#علیرضا_مسرتی
#داستان_اربعین
#چالش_اربعین
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
ایام اربعین بود. توی مسیر یه چادری پیدا کردیم و از گرما به سایه اون پناه بردیم.
بی مقدمه سر صحبت را باز کرد و گفت:اگر الآن از توی فضا به دنیا نگاه کنی، دو نوار می بینی، یه نوار سبز و یه نوار سرخ.
توی نوار سبز همه میگن خوش اومدی، قدمت به چشم ما، توی نوار سرخ از خونه خودت بیرونت می کنن.
اگه توی شهر و خونه و خیابون خودت راه بری، تو رو به رگبار می بندن.
توی نوار سبز پاهای خسته و تاول زده را روغن می مالن و نوازش می کنن. توی نوار سرخ پاها را مجروح و قطع می کنن.
توی نوار سبز دستهات رو پر از نون و خرما و آب می کنن، توی نوار سرخ دستهایت رو پر از خاک و خون می کنن.
توی نوار سبز مشامت را پر از عطر و عود می کنن، توی مسیر سرخ پر از دود و خاک و خاکستر.
توی نوار سبز آدمها التماست می کنن که به خونه اونها بری و لقمه ای از سفره اونها برداری، توی نوار سرخ آب و نون را آتش می زنن تا مبادا به آدمها برسه.
توی نوار سبز سایه و سایبان روی سرت میارن، توی نوار سبز بمب و موشک روی سرت می بارن.
توی نوار سبز با دختر بچه ها و پسر بچه ها خیلی مهربونن، توی نوار سرخ دوربین تفنگها به دنبال شکار دختر بچه ها و پسر بچه هان.
میگن یه روز یه آقایی میاد و همه خیابونای دنیا رو نوار سبز می کنه. حتی اون نوار سرخ را، نوار غزه را، یعنی اون روز میاد؟
#موج_تنها
@shahrzde_dastan