نیستم، خدا را شکر می‌کنم تقدیم اسلامش کردم. 🔸بعد از اینکه صحبت‌های مادر تمام شد پدر شهید که تمام مدت گوشه‌ای نشسته بود و به حرف‌های همسرش گوش می‌داد از خوبی‌های صیدمحمد گفت. یکی از آخرین جملات پدر این بود: "ما گنج داریم..." در آخر هم دعای پدر در روز میلاد حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام بدرقه راهمان شد: "صیدمحمد دستتون رو بگیره." دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک @shahre_zarfiyatha
پنجاه و چهارمین دیدار #رهروان_زینبی دیدار با مادر شهید #سیدمحمد_چوچم چهارشنبه ۲۸ فروردین ۹۸ دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک @Shahre_zarfiyatha
7.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیین اختتامیه نخستین جشنواره سراسری شعر پاسداشت شهید مدافع حرم سردار سرافراز جمعه ۱۳ اردیبهشت ۹۸ اندیمشک تالار خورشید ساعت ۱۸
آیین اختتامیه نخستین جشنواره سراسری شعر #شهد_شهود پاسداشت شهید مدافع حرم سردار سرافراز #جانمحمد_علیپور جمعه ۱۳ اردیبهشت ۹۸ اندیمشک تالار خورشید ساعت ۱۸
بسم الله الرحمن الرحیم *رهبر معظم انقلاب: امروز کتاب‌خوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه ملی که یک واجب دینی است.* دفتر پژوهشی تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک کار خود را از اسفند ٩٣ شروع کرد. از آن زمان تاکنون در کنار تربیت نیروهای زبده‌ای در زمینه تحقیق، تدوین و نویسندگی، مصاحبه‌های فراوانی از تاریخ انقلاب و جنگ اندیمشک از همشهریان عزیز ثبت و ضبط کرده‌ است. ان‌شاءالله به‌زودی شاهد چاپ کتبی از این مصاحبه‌ها به قلم نویسندگان این دفتر خواهیم بود. در حال حاضر قصد داریم به منظور تجهیز کتابخانه تخصصی شهید جواد زیوداری اندیمشک، تعدادی کتاب ضروری و مورد نیاز نویسندگان عزیز شهرمان را تهیه نماییم. نمایشگاه کتاب تهران فرصت بسیار خوبی برای بهره‌وری از تخفیف نمایشگاهی خرید کتاب‌هاست. از شما خواهران و برادران ارجمند و دغدغه‌مندان فرهنگی تقاضا داریم ما را در این امر مهم یاری نمایید ولو با اهدای ١٠٠٠ تومان. عزیزانی که مایل به *انفاق فرهنگی* هستند می‌توانند مبلغ مورد نظر خود را به شماره کارت دفتر تاریخ شفاهی ۵٠۴١٧٢١٠۵١١٣۶۶۵۴ و شماره حساب ١٠.٢٩٧٣٠٩٧.٢ به نام عظیم مهدی‌نژاد واریز نمایند. لطفا پس از واریز مبلغ را به این شماره پیامک نمایید: ٠٩٣٧٠۵١۴٠١٧ شماره تماس دفتر ۴۲۶۵۱۰۱۱ باتوجه به فرصت محدود برپایی نمایشگاه، هم‌اکنون نیازمند یاری شما هستیم. من‌ الله‌ التوفیق دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک @shahre_zarfiyatha
#هم_اکنون پنجاه و پنجمین دیدار #رهروان_زینبی دیدار با همسر جانباز شهید #سیف‌اله‌_میرعالی چهارشنبه ۱۱ اردیبهشت ۹۸ @Shahre_zarfiyatha دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک
شهدا شمع محفل بشریت‌اند... 🌷معلم شهید مهدی ضیایی‌فر🌷 🌻روز معلم مبارک🌻 #شهید_مهدی_ضیایی_فر #شهدای_معلم #معلم_شهید #طلاییه #عملیات_خیبر دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک @shahre_zarfiyatha
شهدا شمع محفل بشریت‌اند... 🌷معلم شهیده زیور نظری🌷 🌻هفته معلم گرامی‌ باد🌻 #شهیده_زیور_نظری #شهدای_معلم #معلم_شهید #اندیمشک دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک @shahre_zarfiyatha
پنجاه و پنجمین دیدار دیدار با همسر جانباز شهید چهارشنبه ۱۱ اردیبهشت ۹۸ @Shahre_zarfiyatha دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک
☘پنجاه و پنجمین دیدار ☘ دیدار با همسر جانباز شهید 🌷 سادگی توی کلامش موج می‌زد. اولش از نسبت فامیلی‌اش با شهید و سادگی شروع زندگی‌شان حرف می‌زد. زمستان سال ۵۹ ازدواج کرده بودند. می‌گفت: "آن موقع‌ها تو فکر زرق و برق و زیورآلات نبودیم. همه چیزمان ساده بود. نه به هم سخت می‌گرفتیم و نه هم بلد بودیم از این کارها" 🌷با یک عقد ساده وارد زندگی مردی شده بود که شانزده سال با او اختلاف سنی داشت.  از خوشبختی‌شان که می‌گفت چشمانش برق می‌زد. می‌خواستم از سختی‌های زندگی‌اش بدانم اما انگار جوابی برای سوال‌هایم نداشت. انگار چیزی به اسم سختی توی زندگی تجربه نکرده بود. اما مگر می‌شود زندگی با مردی که بیشتر اوقاتش توی خط مقدم جبهه بوده و در خانه حضور نداشته، سختی نداشته باشد!؟ 🌷خواستم از سیف‌اله برای‌مان بگوید.  می‌گفت: "سیف‌اله شیفته‌ی امام و انقلاب بود و از اولین کسانی بود که سال ۵۸ وارد سپاه شد. فعالیتش در سپاه تهران بود و از همان‌جا اعزام شد به جبهه‌ی پاوه. یک سال بعد دست بنی‌صدر برایش رو شد و با بعضی از مهره‌های او سر این قضیه اختلاف نظر داشت. همین هم باعث شد از سپاه بیاید بیرون. آن‌زمان هنوز ازدواج نکرده بودیم. ازدواج که کردیم، باز هم سیف‌اله جبهه را رها نکرد اما این‌بار از طریق بسیج مردمی راهی جبهه شد و تا سال ۶۳ مدام می‌رفت خط مقدم.  هر بار می‌رفت و با یک مشت ترکش می‌آمد. هنوز زخم ترکش‌های اولش تازه بود که برمی‌گشت جبهه و از جای دیگر مجروح می‌شد. سال ۶۴ وارد راه‌آهن شد. آنجا هم همه‌جوره در خدمت جنگ بود و تمام وقتش را برای جبهه و پشتیبانی جنگ می‌گذاشت. آن زمان بچه‌هایم قد و نیم‌قد بودند. سیف‌اله که می‌رفت جبهه با بچه‌ها تنها بودیم. خانه‌مان نیمه‌ساخت بود. هنوز در و پنجره هم نداشت. شب‌ها خیلی می‌ترسیدم. سیف‌اله می‌گفت: "نگران نباش، کسی به گردنم حقی نداره. مشکلی براتون پیش نمیاد!" جنگ با همه‌ی فراز و نشیب‌هایش تمام شد. سیف‌اله ماند و درد ترکش‌هایی که او را عصابه‌دست کرده بود. سال ۶۸ برای درد شدید گردنش راهی بیمارستان شد. شیمیایی شده بود. دیگر هیچ وقت نفس کشیدن‌هایش عادی نشد و مدام باید اسپری می‌زد. توی سال‌های بعد از جنگ از این بیمارستان به آن بیمارستان رفتن برای‌مان به یک روال عادی تبدیل شده بود. همیشه نگران بود زمان شهادتش از دخترانش دور باشد و آن‌ها خیلی بی‌تابی کنند. برای همین هم نذر کرده آخرین نفس‌هایش را کنار خانواده باشد. بعد از کلی درد کشیدن ۱۶ خرداد سال۸۹ به یاران شهیدش پیوست و نذرش ادا شد." 🌷همچنان منتظر بودم همسر شهید از غم‌هایش، از پرستاری‌هایش از شهید و از سختی‌های زندگی‌اش گلایه کند اما از این خبرها نبود. آخرهای دیدار صحبت‌های دختر شهید جوابی به معمای زندگی پدر و مادرش بود. متوجه شدم زندگی این زن و شوهر پایبند عشق دوطرفه‌ای بوده که هر سختی و تلخی را به کام‌شان شیرین می‌کرده. عشقی که شاید شهید با هدیه دادن یک انار سرخ به همسرش آن را آشکار می‌کرده اما عشق واقعی بوده و از زندگی پردردشان چیزی جز خوشبختی توی ذهن همسرش باقی نگذاشته! @Shahre_zarfiyatha دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک
شهدا شمع محفل بشریت‌اند... 🌷معلم شهید عبدالحمید قاصدگماری🌷 🌻هفته معلم گرامی باد🌻 #شهید_عبدالحمید_قاصد_گماری #شهدای_معلم #معلم_شهید #اندیمشک دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک @shahre_zarfiyatha
شهدا شمع محفل بشریت‌اند... 🌷معلم شهید شمس‌الدین امانی🌷 🌻هفته معلم گرامی باد🌻 #شهید_شمس‌الدین_امانی #شهدای_معلم #معلم_شهید #اندیمشک دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک @shahre_zarfiyatha