⭕️ اطلاعیه وزارت کشور
🔺متقاضیان داوطلبی نمایندگی مجلس شورای اسلامی از روز دوشنبه ۱۶ مرداد لغایت ۲۲ مرداد مهلت دارند تا درخواست خود را در آدرس keshvar.moi.ir ثبت نمایند.
🔺ثبت اطلاعات در این سامانه، برای ثبت نام نهایی داوطلبان در مرحله بعدی، الزامی است.
🇮🇷💠 تداوم عملیات عمرانی زیرسازی و آماده سازی جهت اجرای آسفالت در خیابان بسیج مشکین دشت
✍ به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و روابط عمومی شهرداری مشکین دشت_ در راستای ساماندهی و بهسازی معابر، عملیات عمرانی زیرسازی و آماده سازی جهت اجرای آسفالت توسط معاونت فنی و عمرانی شهرداری مشکین دشت در حال اجرا است.
🔸️مهندس صفرخانلو شهردار مشکین دشت با اعلام این خبر گفت: یکی از مهمترین رسالتهای مدیریت شهری ساماندهی و بهسازی معابر در راستای تامین رفاه شهروندان و روان سازی تردد وسایل نقلیه بوده که حوزه معاونت فنی و عمرانی شهرداری برای تحقق این امر بدون وقفه در حال فعالیت است که ان شاءالله پس از اتمام عملیات زیرسازی و تامین بستر مناسب، عملیات آسفالتریزی بزودی در این خیابان وارد فاز اجرایی میشود.
ما را در این کانال دنبال کنید👇👇👇👇
🆔️@shahrvand_mshkindasht
#شهروندمشکین_دشت
523.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥به خانم طباطبایی گفتن چرا یه تار موتم بیرون نیست.
گفت کارگردان گفته نمیخوام رنگ موهات لو بره.
از نگاه یک سلبریتی یک کارگردان میتونه بگه یه تار موت هم بیرون نباشه و باید کاملا به حرفهاش گوش کنی اما اگه خدا بگه باید با فرمان الهی مخالفت کنی.
🔻قوز بالا قوز
قوز پشتی بود كه خیلی غصه می خورد كه چرا قوز دارد؟
یك شب مهتابی از خواب بیدار شد خیال كرد سحر شده، بلند شد رفت حمام.
از حمام كه رد شد صدای ساز و آواز به گوشش خورد.
اعتنا نكرد و رفت تو. او كه داشت لباس از تن بیرون میکرد حمامی را خوب نگاه نكرد و ملتفت نشد كه چه کسی آنجاست.
وارد گرم خانه كه شد دید جماعتی بزن و بكوب دارند
و مثل اینكه عروسی داشته باشند می زنند و می رقصند.
او هم بنا كرد به آواز خواندن و رقصیدن و خوشحالی كردن.
درضمن اینكه می رقصید دید پاهای آنها سم دارد. آن وقت بود فهمید كه آنها از ما بهتران هستند.
اگر چه خیلی ترسید اما خودش را به خدا سپرد و به روی آنها هم نیاورد.
از ما بهتران هم كه داشتند می زدند و می رقصیدند فهمیدند كه او از خودشان نیست
ولی از رفتارش خوششان آمد و قوزش را برداشتند.
فردا رفیقش كه او هم قوزپشت بود از او پرسید : «تو چكار كردی كه قوزت صاف شد؟»
او هم ماجرای آن شب را تعریف كرد. چند شب بعد رفیقش رفت حمام. دید باز حضرات آنجا جمع شده اند
خیال كرد كه همین كه برقصد از ما بهتران خوششان می آید.
وقتی كه او شروع كرد به رقصیدن و آواز خواندن و خوشحالی كردن،
از ما بهتران كه آن شب عزادار بودند اوقاتشان تلخ شد.
قوز آن بابا را آوردند گذاشتند بالای قوزش آن وقت بود كه فهمید كار بی مورد كرده، گفت :
«ای وای دیدی كه چه به روزم شد، قوزی بالای قوزم شد !»
#ضرب_المثل