eitaa logo
شاه سلام علیک ؛ حسین سلام علیک
151 دنبال‌کننده
32 عکس
75 ویدیو
0 فایل
Admin : نوكري كردنِ اين قوم مرا بالا بُرد با گداييِّ حسين مَنسَب شاهي دارم به حسين بن علي پشت و پناهم گرم است اي خدا شكر ، عجب پشت و پناهي دارم. "تبادل و تبلیغ انجام نمی شود"
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم نمیدانم چرا اینقدر با من مهربانی تو نمیدانم کنارت میزبانم یا که مهمانم نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم به دریا میزنم، دریا ضریح توست غرقم کن در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه بریز آرامشی دیرینه در سینه، پریشانم تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم اگر سلطان تویی دیگر اِبایی نیست می‌گویم: که من یک شاعر درباری‌ام، مداح سلطانم : بازهم در دل من شوق حرم افتاده ست و ضريحی كه پناه دل هر دلداده ست سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
روزی که خاک صحن رضا آفریده شد مهر سجود اهل سما آفریده شد خورشید از درون ضریحش طلوع کرد تا گنبدش رسید و طلا آفریده شد آوای آسمانی نقاره خانه اش پیچید تا فضا و صدا آفریده شد از حلقه های پنجره فولاد محشرش عیسی که جان گرفت و شفا آفریده شد موسی ز دست خادم و دربان صحن او وقتی مدد گرفت عصا آفریده شد از سایبان گوشه ی صحن مطهرش راهی به سوی کرب و بلا آفریده شد : به سینه دست گذاشتم، سلام ای سلطان سلام آنکه مرا جز درت پناهی نیست سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
من که با گرد و غبارت هم برابر نیستم از همه کمتر منم، از هیچ کس سَر نیستم زائرانت جای خود، حتی به کفترهای تو_ غبطه خواهم خورد، حالا که کبوتر نیستم من اگر یک لحظه هم جز خانه‌ات جایی روم مادرم شیرش حرامم باد، نـوکـر نیستم من برای استلام کعبه‌ات در نوبتم یک نگاهی به تَهِ صف کن، من آخر نیستم قایق بی بادبانم رویِ موجِ زائران هیچ جایی بهتر از اینجا شناور نیستم از ضریح تو گلابِ ناب می‌جوشد فقط تا که عطرآگین شوم دنبال قَمصَر نیستم میهمانت هستم آقا جان، "بفرمایی" بگو تا ببینی "داخلم"، دیگر دَمِ در نیستم تا که دیدم یک فلج بر روی پایش ایستاد غبطه خوردم که چرا من مبتلاتر نیستم هر کسی که دید وضعم را به حالم گریه کرد فکر می‌کردم که دیگر گریه‌آور نیستم پنجره فولادی‌ام کن که شفا لازم شدم من مریضم گرچه اصلا بین بستر نیستم : نگاهی کاش میکردی به من حالا همین حالا و می گفتی به من مشهد همین حالا بیا اصلا سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
نیمه شبها تا سحر ذکر رضا باید گرفت اینچنین حاجات خود را از خدا باید گرفت در جوار مرقدش هرگز به کم قـانع مشو چونکه از مشهـد بـرات کربلا باید گرفت دست خالی آمدم امشب به درگاه شما هرچه میخواهد دل از راه دعا باید گرفت چشم در راه دعای خیرتان هستم، فقط یک ضمـانت از تو در روز جزا باید گرفت می شود امشب دل من عازم باب الجواد اجر و مزد نوکری را پس کجا باید گرفت؟ در شب میلادتان دل غرق رحمت میشود تکه نانی امشب از دست شما باید گرفت : غرق عصیانم ولی پای تو گیرم  لااقل روی تو ای ماه منیرم لااقل تا مسیر عاشقی سمت شماست من هم از آوارگان این مسیرم لااقل سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، میلاد با سعادت علیه السلام مبارک باد🌹
غمگین رسید و بعد کمی گریه، شاد شد ای خوش به حال زائرتان خانه‌زاد شد خوشبخت آن‌کسی‌ست که در ذهن زائران ناگاه پیش پنجره فولاد یاد شد.... هرخادمی وظیفه‌ای از خالقش گرفت جارو کشیدنِ حرمت سهم باد شد خورشید زد به گنبد زردت؛ از آن به بعد بازار زَرگران خراسان کساد شد ارث تو جود بود و به دست پسر رسید اینگونه شد که نام محمد، جواد شد... حرف از نیاز شد به شما رو زدیم ما کم خواستیم، لطف کریمان زیاد شد : دلم هواییِ دیدارِ توست از نزدیک... اگرچه لطف‌ِ تو بوده‌ست مستدام از دور سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
من بیدل آمدم که تو دلدار من شوی  غمدیده آمدم که تو غمخوار من شوی شادم که در حریم تو افتاده بار من  آیا شود ز لطف خریدار من شوی خود را ز راه دور کشاندم به کوی تو  دل خسته آمدم که مددکار من شوی هر طور راحتی، بزن، اما نمی روم  این بار آمدم که فقط یار من شوی من ورشکسته ی گنهم، می شود شبی  یوسف شوی و گرمی بازار من شوی عمرم به باد رفته به داد دلم برس  من آمدم که مونس من یار من شوی آقاییم همیشه ز سلطانی شماست  یک عمر نوکرم که تو سالار من شوی خوانم میان صحن تو تا روضه ی حسین  گویا که از وفا تو گرفتار من شوی پیچیده باز در حرمِ تو صدای من  دست شماست روزیِ کرب و بلای من : اگر چه روز من و روزگار مي گذرد دلم خوش است که با ياد يار مي گذرد سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
نام زیبای تو را جان بنویسند کم است هشتمین حضرت باران بنویسند کم است آنقدر خوب ودل انگیز و پراز معجزه ای که برایت همه دیوان بنویسند کم است پدرت نور خودت نوری واجدادت نور درمقامات تو انسان بنویسند کم است ابر وباد و مه وخورشید، اگر وصفت را روی هر ریگ بیابان بنویسند کم است شرطی از حِصن خدایی که خودت فرمودی پس تورا هرچه بجز آن بنویسند کم است در رباعی، غزل ومثنویِ شاعرها هرچه درباره ی سلطان بنویسند کم است ای جهان گوشه ای از سیطره ی سلطنتت رعیتت را فقط ایران بنویسند کم است : دو قطره اشک به چشم و دعای اذن دخول اجازه میدهی ای هشتمین نگار رسول... سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
سراغ پرچمت را از شمیمِ باد می‌گیرم نشانِ رود را از ماهی آزاد می‌گیرم حرم یعنی شفا؛ یعنی همان هوی مسیحایی که دارم دَم‌به‌دَم از دوری‌اش غمباد می‌گیرم شفا یعنی نخِ پیراهنی که غرق یوسف بود به این امّید، من هم بوسه از فولاد می‌گیرم مرا گم کرد، چشمانی که محو صحن و گنبد شد نشانی ِ تو را از کورِ مادرزاد می‌گیرم به غیر از دیدنت هر حاجتی آورده‌ام رد کن پس از دیدار، هر چیزی که لطفت داد می‌گیرم من از گرد ‌و غبارِ زیرِ جاروهای خُدّامت پس از افتادگی؛ پرواز را هم یاد می‌گیرم نشستن با کبوترهای دست‌آموزِ تو درس است برای جَلد بودن رخصت از استاد می‌گیرم غم تو گوهری نایاب، در دنیای شادیهاست من این دَم را میان صحن گوهرشاد می‌گیرم تمام صحن تو شعر است، از هر شعر گویاتر نگاهش می‌کنم از شعرِ خود ایراد می‌گیرم : آمدن سمت حریمت همه رویای من است دوری از صحن و سرای تو، خودِ کابوس است سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
با علی‌موسی‌الرضا ایران گلستان میشود حافظ ایران ما شاه خراسان میشود نام زهرا مادرش با نام فرزندش جواد هرکجا برده شود صد مشکل آسان میشود آفتابِ صبح می‌تابد به ایوانِ طلا مثل گنبد جلوه ی ایوان دو چندان میشود میزنم هرجا قدم این سو و آن سوی حرم ناخودآگاه آخرش ختمِ به ایوان میشود گر کسی غیر مسلمان یک‌سفر‌آید به‌طوس با نگاه ویژه ی سلطان مسلمان میشود این تمام باور و این اعتقاد شیعه است با نگاه خاصه‌اش برکت فراوان میشود فخر دارد آب سقاخانه‌اش بر سلسبیل مست سقاخانه‌اش لبهای باران میشود مستی این آب را در خود شرابش هم ندید این رواق و صحن‌ را جنت‌به‌خوابش‌هم‌ندید‌ : پرچم گنبد تو عزت ملک عجم است؛ ای عجب غافل از الطاف سزاوار توایم سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
باز در نیمه‌ی شب چَشمِ کسی بینا شد کودکِ گمشده در خوابِ خوشش پیدا شد مادری آرزویش بچه ی زیبایی بود گفت جبریل به گوشش گره هایت وا شد دست لرزان زنی پیر کمی بالا رفت از شهیدش خبر آمد، چقدر غوغا شد باز در پیش ضریح تو مریضی افتاد زیر لب گفت رضا، گفت رضا، تا پا شد خادمی آینه کاری حرم را تا دید گفت با بغض حسن، گریه کنش زهرا شد لطف آقاست اگر مست امام حسنیم ما حسینی شده ی دست امام حسنیم مادرم بار نخستی که مرا با خود داشت تا ضریحت برسم سینه‌زن آورد مرا  حاجت کرببلا داشت، به ما بخشیدی به هوای حرم بی کفن آورد مرا چقدر انس گرفتیم به درهای حرم همه گفتیم که آقای من آورد مرا در گوهرشاد دلم رفت به بین الحرمین باد تا بویی از آن پیرهن آورد مرا وای از پیرهنش، پیرهنش را بردند حیف انگشتر و سنگ یمنش را بردند : سکوت کرده‌ام و خیره به ضریح توام که بِشنود دلتان، التماس باران را.... سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
دور از تو نیستم که دلم در هوای توست قلبم به زیر تابش گنبد طلای توست تنها غذای حضرتی ات نه رئوف من در سفره ام  هر آنچه که دارم غذای توست اول تو یاد می کنی و یاد می کنم هر صبح قلب مشتعلم جای پای توست تنها نه در حرم که به هر جای این زمین هر خسته ایی که گم بشود آشنای توست اهلیتم کجا و کریمان اهل بیت عبد جواد بودن من از دعای توست هک شد به هر رواق بیاید گناهکار اصلا که چشم پوشیِ از ما بنای توست هر کس جواب شد، تو بغل باز می کنی بر کودک مریض محبت دوای توست مهران به یاد مهر تو پرواز می کنم الحق جواز کرببلا با رضای توست : از هرچه هست دور و برم خسته‌ام فقط صحن و سرای شاه خراسانم آرزوست سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
گرفته است دلم مثل آسمان امشب دوباره حرف فراق است در میان امشب به پای ثانیه ها چنگ می زنم اما چرا نمی گذرد کندتر زمان امشب فدای سینه زن خسته ای که بعد دو ماه گرفته کنج حسینیه آشیان امشب یکی برای خود آرام روضه می خواند زبان گرفته یکی هم امشب مدینه، کرب و بلا، سامرا، نجف، مشهد کجاست صاحب عزا صاحب الزمان امشب بیا بخاطر این اشک، این لباس سیاه دمی کنار عزادارها بمان امشب نخواهم اجر، ولی از تو خواهشی دارم بیا به مجلس ما روضه ای بخوان امشب پس از دو ماه چه اجریست بهتر از اینکه در آستان رضاییم میهمان امشب چه سفره ای شود آن سفره ای که جمع شود به دست بخشش آقای مهربان امشب : تاج شاهی مال مردم، خاک پایت مال من حسرت این پای بوسی را سلیمان میکشد سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، شهادت غریب الغربا، امام مهربانیها، حضرت تسلیت و تعزیت باد🏴
مشتاق توام با همه ی آسی و پاسی با کوه گناهان و خطاها و معاصی این بار چرا هول شدم، قافیه بد شد دربست حرم، زیرگذر، بست طبرسی آقا حرم تو هتلی هشت ستاره ست خوش حال وهوا، بابرکت، شیک و اساسی خیلی حرمت شکل بهشت است ولی نه شرمنده چه تشبیه سخیفی، چه قیاسی عقل آمده زانو زده تا اذن بگیرد پشت در این مدرسه ی هشت کلاسی هر کس که نگاهش بکنی آمده اینجا حتی من کم، این من بد، این من عاصی تنها نه خراسان شمالی و جنوبی ایران همه جایش شده از بوی تو یاسی من آمده ام توی حرم جامعه خوانی تا دوره کنم بحث خوش عشق شناسی بر قامت این شاعر دلخسته بپوشان از خلعت آقایـی خود تکـه لباسی یک عمر امیدم به شما بوده و این در آقا نکند روز قیامت نشناسی با پای خودش آمده این آهوی وحشی حالا بزن ای عشق تو هم تیر خلاصی : شده ام‌ مثل مریضی که پس‌ از قطع امید دَر پۍِ معجزه ای راهیه شده است سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
به سلیمان جهان از طرف مور سلام شاعرت آمده، این وصله‌ی ناجور، سلام شرم نگذاشت به خدمت برسم از نزدیک گنبدت دیدم و دادم به تو از دور سلام ای که می‌جوشد از احساس تو سرمستی‌ها هشتمین تاک پر از خوشه‌ی انگور، سلام حرم و گنبد و گلدسته‌تان جای خودش می‌دهم من به قدمگاه نشابور سلام بارها لطف شما شامل حالم شده است داده‌ای باز به این شاعر مغرور سلام خاک پای تو شدم، برد مرا تا افلاک ای که با نام تواَم این همه مشهور سلام پدرت نور و خودت نور و جوادت نور است بر سه تا نور عَلی نور عَلی نور سلام : ‏سلام حضرت سلطان، سلام حضرت نور سلام میدهد اینجا مسافری از دور سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
گریه ام در حرم از روی پریشانی نیست که پریشانی از آداب مسلمانی نیست در طوافند چنان موج کبوترهایت که در این سلسله انگار پریشانی نیست عربی آمده پابوس تو از سمت عراق همه ی حسرتش این است که ایرانی نیست دست خالیست هر آنکس به حرم می آید در ورودی که نیازی به نگهبانی نیست در معطل شدن و دست رساندن به ضریح لذتی هست که در سجده ی طولانی نیست : اسم تو گرچه بنا شد که بگویند رضاست تو علی هستی و مشهد نجف اشرف ماست سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
دل شکسته همیشه برایمان کافيست همیشه گریه ی بی انتهایمان کافيست شکسته بـــالی ما را کسی نمیفهمد همین نرفتن به مشهدمان کافيست چقدر نامه نـوشتم که دوســتت دارم چقدر گریه؟ همین گریه هایمان کافيست منی که غـرق گناه و روسیاهـم، اما همینکه نوکـرتانم برایمان کافيست بیا و با غــم رسوایـی ام مــدارا کـن قسم به چادر خیرالنسایمان کافيست برای اینکه شب جمعه خراسان بروم دعای خیر خواهرتان برایمان کافيست : هر کجا رفته‌ام این درد مداوا نشده چقدر دلـم می‌خواهد سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
به فکر کربلا بودم در اوردم سر از مشهد بخوانم هرنفس باشوق بار دیگر از مشهد اگر که میل حج دارم چه جایی بهتر از اینجا اگر قصد سفر کردم چه جایی بهتر از مشهد امیدی به من و این طبع خشکیده نبود اما به لطفش برده ام با خود غزلهای تر از مشهد گره روی گره زد تا که بخت خواهرم وا شد  سحر شد هر شبم با خاطرات مادر از مشهد "پدیده" این نمایشگاه الطاف خداوندی ست ندیدم شهر زیبایی تماشایی تر از مشهد برادر صبح و ظهر و شب به سوی قم نظر دارد چرا که چشم خود را برندارد خواهر از مشهد "به جان مادرت زهرا قسم" ردخور ندارد که نرفتم دست خالی با نگاهی مضطر از مشهد اگر روزی شود تنها بلیط رفت میگیرم چرا که قصد برگشتن ندارم دیگر از مشهد : کاش سمتِ حَرمت باز شود پنجره ها باز از دوریت افتاده به کارم گره ها سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
رنگ از چهره پریده است خودت میدانی عرق شرم چکیده است خودت میدانی پشت این خانه گـدا آمده و با گـریه  دست یاری طلبیده است خودت میدانی تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست از شما قهر بعید است خودت میدانی مهربانی و به جز لطف تو این قدر کسی بار ما را نخریده است خودت میدانی به غـریبی تو سوگند دلِ در به درم از همه جز تو بریده است خودت میدانی عمر من رفت فقط چند صباحی مانده آخر کار رسیده است خودت میدانی کلب دربار خراسان شده ام تا شاید بر سر من بکشی دست، خودت میدانی مجلس روضه به پا گشته بیا که بانی مادری زار و خمیده است خودت میدانی : اینجا خرابه های دل آبـاد می شود هر دلشکسته در حرمت شاد می شود در ازدحام بغض که درگیر می شوم روحم دخیل پنجره فولاد می شود سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم نمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تو نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم تماشا می‌شوی آیه‌به‌آیه در قنوت من تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم اگر سلطان تویی دیگر اِبایی نیست می‌گویم: که من یک شاعرِ درباری‌ام، مداحِ سلطانم : در این هوا که گرفتست و گاه بارانیست هوا هوای زیارت، هـوا خراسانیست سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
هر که می آید در اینجا غرق احسان میشود همچو آهویی گریزان در بیابان میشود زشت و زیبا خوب و بد هرکس که می آید حرم بر سر این سفره جزو ریزه خواران میشود جذبه ی برق نگاهش بس که ناز و دلرباست نامسلمان هم از این جذبه مسلمان میشود سینه ی زوار قبرش در کنار حوض ها همچو این دیوار و در، آیینه بندان میشود بس که این صحن و سرا بوی غریبی میدهد صاحب این خانه یار ما غریبان میشود آب سقاخانه اش مانند آب کوثر است هر مریضی با دو قطره آب درمان میشود پرچم سبز رضا خط امانش میدهد هر که در این قبه ریزه خوار سلطان میشود عاقبت سلطان ارض طوس روزی میرسد همنشین محفل ما مستمندان میشود پنجره فولاد این میخانه حاجت میدهد زائرِ او زائرِ شهر میشود : گفته ام بر کفنم عطر حرم را بزنند باد شاید خبرم را به خراسان ببرد سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
هر روز هفته با نگاهت عالمی دارم وقتی که هستی در کنارم چه غمی دارم؟ راحت بگویم، من بدون عشق میمیرم من زنده ام تا لحظه ای که همدمی دارم حرف دلم را به کسی جز تو نمیگویم وقتی به خوبی تو آقا محرمی دارم در سایه ی هر بیرقی سینه نخواهم زد وقتی که مانند تو صاحب پرچمی دارم در دست دارم ریشه هایی از عبایت را شکر خدا حبل المتین محکمی دارم هرجا که پای تو وسط باشد بدون شک از غربتت باران اشک نم نمی دارم نامت تب مرثیه را می آورد با خود هر چهارشنبه در دل خود ماتمی دارم : 💔 به سینه دست گذاشتم، سلام ای سلطان سلام آنکه مرا جز درت پناهی نیست سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
وقتی که قال در حرمت حال می شود دست دعا به شانه ی من بال می شود در این همه مریض یکی را شفا مده تقصیر توست این همه جنجال می شود بر راه زائران تو کردیم گریه ها این آبروی ماست که پامال می شود از توبه در حریم تو ما هم ملک شدیم آدم در این محیط سبک بال می شود این نامه نیست بر پر و بال کبوتران خون دل است سوی تو ارسال می شود آباد شد کسی که ز گریه خراب شد خوشحال آنکه پیش تو بدحال می شود هر کس نمی رسد به در آفتاب او معنی اگر چه نیز بود کال می شود : 💔 نغمه ی نقاره یک سو یه طرف هوهوی باد من دلـم را داده‌ام در این هیاهـوها به تـو سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
ز بند غصه و غم ساعتی بشو آزاد ز فرط مستی و از عشق سر بده فریاد درِ ورودی جنت درست این طرف است به روی سر در آن حک شده ست باب جواد همین که از درِ باب الجواد رد بشوی همین که چشم تو بر گنبد طلا افتاد تلاقی دو سه تا قطره اشک، با گنبد چه حس و حال عجیبی به قلب زائر داد به شوق پرچم سبزی که روی گنبد هست کبوتری شده ای و رها شدی در باد چه رد پای قشنگی به جا گذاشته ای ز قطره قطـره ی اشکت میان گوهرشاد دوباره ولوله ای شد میان صحن، ببین شفا گرفته دو چشمان کور مادرزاد دو پای مرد علیلی دوباره جان بگرفت دوباره معجزه کرده ست پنجره فولاد رمیده آهوی قلبی به شوق صید شدن بیا که حضرت صیاد، خانه ات آباد : 💔 سائل شدن پیش شما خیلی می‌ارزد  در این حرم دست دعا خیلی می‌ارزد  سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
بهترین نقطه ی دنیا حرم سلطان است پاکتر از دل دریا حرم سلطان است بی پناهی؟ اگراز غصه به خود می پیچی التیام همه غمها حرم سلطان است خسته ای، یاکه غریبی، پی مونس هستی؟ التجاء دل تنها حرم سلطان است خشم تقدیر اگر بر تو فشار آورده چشمه ی فیض معلی حرم سلطان است غافل از پنجره فولاد مشو هرگز که وسعت کرب و بلا تا حرم سلطان است شارعی نیست که بین الحرمینش خوانم هرچه بودست در اینجا حرم سلطان است نیست عباس ولی عطر خوشش می آید خانه ی مهدی زهرا حرم سلطان است از همان بدو تولد همه عاشق بودیم کنده کاری دل ما حرم سلطان است : کاروبار و شغل ما جاروزنیِ صحن توست رعیتُ، شاهُ، غنی، اینجا چه فرقی میکند سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
دست خالی هرکسی آمد زیانش کمتر است معتصم وقتی شدی حال و هوایت بهتر است کیسه ی زر را نمیخواهم فقط ردّم نکن باز کن در را رضاجان، سائلت پشت در است از میان این همه کفتر که دورت میپرند میخری تو آن کبوتر را که بی بال و پر است یک سفر رفتم قم و دور حرم گفتم رضا مشهدی که آمدم سوغات صحن خواهر است آنقدر که بامرامی مثل بابایت علی می نشینی در کنار آنکه آلوده تر است بارها بین حرم برگشته ام باب الجواد دیدن گنبد از این زاویه لطفی دیگر است زودتر از عرض حاجت، حاجتم را می دهند چون گرفتارم، قسم هایم به جان مادر است خواهشاً خرج نجف تا کربلایم را بده خرج آن حتی اگر جان دادن این نوکر است : در بین سینه شوق حریم تو بی‌ حد است اصلاً تمام دلخوشی‌ام شهر مشهد است سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،