eitaa logo
شـ🌙ـهـــــر شعر
126 دنبال‌کننده
2 عکس
1 ویدیو
0 فایل
نفسم شعر و تنم شعر و روانم شعر است من اگر شعر نباشد به خدامیمیرم:)!
مشاهده در ایتا
دانلود
پادشاهی را شنیدم به کشتنِ اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن، که گفته‌اند هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید. وقت ضرورت چو نماند گریز دست بگیرد سر شمشیر تیز اذا یئِسَ الانسانُ طالَ لِسانُهُ کَسَنَّورِ مغلوبٍ یَصولُ عَلی الکلبِ ملک پرسید چه می‌گوید؟ یکی از وزرای نیک محضر گفت: ای خداوند همی‌ گوید: وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ. ملک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت. وزیر دیگر که ضدّ او بود گفت: ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن. این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت. ملک روی از این سخن در هم آورد و گفت: آن دروغ وی پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی. و خردمندان گفته‌اند: دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنه‌انگیز. هر که شاه آن کند که او گوید حیف باشد که جز نکو گوید 📚گلستان 📌باب اول در سیرت پادشاهان(با تغییر)
جهاندیده کشاورزی بدشتی بعمری داشتی زرعی و کشتی بوقت غله، خرمن توده کردی دل از تیمار کار آسوده کردی ستمها میکشید از باد و از خاک که تا از کاه میشد گندمش پاک جفا از آب و گل میدید بسیار که تا یک روز می انباشت انبار سخنها داشت با هر خاک و بادی بهنگام شیاری و حصاری سحرگاهی هوا شد سرد زانسان که از سرما بخود لرزید دهقان پدید آورد خاشاکی و خاری شکست از تاک پیری شاخساری نهاد آن هیمه را نزدیک خرمن فروزینه زد، آتش کرد روشن چو آتش دود کرد و شعله سر داد بناگه طائری آواز در داد که ای برداشته سود از یکی شصت درین خرمن مرا هم حاصلی هست نشاید کآتش اینجا برفروزی مبادا خانمانی را بسوزی بسوزد گر کسی این آشیانرا چنان دانم که میسوزد جهان را اگر برقی بما زین آذر افتد حساب ما برون زین دفتر افتد بسی جستم بشوق از حلقه و بند که خواهم داشت روزی مرغکی چند هنوز آن ساعت فرخنده دور است هنوز این لانه بی بانگ سرور است ترا زین شاخ آنکو داد باری مرا آموخت شوق انتظاری بهر گامی که پوئی کامجوئیست نهفته، هر دلی را آرزوئیست توانی بخش، جان ناتوان را که بیم ناتوانیهاست جان را ✏
ببندم شال و میپوشم قدک را بنازم گردش چرخ و فلک را بگردم آب دریاها سراسر بشویم هر دو دست بی نمک را ✏
هر کجا نیست کسی، آنطرفِ میز، منم خسته و غم‌زده با خویش گلاویز، منم هر چه افتاده کناری و نفهمیده کسی هیچ‌کس هم پیِ آن نیست، همان چیز منم خسته، خلقی پیِ ما میل ترحّم دارند شوم، شوریده، حزین، گریه‌ی یکریز منم ... هر که در من وطنی داشته، شد خانه خراب شهر ویران شده از غارت چنگیز منم به تنِ سردِ من اینگونه که داغِ تو نشست شاهِ قاجار تو، مشروطه‌ی تبریز منم ... اول قصّه‌ی سهراب، خوشایند، تویی... آخر قصّه ولی، تلخ و غم انگیز منم ... دل و دین، هوش و هوس،هر چه که بردی بشمر به خیال چه نشستی؟ ته پاییز منم ... بعد یک عمر اگر حالِ مرا میپرسی خنده‌ی زورکیِ از گله لبریز، منم 👤سجاد شهیدی
انتهای شک اگر انکار باشد بهتر است هر خطای فاحشی یک بار باشد بهتر است مهر کس را بی گدار از قلب خود بیرون نکن قبل هر اخراج اگر اخطار باشد بهتر است هر که می خواهد به دست آرد دلی از سنگ را در کنار صدق اگر مکار باشد بهتر است بیم خواب آلودگی دارد مسیر مستقیم راه اگر پرپیچ و ناهموار باشد بهتر است روبروی خانه وقتی هرزه چشمی خانه کرد جای چشم پنجره دیوار باشد بهتر است بوسه بااکراه شیرین تر از آغوش رضاست گاه جای اختیار اجبار باشد بهتر است بوسه های مخفیانه غالبا شیرین ترند پشت پرده دست اگر در کار باشد بهتر است در کنارم در امانی از گزند روزگار گل میان بازوان خار باشد بهتر است گیسوانت را بپیچ این بار دور گردنم گاه اگر اعدام در انظار باشد بهتر است تا بگیری پاسخت را خیره در چشمم شدی گاه پرسش هرقَدَر دشوار باشد بهتر است چشم عاشق چون نداند قدر روز وصل را دائما در حسرت دیدار باشد بهتر است شکوه های کهنه اما چون لحافی چِرکمُرد بعد از این هم گوشه ی انبار باشد بهتر است قیمت دنیای جاویدان بهای مرگ نیست زندگی تنها همین یک بار باشد بهتر است 👤اصغر عظیمی‌مهر
دو چشمم درد چشمانت بچیناد مبو روجی که چشمم ته مبیناد شنیدم رفتی و یاری گرفتی اگر گوشم شنید چشمم مبیناد ✏
مگو راز دلت با هر کسی باز که در دنیا نیابی محرم راز
چند وقتیست که من بی خبر از حال توام مثل یک سایــه ی مشکوک به دنبال توام! خوب من !بد به دلت راه مده چیزی نیست من همان نیمه ی آشفته ی هر سال توام! تـو اگـــر باز کنی پنجره ای سمت دلت می توان گفت که من چلچله ی لال توام! سالها گوش بـــه فــرمان نگاهت بودم چند روزیست که بازیچه ی امیال توام، گله ای نیست کــــه برداری و دورم ریزی من همان میوه ی پوسیده ی اقبال توام مثل یک پوپک سرما زده از بارش برف ـ سخت محتاج به گرمای پرو بال توام! زندگی زیر سر توست اگر لـــج نکنــــــی باز هم مال خودت باش خودم مال توام !
به یه ادمین فعال نیاز داریم اگه کسی هست پی وی بگه😢 @o_mg1383
به آهی گنبد خضرا بسوجم فلک را جمله سر تا پا بسوجم بسوجم ار نه کارم را بساجی چه فرمائی بساجی یا بسوجم ❗️*سوج=سوز ✏
دوست دارم ،اینکه گاهی بحث را کِش می دهی بوسه هایی را که با اصرار و خواهش می دهی باد می پیچد به خود از حسرتش !وقتی که تو دست بر مو می بری ،آن را نوازش می دهی عطر شالی لای موها ،شرم گل بر گونه ات چهره ی پاک پری ها را نمایش  می دهی شهر ما شاعر فراوان دارد و تقصیر توست! آنقدر که سوژه ی ناب سُرایش  می دهی بابل از تبعض ها خسته است...امّا باز شکر هستی و این دردها را خوب کاهش می دهی آنقدر خوبی اگر حاکم شوی بر محکمه بر تمام مجرمانت حکم بخشش می دهی.. 👤مهدی مهدی‌زاده
سیه بختم که بختم واژگون بی سیه روجم که روجم سرنگون بی شدم آوارهٔ کوی محبت زدست دل که یارب غرق خون بی ✏