eitaa logo
شهادت
27 دنبال‌کننده
209 عکس
228 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 🌷 پشتیبان انقلاب باشید، اتحاد خود را حفظ کنید، پاسدار راه حق باشید. با منافقین و فرصت طلبان مبارزه کنید، تقوا را فراموش نکنید، مخلصانه پیرو ولایت فقیه باشید. سلام مرا به امام و آقای خامنه ای برسانید و به ایشان عرض کنید احمد خلاف انتظار شما گام بر نداشت و از راهنمایی های شما ممنون بود  . شاگرد صدیق رهبر انقلاب @shaidan313
15.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 🌷رفیق شهید زیاد دارم .... امروز تولد یکیشونه شهیدابراهیم هادی تولدت تو آسمونا مبارکت دست ما را هم بگیر... @shaidan313
82.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌🕊 🌷اولین کسی که به امام خمینی(ره) پول داد و گفت خرج کن بود. شهیدی که امام خمینی(ه) برایش گریه کرده و پیام داد. و۴مرجع تقلید درشهادتش پیام دادند. شهیدی که پرچم امام حسین را در منطقه سنی نشین بالا برد شهیدی که به اذن امام خمینی نبش قبر شد. پس از ۱۸ماه جنازه اش سالم بوده. اگر گذرتان به قم افتاد سری به مزار این شهید غریب بزنید آدرس مزارمطهر: بهشت معصومه قطعه یک، راوی : حاج حسین کاجی (فرزند محمد) @shaidan313
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 🌷سالروز شهادت عبد خالص و قهرمانی بی ادعا آقا ابراهیم هادی گرامی باد. @shaidan313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷 به یاد شهدای وزارت اطلاعات - سربازان گمنام امام زمان(عج) ‌ @shaidan313
🕊 🌷فرزند شهیدی که حضرت زهرا بشارت شهادتش را دادند هر زمان نام حضرت زهرا سلام الله علیها برده می‌شد می‌گفت: "حتما بلافاصله بگویید سلام الله علیها" در روزهای آخر جنگ در شلمچه بودیم. اعلام شد که جنگ به پایان رسیده و باید برگردیم تهران. سید صادق آقا اعلایی گفت: "نمی‌شه! مگه ممکنه مادر ما حضرت زهرا سلام الله علیها اشتباه بگه؟!! خود مادر به من فرمودند که از شلمچه به دیدار ما خواهی آمد روز بعد عراق پاتک شدیدی انجام داد و نیروهای ما یک شهید دادند. آن یک نفر هم فقط سید صادق بود. سیدصادق فرزند شهید بود. پدرش در ایام انقلاب به شهادت رسیده بود و خودش در روزهای پایانی جنگ. @shaidan313
🕊 🌷شهید"مهدی نعمایی":دلم می‌خواهد آن دنیا درکنار شهدای دفاع مقدس باشم شهید مهدی نعمایی عالی در۲۹ شهریور ۱۳۶۳، در کرج متولد شد. خانواده مهدی اصالتا مازندرانی بودند اما در کرج سکونت داشتند. از دانشجویان ممتاز دانشگاه امام حسین (ع) بود که توانست مدرک لیسانس مدیریت نیروهای مخصوص، جوشکاری و برشکاری زیر آب تا عمق چهل متری، مدرک تاکتیک  و جودو را کسب کند همچنین به زبان عربی تسلط داشت. سال ۹۵ برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) و یاری دیگری مجاهدان که مقابل تروریست های تکفیری می جنگیدند عازم سوریه شد سرانجام در ۲۳ بهمن ماه همان سال، مصادف با شهادت حضرت زهرا (س) به همراه همرزمانش در خودرو که به طرف منطقه می رفتند، توسط مین کنار جاده ( تله انفجاری) به شهادت رسید. وصیت شهید به همسرش: وصیت کردند که مرا در امام‌زاده محمد کرج، بین شهدای دفاع مقدس به خاک بسپارید. یک‌بار از او پرسیدم چرا کنار بچه‌های دفاع مقدس؟ آقامهدی با آن لبخند بهشتی‌اش گفت من که در این دنیا دایم کنار مدافعان حرم بودم، دلم می‌خواهد آن دنیا درکنار شهدای دفاع مقدس باشم. @shaidan313
🕊 🌷سه برادر با هم هماهنگ بودند، داخل خونه، بیرون از خونه با هم ســر کار میرفتند، بعد هم تظاهرات و فعالیت ها سیاسی آخرهم جبهه و شـــهید شد مفقود الاثر شد رو هم پس از نه سال تکه اے از استخونهاشو به همراه پلاک براے خانواده اش آوردند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shaidan313
🕊 🌷کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟» آرام در گوشش گفتم « این پیکر بابامهدی است.» یکهو دلش ترکید و داد ‌زد «این بابا مهدی منه؟» از صدای گریه‌های ریحانه مردم به هق هق افتادند. دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من می‌کنی؟» با همان حال گریه گفت «چه کار؟» بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.» پرسید «چرا خودت نمی‎بوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان می‎کنند. فیلم می‎گیرند. خجالت می‎کشم.» گفت «من هم نمی‎بوسم.» یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت:مامان از طرف تو هم بوسیدم. یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان می‌دهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟اگر می‌دید طاقت می‎آورد؟ نه، به خدا که بچه‌ام دق می‌کرد. همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shaidan313