شهرستان ادب
🔻 ایران من! تو کشتی نوحی
(شعری از #علیرضا_قزوه در همدردی با سیلزدگان کشورمان)
▪️ بسیار بار آب گذر کرد از سرش
شیراز ماند و چشمۀ الله اکبرش
شیراز ماند و حافظ و سعدیه و ارم
شیراز ماند و شاهچراغ منورش
سعدی! سلام بر تو و اندیشههای تو
قربان کشوری که تو باشی سخنورش
سیلی رسید و دشت گلستان فرو نشست
دریا شد، ایستاد ببین در برابرش
هر هفتسین سفرۀ ما سیل شد دریغ
هر میوه زهر بود که کردیم نوبرش
کارون خروش کرد و دز و کرخه پر کشید
پلدختری شکست و جدا شد ز مادرش
دزفول و شوش و خاک حمیدیه غرق آب
گویی دوباره یورش بعث است و لشکرش
هر کس نبست دور دلش سد آهنین
سیلاب شد سکندر و زد تیغ بر سرش
بیتوشه هر کسی که به ره زد، ز راه ماند
سیل ایستاد ناگاه اندر برابرش
هر کس که خانه کرد به پا در مسیر سیل
جز سختی و دریغ نگردد میسرش
سیل آمدهست، اینهمه اسباب را بهل
جان را بگیر بر کف و دل را برون برش
بیچاره آن که کودک و زن را رها کند
بهر نجات استر و گوساله و خرش
بیچارهتر کسی که نفهمید و خواب ماند
سیل آمد و شبانه فرا رفت از سرش
سی سال سیل آمد و سی سال زلزله
بیچاره آن که درد و بلا نیست باورش
سیلاب امتحان بلا بود، دوستان!
آب است و رحمت است به سیلاب و جوهرش
سیلاب مثل نفس حرامیست، سرکش است
ما را نصیبه زهر شد آوخ ز شکرش
سیلاب مثل ماریست پر زهر و پر خطر
زهرش گرفت باید و بشکست چنبرش
هر کس که چشم بست بر این، عمر او حرام
هر کس که فکر خویش کند خاک بر سرش
چونان سپند سوخته ماندیم و سوختیم
در آتش گداخته و سرخ مجمرش
دزدی ز حد گذشته و هر کس که دیدهام
یا دزد بوده است خودش یا برادرش
شاعر! به زخمهای وطن، زخم نو مزن!
شعری بخوان چنان که نسازی مکدرش
با سرد و گرم و خشکی و اندوه ساختیم
مثل گون که ساخت به رزق مقدرش
چیزی به جا نمانده، ز دنیا مبند دل
بر قصر قیصریه و بر قصر قیصرش
بر حلم و علم، ای وطن من سلام کن!
ایران من چو کشتی و صبر است لنگرش
ایران من چو کاوۀ آهنگر است با
نخل و بلوط و کاج و کنار و صنوبرش
ایران من! تو کشتی نوحی که ماندهای
در اینهمه بلایا سخت است باورش
فیروزۀ نجابت و یاقوت اعتقاد!
دنیاست حلقهای و تویی گوهر و درش
دنیاست مجمری و تویی شعلۀ امید
با عود و کندری که تو کردی معطرش
بادا هماره قسمت این کشتگان بهشت
بادا همیشه روزیشان حوض کوثرش
یاد آیدم ز لالهرخان شهید عشق
هر صبح وقت دیدن گلهای پرپرش
یاد آیدم از آن همه سر روی نیزهها
وقت شفق که خون چکد از کاسۀ سرش
نام حسین(ع) و نام علی(ع) آورم به لب
فردا چو سر برآورم از خاک محشرش
دستور آبهای جهان دست فاطمهست
فرمان خاک با اسدالله حیدرش
مانند شیر در نفسی رام میشود
بر سیل اگر اشاره کند خواجه قنبرش
در گرمگاه حادثه دل را رها مکن
بسپار دل به زادۀ موسیبنجعفرش
☑️ @ShahrestanAdab
🔻از تهران تا فرانکفورت
(یادداشت #آزاده_جهان_احمدی بر کتاب #کافه_خیابان_گوته در پروندهپرترهی #حمیدرضا_شاه_آبادی)
▪️«...یکی از مهمترین مسائل در روایتگری داستان، نقطۀ آغازین و گرهگشایی در پایان کتاب است. نویسنده در ابتدای داستان با ارائۀ سرنخهایی مناسب، مخاطب را جذب داستان میکند. گرهگشایی که در فصل آخر کتاب بهوقوع پیوسته، حرفهای و هنرمندانه است بهگونهای که مخاطب در پایان کتاب به پاسخ بسیاری از معماهای ایجاد شده در ذهنش دست پیدا میکند. اگرچه بهلحاظ محتوا پایان کتاب تلخ است و به شکل غریبی کیانوش مستوفی از خودش انتقام میگیرد، اما از نظر تکنیک روایت و گرهگشایی، قابل قبول است. همچنین باید به عدم روایت خطی داستان اشاره کنیم. در اینکتاب با یکروایت عادی روبهرو نیستیم اینچنین که داستان و حوادث از نقطۀ الف شروع بشود و بعد به نقطۀ ب برسد و سپس مرحلهبهمرحله براساس توالی زمانی، داستان بازگو شود. در اینکتاب همواره با شکست زمان روبهرو هستیم...»
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10413
☑️ @ShahrestanAdab
🔻سین هشتم | داستانی از #يوسف_قوجق
(یوسف قوجق نویسندهی گلستانی، به تازگی داستان کوتاهی در همدردی با هماستانیها و هموطنان سیلزدهی خود نگاشته و به صورت اختصاصی در اختیار سایت شهرستان ادب قراردادهاست. شما را به خواندن این داستان تازه و منتشرنشده دعوت میکنیم)
▪️«هنوز تبر را از دست تاقانآقا نگرفته بودند و نکشیده بودند داخل خانه، که خبرش به همه جای روستا رسيد.
زن خانۀ دیواربهدیوار حیاطشان، «بیکهدایزا»، همۀ صداها را شنیده بود و همه چیز را دیده بود. دیده بود که مردهای روستا، هراسان، از بالای پرچین پریده بودند داخل حیاط تاقانآقا و دستپاچه دویده بودند سمت پشتۀ هیزمها. حتی این را هم دیده بود که مرد خانهاش زودتر از دیگران رسیده بود پیش تاقانآقا، زیر بغلش گرفته بود و به کمک مردهای دیگر، بلندش کرده بود و برده بود داخل خانه. همان موقع، برق از چشم بیکهدایزا پریده بود. توی دلش خالی شده بود. بیمعطلی، پا کشیده بود و رفته بود به خانۀ آنطرفتر. رفته بود پیش آققیز. نفسزنان و هُل خورده، یقۀ خودش را کیپ گرفته و گفته بود: «... بلا بهدور خواهر! نبودی ببینی تاقانآقا چه کرد با پسرش! روی سگش، حسابی بالا آمده بود! با تبر بود گمانم یا با چاقو، ... درست نمیدانم. ...حمله کرد به پسرش!...»
متن کامل این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10415
☑️ @ShahrestanAdab
🔻توضیحات محمدرضا وحیدزاده درباره #کاروان_شاعران_و_نویسندگان_جهادی
▪️« #محمدرضا_وحیدزاده مسئول «کاروان شاعران و نویسندگان جهادی» در گفتوگو با خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس درباره فراخوان شهرستان ادب برای اعزام شاعران و نویسندگان به مناطق سیلزده غرب کشور توضیحاتی داد.
وی در این گفتوگو ضمن اشاره به اینکه موسسه شهرستان ادب اقدام به انتشار این فراخوان کرده است، بیان داشت: شهرستان ادب با توجه به نیاز مبرم هموطنان سیل زده غرب کشور این فراخوان را منتشر کرد و از اعضای دورههای آموزشی #آفتابگردان_ها و #مدرسه_رمان برای حضور و خدمت رسانی دعوت کرد.
وحیدزاده تصریح کرد: اتفاق رخ داده همه را متاثر کرده است، وظیفه دینی و انسانی ماست تا به کمک هموطنان بشتابیم، گزارشها از مناطق سیل زده نشان میدهد شرایط وخیم است، از این رو ما نیز مانند سایر افراد جامعه تصمیم گرفتیم به اندازه وسع خود به منطقه رفته و در خدمت نیروهای جهادی باشیم...»
متن کامل این خبر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10417
☑️ @ShahrestanAdab
🔻فراخوان سومین #چالش_شعر_کوتاه
(با موضوع سیلهای اخیر کشورمان و همدردی با هموطنان سیلزدهمان در ایران)
▪️سایت شهرستان ادب به تازگی ستونی را به چالشهای ادبی اختصاص داده است و هربار یکی از پروندههای سایت یا رویدادهای مهم ادبی یا اجتماعی جهان فارسی را بهانهای برای این چالشها میکند.
در سومین چالش ادبیاتی شهرستان ادب به بهانه سیل اخیر که بسیاری از استانهای ایران عزیز را گرفتار خود کرده است از شما دعوت میکنیم تکبیت، دوبیتی، رباعی و شعر نوی کوتاه خود یا دیگران را (با ذکر نام شاعر) با موضوع سیلهای اخیر کشورمان و همدردی با هموطنان سیلزدهمان برای ما بنویسید.
گزیدهای از بهترینهای این چالش در سایت شهرستان ادب نیز منتشر میشود.
🔸شعرهای کوتاهی که به نظرتان زیباست را در در بخشکامنتهای همین مطلب در سایت شهرستان ادب یا به نشانی ادمین کانال تلگرام (@shahrestaneadab) برای ما بنویسید.
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10416
☑️ @ShahrestanAdab
🔻جان، فدای تو | قصیدهی زیبای #امیری_فیروزکوهی برای امام حسین علیهالسلام
(ضمن تبریک فرارسیدن سالروز میلاد سرور آزادگان #امام_حسین علیهالسلام شما را دعوت میکنیم به خواندن قصیدهای زیبا از شاعر بزرگ کشورمان زندهیاد استاد سیدکریم امیری فیروزکوهی در ستایش امام سوم شیعیان)
▪️«ای دل به مهر داده به حق، دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا، جان، فدای تو
ای کشتهٔ فضیلت، جان کشتهٔ غمت
وی مردهٔ مروت، میرم به پای تو
محبوب ما، گزیدهٔ حق، صفوهٔ نبیست
مفتون تو، فدایی تو، مبتلای تو
از بس که در غم دل مظلوم سوختی
یک دل ندیدهام که نسوزد برای تو
چرخ کهن که کهنه شود هر نوی از او
هر ساله نو کند ره و رسم عزای تو
هر بینوا نوای عدالت ز تو شنید
برخاست تا نوای تو از نینوای تو
برهان هستی ابدی، شوق تو به مرگ
میزان ادّعای نبی، مدّعای تو
روی تو از بشارت جنت به روشنیست
آیینهای تمامنمای از خدای تو...»
متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10418
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 چه زیباست تروریسم!
(سومین روز شعبان، روز میلاد امام حسین (علیهالسلام)، به نام روز #پاسدار نامگذاری شده است. نیروهایی که رهبری در سخنان خود با عنوان «پاسداران این انقلاب اسلامی» از آنان یاد کرده است و همواره از سوی معاندان و دشمنان این نظام، مورد هجمه قرار گرفتهاند. آخرین تلاش مذبوحانۀ دشمن «تروریست» شمردن نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که روز گذشته توسط رئیس جمهور آمریکا طی یک بیانیه اعلام شد.
به بهانۀ روز پاسدار و بزرگداشت این مقام، شعری میخوانیم از #نزار_قبانی، شاعر مطرح سوری، که گوییا جوابیهای است به این اقدام ابلهانۀ رئیس جمهور آمریکا.)
▪️ما به تروریسم متهم هستیم،
اگر دفاع کنیم از گل... و از زن
و از قصیدۀ بیگناه
و آبی ِآسمان
...
ما به تروریسم متهم هستیم،
اگر نخواهیم بمیریم
زیر بلدوزرهای اسرائیلی
که خاک ما را زیر و رو میکند،
تاریخ ما را زیر و رو میکند،
انجیل ما را زیر و رو میکند،
قرآن ما را زیر و رو میکند،
خاک پیمبران ما را زیر و رو میکند
اگر گناه ما این است،
چه زیباست «تروریسم»!
*
ما به تروریسم متهم هستیم،
اگر نخواهیم نابود شویم
به دست مغولان... و یهودیها و بربرها؛
اگر سنگی بیندازیم
به شیشۀ «شورای امنیت»
که قیصر بزرگ بر آن احاطه یافتهست
ما به تروریسم متهم هستیم،
اگر مذاکره با گرگ را نپذیریم
و دست یاری ندهیم به ... امریکا
دست یاری علیه فرهنگ بشر
به آن بیفرهنگ!...
علیه تمدنهای امروزی
به آن بیتمدن!
امریکا... ساختمان عظیمی است
که دیواری ندارد!
***
موافقم با تروریسم
با هر چه شعر و نثر و دندان در دهان دارم
تا زماتی که دنیای جدید
دربست در اختیار قصاب است!
موافقم با تروریسم
تا زمانی که دنیای جدید
ما را در گونۀ «گرگسانان» طبقهبندی کرده است.
موافقم با تروریسم
تا آن زمان که مجلس سنای آمریکا
حساب اعمال را رسیدگی میکند
و کیفر و پاداش مقرر میدارد.
موافقم با تروریسم
تا زمانی که دنیای جدید
میان امریکا و اسرائیل عادلانه تقسیم شده است.
ما به تروریسم متهم هستیم،
اگر مخالفت کنیم با زمانهای که در آن
امریکای مغرورِ ثروتمندِ قدرتمند
«مترجم رسمی زبان عبری» شده است!
ما به تروریسم متهم هستیم،
اگر گُلی بیندازیم بر روی قدس و الخلیل
یا به غزه و ناصره
اگر آب و نان ببریم
به حلقۀ محاصره!
ما به تروریسم متهم هستیم،
اگر مرتکب حرفۀ فرهنگ شویم،
اگر کتابهای فقهی و سیاسی بخوانیم،
اگر خدای بزرگ خود را یاد کنیم،
اگر سورۀ «فتح» را تلاوت کنیم،
و اگر به خطبۀ جمعه گوش سپاریم؛
در لیست حامیان تروریسم قرار میگیریم!
ما به تروریسم متهم هستیم،
اگر دفاع کنیم از زمین
و از کرامت خاک...
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 کهنگی کلمهها، رکودِ تاریخ
(#کلمه_ها_و_ترکیب_های_کهنه اثری است از #محمدحسن_شهسواری، نویسندۀ توانای معاصر. #محمدقائم_خانی در یادداشتی به بررسی مفاهیم سنت و مدرنیته در این کتاب پرداخته است.)
▪️ «کلمۀ «کهنه» در نام مجموعه داستان محمدحسن شهسواری، صرفاً تمهیدی برای آشناییزدایی نیست تا عبارت آشنای «کلمهها و ترکیبهای تازه» را به عنوان کتاب « کلمهها و ترکیبهای کهنه» تبدیل بکند؛ بلکه منظری است برای نگاه کردن به وضعیت امروز ایران، به اهمیت تاریخ در شناخت خود، به جایگاه خطیر کلمه در هستی ما و به بحرانی که ما ایرانیان با آن درگیر هستیم؛ کهنگی. این مجموعه شامل هشت داستان است که به هم مرتبط هستند. این هشت داستان را میشود در سه دسته جا داد؛ سه داستان ابتدایی در یک حال و هوا خلق شدهاند: احساس غم لطیف، بلوغ، پایانه. سه داستان بعدی نقبی هستند به زمانی که متفاوت است با دستۀ اول: عشق، غریبانه، کمی آنطرفتر مادر روی پلهها و دو داستان پایانی دوباره دستهای هستند شبیه دستۀ اول: ملال، تربیت صحیح پسرم... »
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10421
☑️ @ShahrestanAdab
🔻«روزهای جوانی» به روایت #جولین_بارنز
(هفدهمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب های سایت شهرستان ادب را به رمانی از نویسندۀ انگلیسی، جولین بارنز، اختصاص دادهایم؛ رمان «درک یک پایان». شما را به خواندن مقدمهای دربارۀ این اثر و سپس صفحهای از آن دعوت میکنیم:
#درک_یک_پایان مهمترین اثر جولین بارنز نویسنده شناخته شده و پرکار انگلستانی است.)
▪️«پا که به سن میگذارید، انتظار کمی آسایش دارید، نه؟ فکر میکنید استحقاقش را دارید. به هر حال، من اینجور فکر میکردم. ولی بعد میفهمید که زندگی پاداش شایستگی سرش نمیشود.
همچنین، جوان که هستید، فکر میکنید میتوانید درد و رنج پیری را پیشبینی کنید. خود را در عالم خیال تنها میبینید – طلاق گرفتهاید، شوهر از دست دادهاید، بچهها بزرگ شدهاند و به راه خود رفتهاند، دوستان یکی یکی میمیرند. نبودِ مقام و منزلت به ذهنتان میآید، نبود هوا و هوس – و هوس برانگیزی. چه بسا از این هم پیشتر بروید و تصور کنید در شُرف مرگ هستید، که هرچهقدر هم دوست و رفیق داشته باشید، باید تنها با آن روبهرو شوید. ولی اینها همه آیندهنگریست. کاری که ما باید بکنیم و نمیکنیم آن است که ضمن نگاه به جلو به این فکر کنیم که از آن نقطهیِ آتی به عقب نگاه میکنی. احساسهای تازهای را که زمان میآورد بیاموزیم. برای مثال، درک کنیم که هرچه گواهان زندگی ما از میان میروند، تایید کمتر میشود، و این از یقینِ ما که کی هستیم و کی بودهایم میکاهد...»
ادامۀ این مطلب را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10414
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻صیّادی ماهر در جویی حقیر | چهار دهه داستاننویسی #شیوا_ارسطویی در چند برداشت کوتاه
(یادداشتی از #مجید_اسطیری)
▪️«یکی از مهمّترین زنان داستاننویس ایرانی در سالهای پس از انقلاب "شیوا ارسطویی"، متولد سال ۱۳۴۰ در تهران است. ارسطویی با انتشار رمان "او را كه ديدم زيبا شدم" در سال ۱۳۷۰ خود را بهعنوان یک چهرۀ جدّی به ادبیّات داستانی ایران معرفی کرد. وی چند سال پیش در گفتگویی به نقش مهم "رضا براهنی" در دیده شدن نخستین اثرش اشاره کرد و گفت:
"اخیراً كه این كتاب را برای تجدید چاپ غلطگیری میكردم, یادم افتاد كه آقای براهنی - یادشان بخیر- جلسهای برای این كتاب گذاشته و همة نویسندهها را دعوت كرده بودند. با خودم گفتم من چقدر نویسندة خوشاقبالی بودم؛ چون این اتّفاق برای اولین كتاب هیچ نویسندهای نمیافتد. صحبتهای آن جلسه باعث شد مجموعة "آمده بودم با دخترم چای بخورم" نوشته شود. من این مجموعه را از لحاظ تجربه از كار اوّلم جلوتر میبینم. ویژگی کتاب "او را كه دیدم..." این بود كه جریان تازه و خاصّی ایجاد كرد كه شاید ویژگی كم اهمّیّتی هم نبود. امّا به گمانم اگر الان میخواستم دوباره آن را بنویسم جور دیگری مینوشتم. در آن كتاب، الگو خیلی توی چشم میخورد. كاملاٌ معلوم است كه برش خورده و فرم، خیلی خودنمایی میكند. مشخّص است كه نویسنده، تكنیك بلد است و تكنیك خودش را به رخ میكشد. بعداً یاد گرفتم چطور تكنیك را در نوشتههایم محو كنم تا خواننده با متن احساس صمیمیّت كند. گرچه تغزّلِ جاری در "او را كه دیدم..." تا حدّ زیادی از دو سرنوشت منفی نجاتش داد: یكی فرمالیسم محض و یكی هم سانتیمانتالیسم!"
در ادامۀ این یادداشت قصد داریم ببینیم آیا ارسطویی در مسیر داستاننویسیاش موفّق شد از دام "فرمالیسم محض" و "سانتیمانتالیسم" بگریزد یا نه؟!...»
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10420
☑️ @ShahrestanAdab
🔻اولین جلسه #انجمن_شعر_شهرستان_ادب در سال ۱۳۹۸ برگزار میشود
▪️اولین جلسه «انجمن شعر شهرستان ادب»، #چهارشنبه_های_به_یاد_ماندنی در سال ۱۳۹۸ فردا چهارشنبه از ساعت ۱۷:۳۰ در موسسه شهرستان ادب برگزار میشود.
گفتنیست این برنامه از جلسات ثابت موسسه شهرستان ادب است و حضور برای عموم دوستداران شعر و ادبیات آزاد است.
خیابان شریعتی - بالاتر از سه راه طالقانی - پلاک ۱۶۸ - طبقه چهارم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻به گونهی ماه
(ضمن تبریک فرارسیدن سالروز میلاد #حضرت_ابوالفضل علیهالسلام تازهترین مطلب ستون شعر سایت شهرستان ادب را به بازخوانی سپید درخشان زندهیاد #سیدحسن_حسینی در مدح ایشان بهروز میکنیم)
▪️به گونه ی ماه
نامت زبانزد آسمان ها بود
و پیمان برادری ات
با جبل نور
چون آیه های جهاد
محکم
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و ساعتی بعد
در باران متواتر پولاد
بریده بریده
افشا شدی
و باد
تو را با مشام خیمه گاه
در میان نهاد
و انتظار در بهت کودکانه ی حرم
طولانی شد
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و کنار درک تو
کوه از کمر شکست
#حضرت_عباس
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 پیام تسلیت شهرستان ادب در پی درگذشت حاج #داراب_بدخشان
با نهایت تأسف و تأثر با خبر شدیم استاد حاج داراب بدخشان چهره ماندگار و شاعر برجسته استان خراسان شمالی دار فانی را وداع گفت.
زندهیاد داراب بدخشان پدر شهید «علی درخشان» بود که به تازگی در سن 84سالگی دار فانی را وداع گفت
ایشان در دو دهه اخیر علیرغم سن زیاد، همواره درعرصهی ادبیات فعال بود و شعرهایش زبانی تازه داشت و از کهنگی بهدور بود. «یوسفی شدم در چاه»، «تلاوت خورشید» و «فصلی از خورشیدها» از جمله مجموعهشعرهایی است که از این شاعر ارزشمند به جایمانده است
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب، درگذشت این شاعر عزیز را به خانواده بدخشان و جامعه ادبی تسلیت میگوید
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 «قصهدرمانی» در ادبیات کودک و نوجوان | یادداشتی از #الهام_فرجی
(در پرونده اختصاصی پرونده #ادبیات_کودک_و_نوجوان )
▪️«...حتما بسیاری از شما قصههای هزار و یک شب را شنیدهاید. یکی از جذابترین قصهها که در آن شهرزادِ قصهگو در طی هزارشب هزار افسانه میبافد، پادشاه را با خود همراه میکند و در پایان خشم و نفرتی که در دل پادشاه وجود دارد را از بین میبرد و به این ترتیب صلح و عشق را برای خود و سرزمینش به ارمغان میآورد. ممکن است درمان بیماری پادشاه را بخشی از پایان خوش داستان بدانیم، اما باور کنید کلمات واقعا میتوانند تا این حد تاثیر گذار باشند و نباید قدرت آنها را دست کم بگیریم. پژوهشگران معتقدند که از قصهها میتوان برای رواندرمانی استفاده کرد. این روش به ویژه در مورد کودکان و نوجوانان کارکرد بیشتری دارد....»
ادامۀ این مطلب را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10367
☑️ @ShahrestanAdab
🔻«دعاهای تو»
(شعری از #سودابه_مهیجی به مناسبت میلاد حضرت امام سجاد)
▪️شبها که مثل ماه عالم تاب تنهایی
پشت نگاه پنجره آرام می آیی
صدها ستاره چشم میدوزند و بیخواباند
تا رو به سوسوهایشان سجاده بگشایی
هر واژهای از سجدههایت مثل پروانه
پر میگشاید سوی آفاق شکیبایی
شور مناجات تو را آمین به لب دارند
افلاکیان مؤمنِ عرش اهورایی
ای حنجر داوودی و ای نوحهی چون نوح!
ای خوشتر از تکلیم موسایی و عیسایی!
روزی دعاهای تو این دنیای وحشت را
آرام خواهد کرد و لبریز دلآرایی...
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 تسلیت به جناب آقای شاهآبادی
▪️ با نهایت تاسف با خبر شدیم جناب آقای «حمیدرضا شاهآبادی» نویسنده سرشناس کشورمان به سوگ از دست دادن خواهر خویش نشسته است.
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب و مجموعه داستاننویسان همراه با این موسسه، مصیبت وارده را به جناب آقای شاهآبادی صمیمانه تسلیت میگویند و از خداوند منان برای آن بانوی درگذشته، طلب رحمت و بخشش میکنند.
گفتنیست #حمیدرضا_شاه_آبادی پژوهشگر تاریخ، داستاننویس و نمایشنامهنویس معاصر است. وی از نویسندگان در حوزه ادبیات نوجوان و بزرگسال و یکی از مدیران با سابقه در حوزه نشر و کتاب است. سایت شهرستان ادب پیش از این پروندهای را به معرفی و بررسی آثار این نویسنده اختصاص داده بود:
🔗 shahrestanadab.com/حمیدرضا-شاه-آبادی
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻شعر در برابر سیل
(شعرهای کوتاه شاعران با موضوع سیل و همدردی با رنجهای سیلزدگان کشورمان)
گزیده آثار ارسالی برای سومین #چالش_شعر_کوتاه را در ادامه مشاهده میکنید:
▪️احمد شهریار:
ای دل! بنشین و گریه کن بر لبِ کشت
در گِل ماندهست بوی گلهای بهشت
افسوس که با یک غلطِ املایی
کاتب اینبار "سال" را "سیل" نوشت
مردِ همهی نبردها را ببرد
یا اینکه تمامِ مردها را ببرد
نه، گریه مکن، گریه مکن! خوزستان
سیل آمده ریزگردها را ببرد
امروز که سقفِ خانهها پیدا بود
نه شهر و نه کوچهی شما پیدا بود
من اینجا قبلِ سیل هم آمدهام
از بامِ لرستان همهجا پیدا بود
گُل کرده عجیب نامِ شیرازیها
دلها شدهاند رامِ شیرازیها
ای سیل! نه مسقطی که مردم بردند
با خود همهجا مرامِ شیرازیها
▪️محمدرضا روزبه:
نثار خانۀ بر آب رفتهشان، اشکی
برای چادر بر باد رفتهشان، آهی
به یاد کودکِ بر خاک خفتهشان، بغضی
سزای هستیِ آتش گرفتهشان، شعری...
من و تو اینهمه خیرات میکنیم ای دل !
زهی شگفت که ما عشق را و انسان را
چه بینظیر مراعات میکنیم ای دل!
▪️حسن صنوبری:
دود شد
سوی آسمانها رفت
ابر شد
جانب زمین برگشت
رعد شد
قطرهقطره
باران شد
رود شد
دمبهدم
فراوان شد
سیل شد
در کویر میهنمان،
مثل آتش گرفت دامنمان
ما: همان مردمان غافل در
زندگیهای پوچ یومیّه
ما: همان مردمان غافل از
آهِ دریاچهی ارومیّه
▪️زینب زمانی:
چشمان سیاه ابر تا گریان شد
لبهای زمین از غم او خندان شد
پر بود دلش از همه... بارید آنقدر
تا شهر به دست رود ها ویران شد
▪️محمدرضا سلیمی:
ای قافیهها! رباعیام افسرده
کز کرده درون خود؛ چه غمها خورده
از آخر این بیت که میگرید زار
سیل آمده و قافیه اش را ...
▪️سارا قرهتپه:
دردی است که کس نمی تواند بکشد
این شهر نفس نمی تواند بکشد
انسان به جدال مرگ ناچار شده است
دیگر پا پس نمی تواند بکشد!
امسال بهار سبزه و گل پژمرد
آن حس قشنگ سال تحویل افسرد
شد شادی عید غرق در حسرت و آه
این سیل چقدر آرزو با خود برد!
▪️مهدی سیدحسینی:
فکر می کردم زمستان رفت و آمد نوبهار
غافل ازسوزی که سرما در دل سیلاب داشت
▪️بهنام کردلو:
باران آمد رنگ بهاران را برد
از خاطرتان خاطره هاتان را برد
از یاد شما نماز باران چون رفت
سیل آمد و دروازه ی قرآن را برد
▪️امین نوراللهی:
احوال سیل ها را در کاخها نجویید
این قصه را بپرسید از خانه های شهرم
▪️ابوالفضل جبله:
می گفت که با فضل خدا سالم ماند
آری مثلا به این هوا سالم ماند
سیل آمد و برد نصف آبادی را
سیل آمد و کاخ کدخدا سالم ماند
▪️الهام نظامجو:
زهرسو شایعه چون سیل جوشان
بساطی کردهاند میهنفروشان
به قصدصید ازآب گلآلود
همیشه حالشان باداپریشان
▪️خاطره محقق:
رودها در انحنای
تنِ فرصت
دست از خود شسته اند
ومدام بی راهه می روند .
بگذار بروند
دیگر از اندوه خیسِ واژه ها حذری نیست و
چیزی شبیه
واگویه حنجرهای
مرغ دریا را آزرده است.
▪️حسین موسوی:
سیل آمده و هموطنت خانه خراب است
آواره و درمانده و دربند عذاب است
اندوه دلش، درد من و توست، برادر
هرنوع کمک واجب و احسان و ثواب است
▪️سارا شمس:
گیرم که گریزم از تو ای سیل بگو بعد
باید چه کنم با غم ویرانی شهرم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تبریک به شهرستانادبیهای برگزیده در جشنواره داستان انقلاب
برگزیدگان یازدهمین جشنواره شعر و داستان انقلاب شب گذشته در آیین اختتامیه معرفی شدند و جوایز خود را دریافت کردند. در میان برگزیدگان بخش «داستان» نام تعدادی از مولفان انتشارات، اعضای مدرسه رمان و همکاران ما در موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب نیز میدرخشد، که عبارتند از آقایان #مصطفی_جمشیدی، #محمدرضا_شرفی_خبوشان، #هادی_حکیمیان، #مجید_اسطیری، #سیدمیثم_موسویان، #حسین_قربانزاده و خانم #سیده_عذرا_موسوی.
موسسه شهرستان ادب و مجموعه نویسندگان همراه با این موسسه، این افتخارآفرینی را به دوستان داستاننویس خود تبریک میگویند و موفقیتهای پیدرپی را برای ایشان آرزو میکنند.
فهرست کامل برگزیدگان بخش داستان یازدهمین جشنواره شعروداستان انقلاب در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10431
☑️ @ShahrestanAdab