بسم الله الرحمن الرحیم
*رهبر معظم انقلاب: امروز کتابخوانی و علمآموزی نه تنها یک وظیفه ملی که یک واجب دینی است.*
دفتر پژوهشی تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک کار خود را از اسفند ٩٣ شروع کرد. از آن زمان تاکنون در کنار تربیت نیروهای زبدهای در زمینه تحقیق، تدوین و نویسندگی، مصاحبههای فراوانی از تاریخ انقلاب و جنگ اندیمشک از همشهریان عزیز ثبت و ضبط کرده است.
انشاءالله بهزودی شاهد چاپ کتبی از این مصاحبهها به قلم نویسندگان این دفتر خواهیم بود.
در حال حاضر قصد داریم به منظور تجهیز کتابخانه تخصصی شهید جواد زیوداری اندیمشک، تعدادی کتاب ضروری و مورد نیاز نویسندگان عزیز شهرمان را تهیه نماییم.
نمایشگاه کتاب تهران فرصت بسیار خوبی برای بهرهوری از تخفیف نمایشگاهی خرید کتابهاست.
از شما خواهران و برادران ارجمند و دغدغهمندان فرهنگی تقاضا داریم ما را در این امر مهم یاری نمایید ولو با اهدای ١٠٠٠ تومان.
عزیزانی که مایل به *انفاق فرهنگی* هستند میتوانند مبلغ مورد نظر خود را به شماره کارت دفتر تاریخ شفاهی
۵٠۴١٧٢١٠۵١١٣۶۶۵۴
و شماره حساب
١٠.٢٩٧٣٠٩٧.٢
به نام عظیم مهدینژاد واریز نمایند.
لطفا پس از واریز مبلغ را به این شماره پیامک نمایید:
٠٩٣٧٠۵١۴٠١٧
شماره تماس دفتر
۴۲۶۵۱۰۱۱
باتوجه به فرصت محدود برپایی نمایشگاه، هماکنون نیازمند یاری شما هستیم.
من الله التوفیق
دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک
@shahre_zarfiyatha
پنجاه و پنجمین دیدار #رهروان_زینبی
دیدار با همسر جانباز شهید #سیفاله_میرعالی
چهارشنبه ۱۱ اردیبهشت ۹۸
@Shahre_zarfiyatha
دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک
☘پنجاه و پنجمین دیدار #رهروان_زینبی☘
دیدار با همسر جانباز شهید #سیفاله_میرعالی
🌷 سادگی توی کلامش موج میزد. اولش از نسبت فامیلیاش با شهید و سادگی شروع زندگیشان حرف میزد. زمستان سال ۵۹ ازدواج کرده بودند. میگفت: "آن موقعها تو فکر زرق و برق و زیورآلات نبودیم. همه چیزمان ساده بود. نه به هم سخت میگرفتیم و نه هم بلد بودیم از این کارها"
🌷با یک عقد ساده وارد زندگی مردی شده بود که شانزده سال با او اختلاف سنی داشت.
از خوشبختیشان که میگفت چشمانش برق میزد. میخواستم از سختیهای زندگیاش بدانم اما انگار جوابی برای سوالهایم نداشت. انگار چیزی به اسم سختی توی زندگی تجربه نکرده بود. اما مگر میشود زندگی با مردی که بیشتر اوقاتش توی خط مقدم جبهه بوده و در خانه حضور نداشته، سختی نداشته باشد!؟
🌷خواستم از سیفاله برایمان بگوید.
میگفت: "سیفاله شیفتهی امام و انقلاب بود و از اولین کسانی بود که سال ۵۸ وارد سپاه شد. فعالیتش در سپاه تهران بود و از همانجا اعزام شد به جبههی پاوه. یک سال بعد دست بنیصدر برایش رو شد و با بعضی از مهرههای او سر این قضیه اختلاف نظر داشت. همین هم باعث شد از سپاه بیاید بیرون. آنزمان هنوز ازدواج نکرده بودیم. ازدواج که کردیم، باز هم سیفاله جبهه را رها نکرد اما اینبار از طریق بسیج مردمی راهی جبهه شد و تا سال ۶۳ مدام میرفت خط مقدم.
هر بار میرفت و با یک مشت ترکش میآمد. هنوز زخم ترکشهای اولش تازه بود که برمیگشت جبهه و از جای دیگر مجروح میشد. سال ۶۴ وارد راهآهن شد. آنجا هم همهجوره در خدمت جنگ بود و تمام وقتش را برای جبهه و پشتیبانی جنگ میگذاشت.
آن زمان بچههایم قد و نیمقد بودند. سیفاله که میرفت جبهه با بچهها تنها بودیم. خانهمان نیمهساخت بود. هنوز در و پنجره هم نداشت. شبها خیلی میترسیدم. سیفاله میگفت: "نگران نباش، کسی به گردنم حقی نداره. مشکلی براتون پیش نمیاد!"
جنگ با همهی فراز و نشیبهایش تمام شد. سیفاله ماند و درد ترکشهایی که او را عصابهدست کرده بود. سال ۶۸ برای درد شدید گردنش راهی بیمارستان شد. شیمیایی شده بود. دیگر هیچ وقت نفس کشیدنهایش عادی نشد و مدام باید اسپری میزد. توی سالهای بعد از جنگ از این بیمارستان به آن بیمارستان رفتن برایمان به یک روال عادی تبدیل شده بود. همیشه نگران بود زمان شهادتش از دخترانش دور باشد و آنها خیلی بیتابی کنند. برای همین هم نذر کرده آخرین نفسهایش را کنار خانواده باشد. بعد از کلی درد کشیدن ۱۶ خرداد سال۸۹ به یاران شهیدش پیوست و نذرش ادا شد."
🌷همچنان منتظر بودم همسر شهید از غمهایش، از پرستاریهایش از شهید و از سختیهای زندگیاش گلایه کند اما از این خبرها نبود. آخرهای دیدار صحبتهای دختر شهید جوابی به معمای زندگی پدر و مادرش بود. متوجه شدم زندگی این زن و شوهر پایبند عشق دوطرفهای بوده که هر سختی و تلخی را به کامشان شیرین میکرده. عشقی که شاید شهید با هدیه دادن یک انار سرخ به همسرش آن را آشکار میکرده اما عشق واقعی بوده و از زندگی پردردشان چیزی جز خوشبختی توی ذهن همسرش باقی نگذاشته!
#رهروان_زینبی
@Shahre_zarfiyatha
دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک