فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبتون خووووش
خوابای خوب ببینید😊
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
「شاخ ݩݕاٺツ」
داستان #اغشام_گلین💕💕 #قسمت_پنجم- بخش پنجم پرسیدم : اون پسر آی جیک که می خواست از غیر ترکمن زن بگیره
داستان #اغشام_گلین💕💕
#قسمت_پنجم- بخش هشتم
گفت : بیا اینجا جانم ...اخم می کنم نه برای تو برای دل خودم ..از الان دلم برات تنگ شده ...
ولی این روز رو پیش بینی می کردم دختر تهرانی ...
گفتم : می دونستی تو بهترین مرد روی زمینی ؟
گفت بله می دونستم و به زور خندید ....
صبح قلیچ خان نرفت سر کارش و اول رفت برای بعد از ظهر برای من بلیط گرفت ..
از خوشحالی روی پام بند نبودم ...بلیط رو دادبه منو رفت ... من به مامان زنگ زدم و قرار شد بیان دنبالم ...
بعد ساکم رو بستم و آماده شدم .
نزدیک ساعت دو بود که اومد تا منو ببره فرود گاه ..
یک بسته بزرگ عقب ماشین بود که سوغاتی خریده بود . ولی یک کلمه حرف نمی زد ...
احساس می کردم گناه بزرگی دارم انجام میدم ..هر چی می گفتم با یک کلمه و یا با سر جواب میداد ...
انگار بغض کرده بود ..از صورتش غمی می ریخت که نمی تونستم تحمل کنم ..
شادی رفتن رو از دست داده بودم و یک حس بدی داشتم و فکر می کردم بار آخره اونو می بینم ...
خودش برام کارت پرواز گرفت ولی تو صورتم نگاه نمی کرد ..
تا لحظه ی آخر گفتم : قلیچ خان اگر دلت نمی خواد برم بگو؛؛ واقعا نمی رم ... سکوت کرد ...
گفتم؛ پس خدا حافظ ...
سرشو دوبار تکون داد گفتم : دلمو خون نکن؛؛ بزار با دل درست برم ...
گفت : خدا نکنه دل تو خون بشه برو دیگه ....با همون حال رفتم برای سوار شدن ... یکبار برگشتم دیدم با یک حسرت منو نگاه می کنه ؛؛که دلم فرو ریخت ... تا نزدیک درِ خروجی رسیدم ..
داستان #اغشام_گلین💕💕
#قسمت_پنجم- بخش نهم
حال خودم بدتر اون بود..فکر می کردم ؛؛نکنه برم و دیگه نبینمش ؛؛نکنه تا برگشتن من غصه بخوره ...
نمی خواستم ازش جدا بشم ...مثل دیوونه ها با سرعت برگشتم ...دیدم هنوز ایستاده ....
دیگه نمی تونم بگم چیکار کرد انگار خدا دنیا رو به هر دومون داده بود ..اصلا یادمون رفت که ساک منو و کارتون سوغاتی ها تو بارهواپیما بوده ..
وقتی سوار ماشین شدیم که برگردیم ...تازه یادمون اومد و قلیچ خان همینطور که از شادی رو پاش بند نبود رفت و گزارش داد تا سوغاتی ها رو بدن به بابام و ساک رو بر گردوندن ...
و منو قلیچ خان مثل اینکه تازه بهم رسیده باشیم برگشتیم خونه ...
و من تو بله برون حامد شرکت نداشتم و لی شب جمعه همه رفتیم خونه ی خواهر قلیچ خان ....
یک خونه ی بزرگ و اعیونی بود قدیمی ولی زیبا ...
ترکمن ها برای پاگشایی هم مراسمی داشتن جالب ولی به محض اینکه پا تو اتاق گذاشتم در میون هلهله و دست زدن بقیه ..آی جیک رو دیدم که وانمود کرد منو ندیده و رو ازم برگردوند ..
ادامه دارد
داستان #اغشام_گلین💕💕
#قسمت_ششم- بخش اول
ولی آنه وسط اتاق ایستاده بود و مشتاقانه دستشو برای به آغوش کشیدن من باز کرده بود ...
فورا رفتم جلو و دستش رو بوسیدم و بغلش کردم و اون چند بار پیشونی منو بوسید ...
حالا باید دور اتاق راه میرفتم و با همه رو بوسی می کردم ..
ترکمن ها رسم داشتن در پاگشایی همه ی اقوام نزدیک رو دعوت می کردن و خوب من فهمیدم برای اختلافی که با آی جیک داشتن این کارو عقب انداخته بودن ...
خواهر قلیچ خان که تازه فهمیده بودم اسمش آلماز هست یعنی الماس زن مهربونی بود و چقدر به قلیچ خان شباهت داشت ..
اون روزای نامزدی و عروسی اونقدر دور برم شلوغ بود و زن ها همه شبیه هم بودن که نمی فهمیدم کی به کیه ..و حالا کم کم داشتم اونا رو میشناختم ...
خونه ی آلماز یک حیاط بزرگ داشت که دور تا دورش ساختمون بود ..
با طاقه های گنبدی شکل ...جایی که ما وارد اون شدیم دوتا اتاق تو در تو بود که هر کدوم اقلا پنجاه متر بود؛؛ پنجره ها همه با شیشه های مستطیلِ رنگی کوچک پوشیده شده بود ...
اتاق ها پر بود از قالیچه های گرونقیمت و اشیاء ترئینی زیبا ...و دور تا دور پشتی گذاشته بودن .....
اتاق سمت چپ مردونه بود سمت راست زنونه ؛؛ طوری که همه همدیگر رو می دیدن ولی جدا نشسته بودن ...
وقتی دور اتاق گشتم با همه رو بوسی کردم .. کنار آنه جایی رو برای من درست کرده بودن ... اونجا نشستم و یک پارچه ی دست دوزدی شده ی سفید انداختن جلوم ..و هر کدوم هدیه ای خودشون رو آوردن و روی اون گذاشتن ...
@shakh_nabat_1400
#دو_خط_شعر
گفته بودي كه چرا خوب به پايان نرسيد؟
راستش زور من ِ خسته به طوفان نرسيد
#شهريار
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
❄️الهی
⛄️در این روز زمستونی
❄️تنور دلتون گرم
⛄️زندگیتون سبز
❄️لحظه هاتون بدون غم و
⛄️چرخ روزگار به کامتون باشه
❄️روزتون آرووووم☕️
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
خوشبختی داشتن خانواده
خوب و درکنارهم بودن است
همین دوست داشتنهای ناب
خوشبختی گاهی هم
نیفتادن اتفاقات بدتره
خوشبختی نگاه خداست
تمام نگاه خدای مهربان
همراه لحظه لحظه هایتان
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
خدا رو چه دیدی؛
شاید اون نا ممکنی که
بهش فکر میکنی
همین روزا ممکن شد...
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」