🍀🍀
دوست عزیز شهرزادی خانم زهرا منصوری فرستادند که در حال خواندن پی دی اف کتاب پر نوشته شارلوت مری ماتیس هستند.
@shahrzade_dastan
لیراو-2_230826_110301.pdf
1.77M
چاپ شعر استاد حمیدرضا اکبری شروه در نشریه لیراو
تبریک آقای اکبری🙏
سطحینگری آفت شعر جوان امروز شده است | ایبنا https://www.ibna.ir/fa/shortint/343322/%D8%B3%D8%B7%D8%AD%DB%8C-%D9%86%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D8%A2%D9%81%D8%AA-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%B4%D8%AF%D9%87
مصاحبه استاد حمیدرضا اکبری شروه در خبرگزاری ایبنا👆👆👆
🔶فراخوان دریافت آثار برای شماره دوم
نشریه لیراو ٪
(ویژه ادبیات فارسی زبانان جهان )
🔷، نشریه مجازی منتشر می شود.
🔷 نشریه لیراو آمادهی دریافت آثار شما پارسی زبان شامل ( شعرسپید /ترجمهی شعر/ نقد شعر/داستان کوتاه /مقاله ادبی ) میباشد.
🔷فرستادن آثار به معنی چاپ قطعی تمام آثار نیست. هر اثری ویژگیهای یک اثر ادبی موفق را داشته باشد حتمن چاپ خواهد شد.
🔷لطفن آثار خود را در قالب فایل word همراه با عکس و نام و نام خانوادگی خودتان به آیدی تلگرامی و ایمیل زیر بفرستید و حتمن عبارت "برای لیراو " را قید فرمایید.
🔷لیراو صدا مستقل ادبیات فارسی زبان بوده و متعلق به هیچ گروهی نیست و فقط محلی جهت انعکاس شعر و ادبیات پیشرو اهالی هنر و ادبیات می باشد. لازم به یاداوری است شاعران عزیز حداقل چند شعر ارسال نمایند .
مدیر اجرایی: احمدسیر"سلطانی"
ahmadseyarsultani99@gmail.com
@akbri1349 :آیدی تلگرام سردبیر نشریه
گلستان سعدی باب ۱حکایت۱فاطمه هادیها .aac
5.07M
گلستان سعدی
حکایت اول_ باب اول
اجرا فاطمه هادیها
@shahrzade_dastan
#چالش_هفته
سلام دوستان شهرزادی. این هفته هم با چالشی دیگر در خدمتتان هستیم. این دفعه برای عکسنوشت بالا داستان بنویسید و برایم به آیدی زیر بفرستید. داستانهایتان به نوبت در کانال بارگذاری خواهد شد.
@Faran239
عکس از صفحه گم
@shahrzade_dastan
گفت وگو در داستان
قسمت چهارم
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
مراقب باشید شخصیتهایتان سخنرانی نکنند. گفت و گو های روزمره آدمها خیلی طولانی نیستند. اگر شخصیت داستان شما بیش از هفت _ هشت جمله بر زبان بیاورد تبدیل به سخنرانی میشود. احتمالا فقط دیوانهها گفت و گویی شبیه سخنرانی دارند.
گفت و گوهای طولانی باید خرد شده و محتوای آن بین دو نفر تقسیم شود و با سوال و جوابهای پی در پی اطلاعات آن به خواننده منتقل شود.
خیلی بهتر است که وقتی گفت و گوی آدمها را مینویسید حرکات دست و سر و تغییرات چهره آنها را هم توصیف کنید. این طور صدای آنها واقعی تر میشود و خواننده تصویر بهتری را از آنها در ذهن میسازد.
مرد دستش را بالا آورد و شستش را تکان داد: شما نمیتونید ما رو مجبور کنید.
یکی از آنها برگشت. کمی لوله تفنگش را بالا آورد و با پوزخندی گفت: هر طور میلته.
لبهای مرد روی هم لغزید. چشمهایش گشاد شده بود و مردمکهایش میلرزید: حتی اگه من رو بزنی،کاری از پیش نمیبری.
برای این که گفت و گوهای خوبی بنویسید نمایشنامه بخوانید. نمایشنامههای خوب گفت و گوهای خوب و قوی دارند. به خصوص که نویسنده نمایشنامه تنها از راه گفت و گو شخصیت پردازی میکند و چون امکانات سینما یا توصیف مستقیم داستان نویسان را ندارد با گفت و گو ماجرا را پیش میبرد. در نمایشنامه گفت و گو به تناسب ماجرا گاه پرشتاب و پر تنش و گاه آرمند. و گاهی وظیفه دارند بسیاری از حوادث را که در خارج صحنه در حال روی دادن هستند توصیف کنند.
ادامه دارد
بیایید داستان بنویسیم
مهدی میرکیایی
@shahrzade_dastan
#چالش_هفته
نوشته مهدیا عباسی
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
تو مادربودی ومن،درپناه مادرانگی ات، خوشبختی رابادستان کوچکم لمس کردم.
نگاه آرام، دستان گرم و لبخندزیبایت برایم خرسندی را به ارمغان میآورد.
شبیه همان قصه هایی که هرشب برایم نجوا می کردی، من گل بودم وتوپروانه!
مادرم،برایم دنیایی ساختی، از جنس خوشبختی، باوجود تمام غصه هایی که دردلت داشتی؛
وبا قدکشیدنم، آن روزهای خوش، جایشان را به لحظاتی تلخ داده اند؛ که قلبم را نشانه گرفته وازتوانم کاسته اند.
وتو مادرم مثله همیشه، همراه وهم قصه وهم غصه ی منی!
اگر جان و توانی دارم بخاطر بودن توست که بامن اشک میریزی واشک هایم را پاک میکنی. دوستت دارم آغوشت آرامش خالصانه دارد. دراین روزهای تلخ
مامان من فقط بخاطر تودارم این زندگی رو ادامه میدم.
@shahrzade_dastan
من کتاب هابیت را چند وقت پیش تمام کردم وبسیار بسیار از خواندنش لذت بردم.این هم تکه هایی از این قسمت کتاب که به شدت غمیگن بود.
ارسالی خانم عاطفه قاسمی
#چالش_روز_جمعه
@shahrzade_dastan
قسمت 1فاطمه هادیها استخری پرا ز کابوس.aac
13.64M
استخری پر از کابوس
نوشته بیژن نجدی
قسمت اول
@shahrzade_dastan
#چالش_هفته
نوشته ثریا کریمی
«آسمان تاک»
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
صدای خندههای مادرم ما را به اعماق بهشت میبُرد. به راستی مادر زیباترین ،مهربانترین واژهی عشق است.
صدایش توجه همه را معطوف به خودش میکرد. بارها رحم مادریاش مانند ابر بهاری برسرمان باریده بود.
مادری را در حقمان تمام وکمال ادا کردند.سرمان را در آغوش میگرفت، بعد موهایمان را میبافت وعصرها داخل حیاط فرش پهن میکرد. بالشت میگذاشت تا خوابمان ببرد با قصههای رویاییاش، چشمهایمان گرم خواب میشد. در خواب به اوج خیال وافسانهها میرفتیم.
بگذریم....
روزی از روزهای گرمتابستان، از آخر حیاط صدا زد :«بچه بیایین یه سورپرایز.»
دلم غنج میرفت برای چالشهای مادرانهاش.
ما را به تحرک وامیداشت.
شش نفری دویدیم. پام گیر کرد داخل پای محبوبه مثل آبشار یهو ریختم زمین.
چون لاجون بودم، دردم گرفت.استخوانی ولاغر مردنی با قدی دراز. چپ چپ نگاهی به محبوب کردم.خودش را جمع کرد،چون گنجشگی مظلوم وبی دفاع،چشمهایش را بست و گفت:
«عزیزی تقصیر خودت بود.»
حیاطمان هزار متری با دو باغچهی بزرگ ته حیاط ، تاک با ابهت اگه به زبان میآمد،تمام بازیهایمان را نکته به نکته شرح میداد.
سایه افکنده بود،چون آسمانی تماشایی ودلفریبب ،خوشه های زرّینش مانند ستارههای آسمان دلمان را روشن میکرد.
آن درخت انگور وعصرها شیرینترین مکان و زمان را برایمان مجسم میکردند.
امیر ،آرتین ،محمد و مریم به مقصد رسیدند.
من ومحبوبه دورتر.
_«بچهها ! شب قراره بریم خونهی آقا بزرگ بعد به باغ دایی.
کی میتونه کته درست کنه؟سالاد فصل کی خورد میکنه؟
@shahrzade_dastan
اش دوغ رو کی درست میکنه؟»
من با شتاب گفتم:« کته با من»
محبوبه:«سالاد فصلم بامن.»
مریم:«مامان پاک کردن سبزیام با من.»
مامان گفت:«اش دوغ با من خوبه؟!»
امیر ومحمد ومتین بِرُ وبِر ما را نگاه میکردند.
گفتن :«ما چیطووو..؟!»
مامان گفت:«امیر ،متین ومحمد هم حیاط وگلهای شمعدونی رو تمیز کنند.»
همه چی آماده بود برای رفتن به خانه آقابزرگ وباغ دایی که ناگهان صدای رادیو که طبق معمول عصرها روشن بود، اعلام کرد که اینک حمله هوایی دشمن شروع شده و به پناهگاهها پناه ببرید.
همانطور که قبلا گفتم در حیاطمان دو باغچه بسیار بزرگ بود که پدرم یکی از آن باغچهها را خالی و کیسههای شن و گل را پر کرده و مثل سنگر آن را درست کرده بودند. ما موقعی که حمله هوایی دشمن شروع میشد به این پناهگاه شیرین پناه میبردیم. خاطرههای زیادی از این سنگر دوست داشتنی داشتیم. همگی دستپاچه با اعلام حمله هوایی به طرف سنگر پناه بردیم. پدرم چند تا پله برای سنگر درست کرده بود. حدود یک و نیم متری خالی بود و ما همگی داخل آن جمع شدیم. چون منزلمان نزدیک پایگاه نیروی هوایی بود به شدت خطر داشت اگر به سنگرها نمیرفتیم در کف حیاطمان ترکشها و نورهای آن پخش میشدو به حقیقت میترسیدیم. با اعلام وضعیت سفید همگی از سنگر بیرون آمدیم.
@shahrzade_dastan
نوشتن از نگاه جویس کرول اوتس
قسمت چهارم
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
بدترین دشمن شما در نویسندگی، کسی است که بیش از همه دوستش دارید!
برخی تجربه ها بسیار کوتاه اما پرتنش هستند و این برای داستان های کوتاه مناسب است. در بهترین حالت، داستان کوتاه به شکلی بی وقفه و یکباره خوانده می شود. اگر داستان کوتاه بیش از اندازه طولانی باشد و مخاطب را مجبور به کنار گذاشتن کتاب بکند، در این صورت تأثیرگذاری خود را از دست می دهد.
سعی کنید دوباره و دوباره داستان را از اول بخوانید، و به دنبال چیزی باشید که می توان اضافه یا حذف کرد، و در حین این کار یادداشت برداری کنید.
خیلی مهم است که تخیل خودتان را به تخیل فردی دیگر تبدیل کنید... این کار باعث تقویت «عینی گرایی» در شما می شود و این گونه، چشم اندازی که خلق می کنید، گستردگی و جذابیت به مراتب بیشتری خواهد داشت.
مطالعه، نیروی محرکه ی نویسندگی است. چیزی که می خوانید و اشتیاقی که هنگام مطالعه دارید، چیزی که می نویسید را تعیین خواهد کرد، چرا که همه ی انسان ها در ذات، تقلیدکار هستند... اگر آثار برتر و تحسین شده را بیشتر بخوانید، این میل درون شما شکل می گیرد که خودتان هم اثری مثل آن ها خلق کنید.
خیلی مهم است که نویسندگان، مخاطبینی داشته باشند که صرفا دلسوز یا حامی آن ها نیستند بلکه ایده های انتقادی و پیشنهادهای سازنده دارند.
@shahrzade_dastan
لینک تبلیغات شهرزاد جهت تبلیغ
https://eitaa.com/joinchat/1934164399Cad3e1c1045