eitaa logo
「شاخ ݩݕاٺツ」
413 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
202 فایل
﷽ شاخ نبات 🍯💛 تو دهه هشتادی هستی و لایق بهترین ها پس خوش بگذرون 🥰🧡 اینجا همون دورهمیه ‼️ . .دوستاتم بیار😉 لینک حرف ناشناس https://daigo.ir/secret/8412366535 ارتباط با ادمین @Gerafist_8622. اینستاگرام: @shakh_nabat_1400
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ الهی! شکرت برای تمام غم هایی که تمام میشوند و شادی هایی که می رسند... 🤳 | کانال رو به دوستان خود معرفی کنید 👌 @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
📜 پوستر 📌 بدرقه جام جهانی 🔰مادر شهیدان خالقی‌پوردر مراسم بدرقه ملی‌پوشان گفت: 🌷 بغضم گرفت. به چندین سال پیش برگشتم و یاد بدرقه فرزندانم به افتادم. ⚽️این بازیکنان هم به عنوان کشورمان به می‌رفتند و در واقع اهداف یکی‌ست. 🔸 بازیکن شماره هفت که اسمش از خاطرم رفت پیراهنش را به من داد. گفت این هدیه من به شما ولی شما هم قول بدید برای من کنید. کانال رو به دوستان خود معرفی کنید 👌 @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
「شاخ ݩݕاٺツ」
بابا هم کنار قلیچ خان پدر آرتا نشست.
داستان ☺️🍁 - بخش هفتم آتا دعا خوند همه امین گفتن و بعدم بسم الله ..و وقتی قلیچ خان بلند گفت ..بسم الله نوش جان همه شروع کردن .. به تعارف کردن به همه ..اول برای ندا و آرتا توی یک سینی بزرگ همه نوع غذا کشیدن گذاشتن جلوی اونا و دست زدن ... قلیچ خان با ابهت خاصی اون بالا نشسته بود ...و با باباو پدر آرتا حرف می زد .....و این طوری ما شب به یاد مونی و خیلی استثایی رو گذروندیم ..... بعد مردا رفتن تو حیاط روی تخت ها نشستن و براشون قلیون و چایی و شیرینی بردن..و زن ها و دخترا دور ندا جمع شده بودن ویکی یکی بهش کادو می دادن و دست می زدن که یکی از اون دخترا به اسم آی گوزل اومد یواش در گوش من گفت : آنه با شما کار داره .... رفتم و جلوی روی آنه نشستم و با یک لبخند پرسیدم ..آنه با من کاری دارین بله بفرمایید ؟ چون اون فارسی نمی دونست .. آی گوزل براش ترجمه کرد ؛ و حرفای اونو برای من ... آنه گفت :اغشام گلین ..خوش اومدین به خونه ی ما ... با تعجب گفتم : ممنونم ما به شما زحمت دادیم خیلی خونه ی خوبی دارین ..شهر خوبی هم دارین ...... دست شو دراز کرد و خواست سر منو بگیره .. اینو متوجه شدم و بطرفش خم شدم ..سرمو گرفت کشید جلو و پبشونی منو بوسید ... داستان ☺️🍁 - بخش هشتم خواستم دستشو ببوسم .. فکر کردم نمی زاره ..ولی راحت داد به من که واقعا بوسش کنم ..بعد یک بسته که جلوش بود برداشت و گفت : اینو برای تو کنار گذاشتم ..قابلی نداره گفتم : ...آخه برای چی گوزل جان بگو چه لزومی داشت ؟ آنه گفت : بازش کن ....؛؛ باز کردم ..یک شال ترکمن سفید بود با گلهای درشت زرد و نارنجی و آبی و قرمز و سبز ..ترکیبی بسیار زیبا ..با علامت ترکمن اصل ... گفتم : این برای چیه ؟ آی گوزل گفت : آنه میگه سرت کن مبارک باشه .... عروس بشی .... دلم فرو ریخت نکنه به گوش اینا هم رسیده بخت من بسته است ؟ حالا می خوان بازش کنن ..ای خدا چطوری بفهمم ؟ ... شال رو بر داشتم و تشکر کردم و نگاهی به بقیه انداختم هنوز زن ها دور ندا بودن و می خواستن باهاش آشنا بشن .. شال رو بردم تا بزارم رو ساکم ولی احساس کردم دیگه خوابم میاد چون تمام طول راه چشمم به زیبایی های اون جاده بود و چشم رو هم نذاشته بودم یکی از رختخواب ها رو پهن کردم سرم به بالش نرسیده خوابم برد ..و صبح خیلی زود بیدار شدم .. هنوز خورشید در نیومده بود .. نماز خوندم و رفتم تو حیاط ... آی گوزل و چند تا دختر دیگه داشتن بساط صبحانه رو مهیا می کردن ... سلام کردم و یکم تو اون هوای عالی قدم زدم .. تا رسیدم کنار جوی آب هنوز اون زمزمه شب قبل رو داشت ..گوش می دادم .. یک مرتبه یکی از پشت سرم گفت : آب دوست دارین .. برگشتم قلیچ خان بود گفتم : آب زیادی نیست ولی دوست دارم .. داستان ☺️🍁 - بخش نهم برام جالبه که از تو حیاط خونه ی یکی آب رد بشه ..یک صدای زمزمه ی خوبی داره .. گفت : آرق ... با تعجب پرسیدم : چی ؟ گفت : اغشام گلین ما به جوی آبی که از تو خونه رد میشه میگیم آرق ... گفتم : برای چی منو به این اسم صدا می کنین ؟ ..... در حالیکه میرفت بطرف اسبش گفت : اسم شما همینه ... بلند گفتم :اسم من نیلوفره .. گفت : اغشام گلین .... دنبالش رفتم و گفتم :وای چه اسب قشنگی ... اون اسب شماست ؟ گفت : معلوم نیست ؟ گفتم :سئوال احمقانه ای بود ولی ما عادت نداریم یکی از خونه سوار اسب بشه و باهاش بره سر کار ....برام جالبه ..اسمش چیه ... گفت : بیاین جلو باهاش آشنا بشین ... باللی؛؛ باللی این خانم اغشام گلین ...و سرشو برد جلو و به اسبش گفت : دیدی گفتم ؟ .... و دهنه ی اسب رو داد دست من .. گفتم : آخی چه اسب قشنگی دارین ..رنگ پوستش طلاییه ... معنی باللی چیه ؟ نگاه پر از محبتی که نمی فهمیدم برای چی به من کرد و گفت : معنی شو خودتون گفتین ..یعنی عسلی .. تا حالا سوار اسب شدین ؟ گفتم : نه هیچوقت ... گفت : شدین من می دونم ... خندیدم و گفتم : نه والله چرا دروغ بگم ..اصلا برای چی شما این فکر رو می کنین ؟ گفت : می خواین سوار شین ؟ گفتم : نمی دونم فکر می کنین از عهده اش بر بیام.!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بر درخت زنده بی برگی چه غم وای بر احوالِ برگِ بی درخت... 🍃🌸 کانال رو به دوستان خود معرفی کنید 👌 @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
آرزو می‌کنم کلبۂ دلتان همیشہ آرام باشہ و شادی و برکت مثلِ باراڹ رحمت از آسمان براتون بباره ســلام ظهر پاییزیتون زیبـا 🍃🌸کانال رو به دوستان خود معرفی کنید 👌 @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرامش یعنی: قایق زندگیت را دست کسی بسپاری که صاحب ساحل آرامش است! الا بذکراللّه تطمئنّ القلوب عزیزان همراهم زندگیتون سرشار از آرامش کانال رو به دوستان خود معرفی کنید 👌 @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
مثل آفتابگردون باش.... 🌻 🍃🌸 کانال رو به دوستان خود معرفی کنید 👌 @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」