eitaa logo
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
74 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
2 فایل
@Yazinb69armaghan اینجامحفل آسمانی شهیدیست که در سالروز تولدخودوهمزمان با ایام فاطمیه در۳فروردین۱۳۹۴درعراق به شهادت رسید. 👇🌹👇 #جهت_تبادل @ahmadmakiyan14 #یازهرا‌...🌹 #کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 🍃🌸 🌸 آرزویم همه این است که در خیمه‌ی تو بنگــرم از کرمت بنده ی خدمتکارم اَللهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفـَرَج🌸 السلام علیک یا اباصالح المهدی 🌺 ...🌹🍃 🌷 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
💌 🌹شهید احمد مشلب: ✍حضرت صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) خدا به شما صبر دهد؛ او منتظر ماست، نه این که ما منتظر او باشیم. هنگامی میشود گفت منتظریم، که خود را اصلاح کنیم، ولی اگر خود را اصلاح نکنیم، هیچ گاه ظهور نخواهد کرد. کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
هر چیزی که تحت کنترل خدا باشد هرگز از کنترل خارج نمی‌شود کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
🌹|شهید محمد علی جهان‌آرا ✍️ مهریه یک جلد قرآن ▫️مهریه ما یک جلد کلام الله مجید بود و یک سکه طلا، سکه را که بعد از عقد بخشیدم، اما آن یک جلد قرآن را محمد بعد از ازدواج خرید و در صفحه اولش این طور نوشت: امیدم به این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد، نه چیز دیگر، که همه چیز فناپذیر است جز این کتاب. حالا هر چند وقت یک بار که خستگی بر من غلبه می‌کند، این نوشته‌ها را می‌خوانم و آرام می‌گیرم... 📚 کتاب بانوی ماه ۵، صفحه ۱۴ کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 نماهنگ | مروری برزندگی ♦️ فرمانده لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام 🗓 شهادت شهید مهدی زین‌الدین ۲۷ آبان ۶۳ براثر کمین دشمن در مسیر سردشت. کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_پا_برهنه_در_وادی_مقدس🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : 🕊🌷#شهید_سید_حمید_میر_افضلی فصل ششم...( قسم
🌹🍃 : 🕊🌷 فصل ششم...( قسمت چهارم )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 انجام طاقت نیاوردم رفتم به او گفتم چرا این کار را می کنی؟ ما که تو کتانی داریم پوتین داریم سید حرف تو حرف می آورد می خواست یادم برود چی پرسیده ام ولی باز پرسیدم شما چرا هر وقت عملیات می شود کفش ها را در می آوری؟ دوباره گفت این جوری راحت ترم باز هم اصرار من بی فایده بود. بعد از عملیات بیت المقدس وقتی دشمن از منطقه جفیر عقب نشینی کرد سید اولین کسی بود که راحت وضو گرفت و روی آن جاده داغ نماز شکر خواند توی عملیات خیبر هم طبق معمول پا برهنه دیدمش در والفجر مقدماتی هوا خیلی سرد بود من از سرما خوابم نمی برد پاهایم از سرما خیلی درد می کرد یک بار سید حمید با موتور آمد پیش من که احوالی از من بپسرد پاهایش برهنه بود فکر کردم شااید کفش هایم را جایی گم کرده یا کسی برده اول چیزی نگفتم ولی طاقت نیارودم و گفتم تو پاهات یخ نمی زنه بدون کفش و پوتین؟ گفت این طوری بهتره راحت ترم با تعجب گفتم برای کی راحت تر نگاه طولانی به من کرد و گفت نمی دانم بالاخره برای یکی بهتره بعد هم خندید و رفت به بعضی از بچه ها که صمیمی تر بودند گفت در حالی که خون هم رزمانم یارانم دوستان شهیدم برای این خاک ها ریخته چگونه با کفش بر روی این خاک راه بروم این دنیا برای سید قفس بود قفسی بسیار تنگ. این را از پای برهنه اش فهمیدم به نظر من افرادی مثل خود من جهاد را سنتی یا به عبارت بهتر به صورت رفتاری درک کردیم یعنی می دیدم یک عده می روند می جنگند ما هم رفیتم جنگیدیم می دیدیم یک عده نماز می خوانند ما هم نماز خواندیم می دیدیم یک عده اهل ذکرند ما هم اهل ذکر شدیم ولی در عوض یک عده با رگ و پوست و همه وجودشان جبهه را و همه چیز را درک رکدند ان ها به همه مسائل پیرامون خود نگاه عمیق داشتند یکی از آن ها سید حمید بود سید اعتقاد داشت باید با پای برهنه جنگید از او پرسیدم چرا یا پای برهنه می گفت آقا روی این زمین ها خون شهدایمان و برادرانمان ریخته این زمین ها احترام دارد چه کسی دلش می آید با پای برهنه روی خون رفیق های خودش راه برود تو دلت می آید بعضی ها هم درباره سید حمید مثال بشر حافی را می زدند همان کسی که مشغول عیاشی بود و به دست امام کاظم توبه کرد او با یک کلام امام توبه کرد و تا پایان عمر با پای برهنه بود تا شاید گناهانی که در روی زمین خداوند انجام داد آمرزیده شود. 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به روضه‌های کربلا ، کوفه و شام یک تنه اقتدا می‌کند غواصِ ما ؛ دست بسته ، تشنه لب ..... 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
❣سلام امام زمانم❣ بیا گـل نرگس جهان جای توست دو صد ترانه به لبها،همه برای توست بیا گل نرگس به جان تشنه عشق دعا دعای ظهور است،و همه برا توست سلام خورشید عالم‌‌ تابان 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
هرچیزی به موقع خودش اتفاق می افته... به زمانبندی خدا ایمان داشته باش:.... 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اقاۍ‌من شنیده‌ام‌مولایم‌علی علیه السلام‌ شکایت‌خویش‌از‌مردم‌را‌‌به‌نخلستان‌میبر‌د‌ و‌درد‌دل‌باچاه‌می‌گفت ای‌ڪاش‌می‌دانستم‌در‌کدام‌نخلستان‌ و‌سربرکدامین‌چاه‌غربت، از‌بۍ‌وفایی‌و‌غفلت‌ماشِڪوه‌میکنی! 🌹 أللَّہُمَ عـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_پا_برهنه_در_وادی_مقدس🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : 🕊🌷#شهید_سید_حمید_میر_افضلی فصل ششم...( قسم
🌹🍃 : 🕊🌷 فصل ششم...( قسمت پنجم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 در عملیات خیبر قرار گاه مرکزی در منطقه جفیر مستقر بود کیلومتر ها جاده آسفالت که توسط ارتش عراق طی دوران اشتغال منطقه در جفیر احداث شده بود میزان اهمیت این دشت را نمایان می کرد. جاده جفیر به طلائیه از سه راهی نزدیک پادگان حمید که به سه راهی طلائیه مشهور است آغاز شده و پس از عبور از سه راهی جفیر و دشت کوشک به طلائیه می رسد اینجا دهی بود که اوایل جنگ توسط دشمن بازسازی شده بود تا قبل از عملیات خیبر تنها جاده آسفالت منتهی به هور بود من ان روزها در جفیر بودم عراق بد جور شیمیایی زد همه غافلگیر شدیم اصلا انتظارش را نداشتیم یک دفعه سید حمید را انجا دیدم با مهدی جعفر بیگی آمدند هر دوی آنها شیمیایی شده بودند زیر گردن سید پر از تاول بود اما می خندید می گفت چیزی نیست خودش خوب میشه اما سید خیلی نگران سلامتی مهدی بود. حرف از خودش که می زدم می خندید و می گفت تو مگر کار زندگی نداری که دنبال من راه افتادی همان جا بود که از خونسردی سید وحشت کردم پیش خودم گفتم این سید دیگر همیشگی نیست او رفتی است یک پیراهن چریکی داشت که ان را در خیبر به من داد چند جایش سوراخ شده بود. نشان می داد سید خیلی ترکش خورده و به روی خودش نیاورده نمی خواست کسی بفهمد او مجروح شده یا به گوش خانواده اش برسد هر چه که به خودش نمی رسید به بچه های دیگر می رسیدند روز بعد سید شهید شد و من خبر نداشتم بچه ها می آمدند و می گفتند حاضرند یک لباس کره ای نو به من بدهند و آن پیراهن سوراخ سوراخ را بگیرند نمی دانستم چه اتفاقی افتاده اما بو بردم که بی حکمت نیست که برایش نقشه می کشندراضی نشدم تا اینکه خبردار شدم سید شهید شده سعادتی بود که پیراهن دست خودم باقی ماند. چند بار تنم کردم که با ان به عملیات رفتم اما لیاقتش را نداشتم نتوانستم نگهش دارم آن را در یکی از عملیات ها جا گذاشتم هیچ وقت خودم را نبخشیدم زیرا یادگار سید را از دست دادم. 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_پا_برهنه_در_وادی_مقدس🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : 🕊🌷#شهید_سید_حمید_میر_افضلی فصل ششم...( قسم
🌹🍃 : 🕊🌷 فصل ششم...( قسمت آخر )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 گاهی سر به سر سید می گذاشتیم می گفتیم سید جان یکی یکی بچه ها را شهید کردی تو معلوم است از آن بمی هایی هستی که حالا حالا شهید نمی شوی بعد نگاه عالمانه ای به چهره اش می انداختیم که نه سید تو اصلا شهید بشو نیستی با یک چشمک همه رفقا حرف من را تایید می کردند ان وقت بود که باید می نشستی و سرخ شدن سید را می دیدی نه از خجالت از عصبانیت جوش می آورد صدایش عوض می شد انگار که بدترین فحش های عالم را شنیده باشد نقشه ما هم گرفته بود با صدای غمناکی می گفت دعا کنید من هم شهید بشم یادم هست که بعدها خیلی اخلاق سید تغییر کرد دیگر از این حرف ها عصبانی نمی شد سید شوخ تر و خندان تر شد به خصوص در ایام عملیات خییر ان روز قرار بود هلی برن شویم به خط جزیره مجنون جنوبی باید می رفتیم انجا مستقر می شدیم سید حمید و رضا عباس زاده که خیلی با هم رفیق بودند رفتند سوار هلی کوپتر ۲۱۴ شدند ما هم سوار هلی کوپتر شنوک شدیم همین که هلی کوپتر ۲۱۴ از جایش بلند شد نقص فنی پیدا کرد و زمین خورد شکر خدا انفجار و آتشی صورت نگرفت سید حمید از تو هلی کوپتر پرید بیرون و گفت نه اینجا جایی نیست که شهید شوم حقیقتش ما باید برویم تو خط شهید شویم اینجا جای ما نیست. من با تعجب به این حرف ها گوش کردم ان روز رفتم لب جزیره با قایق رفتیم سر قرار سید حمید برای شهادت برنامه ریزی می کرد در همه عملیات می توانستی او را ببینی هر طور بود خودش را به عملیات می رساند. یک بار توی کرخه با هم نشسته بودیم و او داشت حرف می زد که دیدم منقلب شد. گفت من هیچ ارزویی ندارم فقط دلم می خواهد یک گلوله مستقیم بیاید بخورد به قلبم و شهید شوم این طوری از شر گناهانم راحت و شهید می شوم بعد به من گفت یعنی می شود من شهید سوم. مالک اشتر سپاه اسلام سردار حاج قاسم سلیمانی فرمانده محبوب لشکر ۴۱ سپاه ثارالله نقل می کند تو جزیزه مجنون توی یک سنگر نشسته بودیم سید حمید هم آنجا بود داشتیم گردان های لشکر را برای عملیات هدایت می کردیم یک لحظه احساس کردم سید حمید نیست رفته بود بیرون رفتش خیلی طول کشید با خود گفتم نکند این آتش سنگین کاری دستمان داده باشد نمی خواستم فکر دیگری بکنم ولی اخر خمپاره ها سید و غیر سید نمی شناختند ترس از زخم و ترکش و رفتن سید داشتم بلند شدم رفتم بیرون اطراف را نگاه کردم دیدم سید رفته یک سنگر آن طرف تر نشسته و دارد با یکی حرف می زند آرام نزدیک رفتم دیدم کسی نیست سرش رو به بالاست طرف آسمان داشت با خدا نجوا می کرد آرام و مهربان همراه با تواضع و گریه می گفت من دیگر کجا را باید درست کنم چه راهی هست تا به تو برسم به من سید پابرهنه بگو باید چه کار کنم کدام راه باید بروم که تو مرا بپسندی تا لایق شهادت بشوم من دیگر تحمل دوری تو را ندارم خدایا خودت خوب می دانی که دیگر تحمل ندارم پس به من توجه کن صدایم را بشنو 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_پا_برهنه_در_وادی_مقدس🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : 🕊🌷#شهید_سید_حمید_میر_افضلی فصل ششم...( قسم
🌹🍃 : 🕊🌷 فصل هفتم...( قسمت اول )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 خیلی وقت بود از هم جدا بودیم دلم برایش تنگ شده بود توی خیبر دیدمش باز پا برهنه بود. رسیدیم به هم به او گفتم ما دیوانه ها باز خوردیم به هم؟ من در یک یگان بودم او در یک یگان دیگر او با لشکر ۴۱ ثارالله آمده بود و من با یگان دیگر دو تایی آمده بودیم توی مرکز پشتیبانی قرار گاه نوح من آمده بودم قایق بگیرم و سید هم نمی دانم دنبال چی آمده بود گفتم سید اینجا چی کار می کنی گفت جده ام زهرا علیها السلام گفته اند بیا اینجا طوری نگاهش کردم تا هر چی توی دلش می گذشت و می گذرد برایم بگوید اما نگفت کمی مکث کردم و گفتم نمی خواهی چیزی بگویی گفت خواب دیدم مادرم زهرا علیها السلام گفته اند بیاییم اینجا بعد نگاهم کرد و گفت بگذر محمود بگذار فقط تو دل خودم باشه.بعد از شهادتش متوجه شدم منظورش از دعوت حضرت زهرا علیها السلام چه بود و چه مژده ای به او داده اند. اولین گروهی که از روی پل خیبر رد شدند بچه های لشکر ۴۱ ثار الله بودند اول با ماشین رفتیم و بعد سوار قایق شدیم چون پل هنوز کامل نبود سید همراه ما بود رفتیم داخل جزیره قبل از اینکه گردان وارد عملیات شود سید خودش جلوتر رفت. او رفت تا دنبال یکی از دوست هایش بگردد شهید کاظمی که با او رفته بودند شناسایی و تیره خورده بود و شهید شده بود کاظمی به سید حمید گفته بود همین جا خاکم کن نبرم عقب سید در ایامی که در جزیزه بودیم هر روز دوربین می انداخت گردنش و می رفت تو منطقه خیبر که جنازه کاظمی را پیدا کند و برگرداند عقب یکی دو بار هم با بچه های لشکر ۲۷ رفته بود داخل جزیزه در ایام عملیات خیبر توی پاسگاه بودم سید آمد پیشم انجا یک انبار داشتیم من چون پایم را در جبهه از دست داده بودم نمی توانستم بروم خط من توی پدافندی به بچه ها کمک می کردم سید که امد خیلی خوشحال شدم گفتم سید چی شده یاد فقیر فقرا کردی گفت کار دارم بعد رفت سمت آب انبار دوش گرفت و غسل شهادت کرد بعد آمد بیرون و از من ناخن گیر خواست خندیدم و گفتم چی شده می خوای بروی عروسی که این طور شال و کلاه کردی نکنه می خوای شهید شی سید خندید و گفت ای بابا شهید شدن مرتبه می خواد من هنوز لیاقت این حرف ها رو ندارم. آن روز خیلی با هم حرف زدیم و شوخی کردیم بعد هم خداحافظی کرد و رفت که رفت ... 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♦️شهید سلیمانی: من برای آیت الله مشکینی (ره) خواند، از خود بیخود شد؛ 🔹وقتی آن جوان رزمنده به این مرد عارف مراجعه کرد و گفت ما گاهی نماز می خوانیم و لباس مان خونی است. حکم ما چیست؟ آن عارف متاثر شد و گفت به خدا حاضرم همه نمازهایم را بدهم، این نمازی را که تو به آن مشغول هستی بگیرم. ♦️جنگ ما یک گنج بود که بیت الله الحرام و طواف حجاج در مقابل آن کم است. 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 آنچنان‌جای‌توخالیست‌صدامی‌پیچد...(: (عج) کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
🖼 📌 انتظار فرج 👤 : 🔅 با فضیلت‌ترین اعمال انتظار فرج است. این یعنی در هر شرایطی ولو سخت‌ترین شرایط شیعه حق ندارد مأیوس و ناامید شود. منتظر است، منتظر فرج است، منتظر گشایش و باز شدن افق است نفس این انتظار او را قدرتمند می‌کند. کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃‌‌‌‌‌اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃 ✨آلوده ایم حضرت بـــــاران ظهور کن آقا تو راقسم بہ شهیــــــــــدان ظهورکن گاهی دلم برای شما تنـــــگ می شود پیداترین ستاره پنـــــهان ظهور کن 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--