آقا بار دیگر امروز از جمعیت حرف زدند. اما این بار کمی نگران کنندهتر. از نتایجی صحبت میکردند که زیاد دلگرم کننده نبوده و رسماً برای دوران کاهش جمعیت، تدبیر اقتصادی پیشنهاد دادند.
نمیدانم! خودتان صحبت آقا را بخوانید یا گوش بدهید:
«دلیل چهارم هم اینکه ما امروز در کشورمان جوان خیلی داریم امّا آیا فردا هم همین اندازه جوان خواهیم داشت؟ معلوم نیست. با این وضعی که من مشاهده میکنم، با اینهمه تأکیدی هم که کردیم، در عین حال نتایج، خیلی نتایجِ دلگرمکنندهای نیست؛ ممکن است فردا اینهمه جوان نداشته باشیم؛ ما باید کشور را برای آن روز ثروتمند کنیم. اگر آن روزی که ما جوان کم داریم، کشور ثروتمند نباشد، نمیتواند دیگر ثروتمند بشود. این هم دلیل چهارم برای اینکه امروز باید رشد ایجاد کنیم تا کشور ثروتمند بشود برای اینکه فردای محتمَل که اینقدر جوان نداریم، واقعاً کشور بتواند خودش را اداره کند.»
به عنوان برادر کوچکتر، اول از خودم و بعد از همه شما میخواهم که هر کدام در حد توان و شرایط، ولو یک قدم در راستای دلگرم کردن ولی جامعه برداریم. خدا عهد و پیمانی با ما نبسته که در صورت همراهی نکردن با ولایت، سیلی سختی از روزگار نخوریم.
از سنگ هم بی ارزشتر
در ماشین نشسته بودیم. راننده بعد از یادآوری دنیا و مرگ و میر انسان، مثال جالبی زد. میگفت:« این سنگ کنار جاده را میبینید؟ اگر بروید سنگ را از کنار جاده بردارید هیچ کسی کاری با شما ندارد چون که سنگ ارزشی ندارد. ولی همین سنگ را اگر صد سال هم بگذاریم و بیایم سراغش سالم است و نه خراب شده و نه ترک خورده و ... ولی آدمی از فردایش بی خبر است. امروز هست و فردا نیست.»
چقدر خدا جسم ما را ضعیف و اهل فنا آفریده و چقدر ما به این فانی رسیدگی میکنیم و حواسمان به روح باقی نیست...
پ.ن: خدا عاقبت ما را بخیر کند.
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواندن سرود ملی در مراسم راهپیمایی ۲۲ بهمن
حال خونین دلان که گوید باز
وز فلک خون خم که جوید باز
شرمش از چشم می پرستان باد
نرگس مست اگر بروید باز
جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت به ما که گوید باز
هر که چون لاله کاسه گردان شد
زین جفا رخ به خون بشوید باز
نگشاید دلم چو غنچه اگر
ساغری از لبش نبوید باز
بس که در پرده چنگ گفت سخن
ببرش موی تا نموید باز
گرد بیت الحرام خم حافظ
گر نمیرد به سر بپوید باز
حافظ
پ.ن: امشب با این غزل چه صفایی کردم. فال دیدنیای بود. خدارو شکر
مناجات بر سر سفره ی هفت سین
یا محول حال ما را احسن الاحوال کن
سال بعدی را برامان بهتر از امسال کن
خسته شد این قلب بیچاره از عشق این و آن
قلب من را با هجوم عشق خود اشغال کن
چند وقتی هست شیطان هی فریبم می دهد
بارالها خود به راه حق مرا اغفال کن
قانعم من البته اما تو هم بخشنده ای
پس برایم یک دو گونی اسکناس ارسال کن
شغل های آنچنانی را نمی خواهم فقط
با سفارش بنده را مسئول بیت المال کن
دشمنانم -بی مروت ها- زیادی زنده اند
یک به یک با کشتن آنها مرا خوشحال کن
پول و عشق و یار و منصب را ندادی هم اگر
دست کم این طبع شعرم را بیا فعال کن
گفت در پاسخ که کار تو نباشد شاعری
پس برو فعلا تو با گِل بازی خود حال کن
پ.ن: سال نوتان، نو. ان شاءالله
سلام
اون چیزی که نمی تونید شناس بهم بگید رو می تونید اینجا 👇ناشناس بگید:
https://harfeto.timefriend.net/16804377013617
بارالها! شیطان در این ماه فریب دادن را به نفسم سپرده و نفس هم خداییش کم نگذاشته. از جانبت میخواهم که به جای شیطان، فرشتهای که گناهان را یادداشت میکند در غل و زنجیر کنی بلکه آخر ماه پروندهای پاک از ما باقی بماند.
الهی آمین
چه بگویم...
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد... آغاز به کار رسمی پاتوق یار مهربان رو از ولادت حضرت زینب (س) گذاشتیم
ای عشق، همه بهانه از توست...
به پایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقیست...
یکی از دوستانم از وجود عشق می ترسد
دلش را قفل کرده از ورود عشق می ترسد
درخت دوستی ها را نشاندن دوست می دارد
ولی پای درخت از پخش کود عشق می ترسد
برای دلبران آتش به پا می کرد او سابق
ولی حالا چرا از بوی دود عشق می ترسد
شبیه آنگلا مرکل شده با استرس، با ترس
از آمریکای مشغول شنود عشق می ترسد
شبیه وام خواهی که دلش اسلام خواه است، او
از اوضاع پریشان عقود عشق می ترسد
شده چون تاجری خسته که برده مال او را دزد
و حال از کاهش یکجای سود عشق می ترسد
گمانم ربع قرنی زندگی کرده ست و او حالا
از این تشریف فرمایی زود عشق می ترسد
***
دو تا نه چند تا دلبر برای خویش می خواهد
که شاعر بر خلافش از رکود عشق می ترسد
٢۶ بهمن ۱٣٩۶ - در سوژه م.پ 😁
چه بگویم...
یکی از دوستانم از وجود عشق می ترسد دلش را قفل کرده از ورود عشق می ترسد درخت دوستی ها را نشاندن دوست
به نام خدا
۶ سال طول کشید تا دوست ما ترسش بریزه. برای ریختن ترس همه جوونا و خوشبختی جوون مذکور صلوات...
محبوبترین برادرم کسی است که عیبهایم را به من هدیه کند.
امام صادق (علیه السلام)
پ.ن: بسم الله...
ای صفای قلب زارم هر چه دارم از تو دارم
تا قیامت ای رضا جان سر ز خاکت بر ندارم
منم خاک درت غلام و نوکرت
مران از در مرا به جان مادرت
علی موسی الرضا ....
غیر تو یاری ندارم با کسی کاری ندارم
گر مرا از در برانی جای دیگر من ندارم
تو خوبی من بدم به این در آمدم
به جان فاطمه مکن مولا ردم
علی موسی الرضا علی موسی الرضا ....
به دلم کن یک نگاهی تا نماند یک گناهی
به یقین با یک نگاهت می شوم دور از تباهی
نگاهم سوی تو بهشتم کوی تو
دلم خورده گره به تار موی تو
علی موسی الرضا علی موسی الرضا علی موسی الرضا...
تو رئوف و مهربانی قبله ی درماندگانی
ز تو ممنونم دلم را در حریمت می کشانی
الا ای یار من تویی دلدار من
نظر کن بر دل سیاه و زار من
علی موسی الرضا علی موسی الرضا..
**دل به امید تو بستم بر سر راهت نشستم
چون رسد جامت به دستم از می عشق تو مستم
امیر کاروان امان ای الامان
مرو پیشم بمان امام مهربان
علی موسی الرضا علی موسی الرضا علی موسی الرضا...
جان به قربان نگاهت دل فدای روی ماهت
سینه بگشا تا بیایم ا ی رضا جان در پناهت
منم دیوانه ات مقیم خانه ات
تویی باغ گل و منم پروانه ات
علی موسی الرضا علی موسی الرضا...
ای همه بود و نبودم خاک تو مهر سجودم
از ازل مهرت سرشته بر تمام تار و پودم
نظر کن بر دلم اگرچه غافلم
دعا کن کربلا کند حق شاملم
علی موسی الرضا...
ای امام هشتمینم نور رب العالمینم
نظری کن تا که روزی روی ماهت را ببینم
دلم سرمست توست فقط پابست توست
کلید مشکلم فقط در دست توست
علی موسی الرضا علی موسی الرضا ...
پ.ن: نمی دونم شاعر این شعر کیه ولی عجیب به دل مینشینه. پیشنهادم اینه یکبار خودمون بخونیمش.
امید ما، به همت امن یجیبهاست...
+برگرد ای توسل شب زنده دارها
پایان بده به گریه ی چشم انتظارها
از یک خروش ناله ی عشاق کوی تو
حاجت روا شوند هزاران هزارها
یکبار نیز پشت سرت را نگاه کن
دل بسته این پیاده به لطف سوارها
از درد بی حساب فقط داد میزنم
آیا نمیرسند به تو این هوارها
ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن
خیری ندیده ایم از این اختیارها
باید برای دیدن تو "مهزیار" شد
یعنی گذشتن از همگان "محض یار" ها
دیگر برای تو صدقه رد نمیکنم
بیهوده نیست اینکه گره خورده کارها
یکبار هم مسیر دلم سوی تو نبود
اما مسیر تو به من افتاد بارها
شب ها بدون آمدنت صبح می شوند
برگرد ای توسل شب زنده دارها
این دست ها به لطف تو ظرف گدایی اند
یا ایها العزیز تمام ندارها
علی اکبر لطیفیان
تفألی به حافظ
صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا؟
ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خِرقِهٔ سالوس
کجاست دیرِ مُغان و شرابِ ناب کجا؟
چه نسبت است بهرندی صَلاح و تقوا را
سماعِ وعظ کجا نغمهٔ رباب کجا؟
ز رویِ دوست، دلِ دشمنان چه دریابد
چراغِ مرده کجا شمعِ آفتاب کجا؟
چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا؟
مبین به سیبِ زَنَخدان که چاه در راه است
کجا همی رَوی ای دل بدین شتاب کجا؟
بشد که یاد خوشش باد روزگارِ وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عِتاب کجا؟
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا؟
هدایت شده از ماهبندان | محمدرضا شهبازی
41.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله
از اجرای برنامه پاورقی کنارهگیری کردم. دلایلش رو توی این ویدئو توضیح دادم. خلاصهش اینکه قرار نیست بسیجی فحشخور زمان فتنه و جنگ و... باشه و در عافیت، سلاحورزیها و رشیدپورها و آخوندیها، در میدان اقتصاد و فرهنگ و سیاست جولان بدن.
قرار نیست هنوز سال شهید عجمیان و علیوردی نشده، فعالان و ساکنان و مشوقان فتنه برگردن روی آنتن.
ما زورمون به هیچکس هم نرسه، به خودمون که میرسه! زورمون میرسه یقه خودمون رو بگیریم که آهای! مرد حسابی، بلند شو، داد بزن، نذار فحش به نظام و انقلاب و نایب امام زمان و شهدا عادی بشه. بلند شو یه دادی بزن که خون شهید آب جوی نیست که راه بیفته کف خیابون و هنوز سالش نشده به بهانههای مختلف اونایی که روی خونش پا گذاشتند رو برگردونید به آنتن. بلند شو فریاد بزن اون بدن عجمیان روی آسفالت داغ اتوبان کشیده نشد که شما برید سراغ اونایی که دور بدنش هلهله میکردن.
امیدوارم خدا عاقبت همهمون رو ختم به خیر کنه.