فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توحجابت پراز امنیت و مملو آرامشی...😇🍃
#هفتهحجابوعفاف💕
《🌿♡°|=|°♡🌿》
🍀@shaidhojaji🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الو الو داداش محسن صدامو داری 📞
یک تماس با شهید حججی 💔
#سربازسیدعلی
《🌿♡°|=|°♡🌿》
🍀@shaidhojaji🍀
🌸🍃#شهید_محسن_حججی بسیار به #ابراهیم_هادی علاقه داشت. در مراسم عقد به همسرش یک بسته کتاب هدیه داد که یکی از آنها #سلام_بر_ابراهیم بود. بارها کتاب شهید هادی را میخرید و به جوانان نجف آباد هدیه می داد.
ابراهیم الگوی محسن بود. محسن حججی #خالصانه و #بدون_سر_و_صدا برای #خدا زحمت کشید، اما خداوند نام او را همچون ابراهیم بلند آوازه کرد...🌹
📙برگرفته از کتاب حجت خدا. داستان هایی از زندگی شهید حججی. اثر گروه شهید هادی
جمله طلایی💫
هرگز نمازت را ترڪ نڪن...
میلیون ها نفر زیر خاڪ...
تمام آرزویشان این است...
یڪ لحظه به دنیا بازگردند..
براے یڪ سجدھ
#نماز_سکوی_پرواز🕊
《🌿♡°|=|°♡🌿》
🍀@shaidhojaji🍀
👌نکته 👌
از بوسیدن دو جا،آدم به عرش میرسه.
بوسیدن دست پدر❤️
بوسیدن پای مادر ❤️
《🌿♡°|=|°♡🌿》
🍀@shaidhojaji🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولد شهید محسن حججی مبارک
شادی روح شان صلوات✨
《🌿♡°|=|°♡🌿》
🍀@shaidhojaji🍀
🎙شهید در فایل صوتی وصیتش این گونه به تنها بچهاش خطاب میکند: سلام علی آقا، سلام باباجان، سلام پسر گلم، چند کلمهای هم میخواستم با تو حرف بزنم، ببخشید که باباجان در سن کودکی رهایت کردم و رفتم!... اسمت را گذاشتم علی تا مولا و پیشوایت، الگویت علی (ع) شود!... میخواهم طوری علیوار (ع) زندگی کنی که یکی از سربازان امام زمان (عج) شوی...
🔮 و بخشی از وصیت نامه شهید
از همه خواهران عزیزم و از همه زنان امت رسول الله میخواهم روز به روز حجاب خود را تقویت کنید، مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند ،مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود مبادا چادر را کنار بگذارید …
همیشه الگوی خود را حضرت زهرا و زنان اهل بیت قرار دهید ،همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید آن زمانی که حضرت رقیه سلام الله خطاب به پدرش فرمودند:
غصه حجاب من را نخوری بابا جان چادرم سوخته، اما به سرم هست هنوز …
از همه مردان امت رسول الله میخواهم فریب فرهنگ و مدهای غربی را نخورید.
《🌿♡°|=|°♡🌿》
🍀@shaidhojaji🍀
#داستان_شهید_حججی
#قسمت5😎👌🏻
روز #عروسی ام بود. از آرایشگاه که بیرون آمدم، نشستم توی ماشین محسن. اقوام و آشناها هم با ماشینهایشان آمده بودند عروس کشان. 😍
ما راه افتادیم و آنها هم پشت سرمان آمده اند.
عصر بود. وسط راه محسن لبخندی زد و به من گفت:
"زهرا، میای همه شون رو قال بزاریم؟"
گفتم: "گناه دارن محسن. "😅
گفت: "بابا بیخیال. "
یکدفعه پیچید توی یک فرعی.
چندتا از ماشینها دستمان را خواندند. 😁 آمدن دنبالمان😃
توی شلوغی خیابان ها و ترافیک، #محسن راه باریکی پیدا کرد و از آنجا رفت.
همانها را هم قال گذاشت. 😁👌🏻
#خوشحال_بود قاه داشت میخندید. 🤩
دیگر نزدیکیهای غروب بود داشتن #اذان_مغرب می گفتند.
محسن و رو ترمز و ماشین را گوشه خیابان نگه داشت. 😊
حس و حال خاصی پیدا کرده بود. دیگر مثل چند دقیقه قبل #خوشحال_نبود و #نمی_خندید.😢
رو کرد به من گفت: "زهرا الان بهترین موقع برای #دعا کردن بیا برای هم دعا کنیم. "😇
.
بعد گفت: "من دعا می کنم تو آمین بگو خدایا شهادت نصیب من بکن. "
دلم هری ریخت پایین. 😨
اشکام سرازیر شد. مثل شب عقد،دوباره حرف شهادت را پیش کشیده بود.😢
من تازه عروس باید #شب_عروسی هم برای #شهادت شوهرم دعا میکردم‼️
اشک هایم بیشتر بارید.
نگاهم کرد و خندید و گفت:" گریه نکن این همه پول آرایشگاه دادم، داری همش را خراب میکنی. "😅
خودم را جمع و جور کردم.
دلم نیومد دعایش را بدون آمین بگذارم،
گفتم: " ان شاالله به آرزویی که داری برسی.
فقط یک شرط داره. 😌
اگه شهید شدی، باید همیشه پیشم باشی. تو سختی ها و تنهایی ها. باید ولم نکنی. باید مدام حست کنم. قبول؟"😊😌