🕌❤️ حسین جان
✋ اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللّهِالْحُسَیْن ( علیه السلام )
هَر کُجا میگُذرَم جِلوِه مَستـٰانِه اوست
اینحُسِین کیستکِہ عـٰالَم هَمِه دیوآنِه اوست
🕌 شب جمعه بیاد شهید سعید شاهدی
#ارسالی_اعضا
صدای سعید ، من که زائر کرببلایم.mp3
2.63M
من که زائر کرببلایم
من مسافر شام بلایم ...
موتورش مشکل داشت، اومد باز کردیم و موتور منو سوار شد رفت از گمرک جنس بگیره.
وارد خیابون ابطحی که می شه، همون اول ابطحی، روبروی مغازه نون سنگکی، یه دونه وانتی از این ور می یاد می زنه سعید رو با موتور میندازه زمین.
یکی از بچه ها که باهاش بود تعریف می کرد؛ سعید شروع کرد زار زار گریه کردن. بهش گفته بودند چرا گریه می کنی؟
گفته بود؛ بابا این همه سال تو منطقه بودیم این همه این ور اون ور جلوی آتیش بودیم، هیچ طوری مون نشد، حالا یه وانتِ فکسنی می خواد بزنه ما رو بکشه.
راوی؛ آقای قربان #غزالی
#خاطرات_سعید
_________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
مهدی جان!
عاشقم عاشق رخسار توام
روز و شب مایل دیدار توام
بنگر من که خریدار توام
از غم هجر که بیمار توام
ای طبیبا ز کرم احسان کن
تو بیا درد مرا درمان کن
من فدای گل رخسار توام
پایبند سر گیسوی توام
عاشقم بر رخ نیکوی توام
چه شود گر که عنایت بکنی
یک نگاهی به گدایت بکنی
مهدی جان
#دستنوشته_سعید
@shalamchekojaboodi
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
از همون ابتدا که وارد شهرک صابرین شد ، توی شهرک، یه هیئت هفتگی برای فرزندان شهدا تشکیل داد . ما هم
این خاطره👆 و نماهنگ بعد از آن، متناسب با امروز است .
هنوز جنگ تموم نشده بود و سعید چند روزی مرخصی اومده بود تهران. یه روز همسرم مقدار زیادی مرغ خریده بود و منم شاکی که آخه چطوری اینا رو پاک کنم؟!
یهو صدای زنگ خونه در اومد و دیدم سعید اومده، خیلی خوشحال شدم. وقتی دید من به همسرم غُر میزنم گفت چیه؟! گفتم آخه من دستم درد میگیره این همه مرغ رو پاک کنم.
گفت چیزی نیست، فقط یکی شو تو پاک کن به من یاد بده من بقیهشو پاک میکنم. خدا خیرش بده همهشو پاک کرد و خورد کرد. خیلی خوشحال شدم و ازش تشکر کردم.
راوی؛ #خواهر1
#خاطرات_سعید
______________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
سعید جان!
یه جوری این روزا کمپیدا شدی کأن موکب داری و رفتی موکبداری♥️
مگه می شه این روزا که همه در تدارک کربلا و راهپیمایی اربعین و خدمت به زائران هستن شهدا از این قافله جا بمونند؟!🥹
تو که خادم الحسین (ع) بودی و قطعا این روزها سرت نسبت به قبل شلوغ تر است و مأموریت تازه ای داری.
نمی دانم شاید هم در کربلای غزه هستی🥹، آنجا که پیکرهای شهدا را تفحص می کنند و ناچارا روی هم تلنبار می کنند 😭😭
آخر مادرت می گفت اگر سعید الان بود، باور کن حتما خودش را به سوریه و غزه می رساند.
طوری سبقت گرفته اید که گرد پایتان آرزوی ما شده و حسرت کامتان، همدم ایام مان🥹
سعید جان! به هر حال رسم وفا نیست که هرجا هستی ما را یاد نکنی و دعاگویمان نباشی. یادت کردیم، یادمان کن و مگذار بیراهه برویم.
دعا کن ما را نیز در طریق الحسین(ع) بپذیرند و به کاروان کربلائیان ملحق کنند🤲
نسأل الله منازل الشهداء🤲
#یادداشت
@shalamchekojaboodi
هدایت شده از صبح حسینی
اشکهایش به مادرش رفته
سینه ی پر شراره ای دارد
نه! به یک طشت اکتفا نکنید
جگر پاره پاره ای دارد
از علی هم شکسته تر شده است!
علتش کینه ها، حسادت هاست
غربت چشمهای مظلومش
سند محکم خیانت هاست
خواهرش را کسی خبر نکند
مادرش خوب شد که اینجا نیست
لخته خونها سرِ لج افتادند
هیچ طشتی حریف آنها نیست
از غرور شکسته اش پیداست
صبر هم صحبت ِ دل ِ آقاست
نه! من از چشم سم نمی بینم
کوچه ای شوم قاتل آقاست
کوچه ای تنگ، کوچه ای تاریک
شده کابوس هر شب ِ آقا
برگه را پس بده...نزن نامرد….
چیست این جمله بر لب ِ آقا؟
از صدای ِ شکستن بغضش
چشم دیوارها سیاهی رفت
مادرش راه خانه ی خود را
تا زمین خورد، اشتباهی رفت
تا که باغش میان آتش سوخت
میله های قفس نصیبش شد
کودکی نه! بگو خزان ِ بهار
پیری زودرس نصیبش شد
نفسش بند آمده، ای وای
به خدا نای روضه خوانی نیست
شُکر دارد که گوشهی این طشت
لااقل چوب خیزرانی نیست
وحید قاسمی
#مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
پدر من به رحمت خدا رفته بود و سعید یه وقتایی به شوخی می گفت تو یتیم و بی پدری، روایت داریم باید رو سر یتیم دست بکشید. توی این عکس بهم گفت بیا بشین کنارم( پشت سر راننده) که بتونم دست به سرت بکشم...🙈
عادتش هم این بود؛ با هرکی قهر می کرد، قهرش یکی دو ساعت بیشتر طول نمیکشید تهش.
یه بار با هم دعوا کرده بودیم و از دستش ناراحت بودم. بهش گفتم تو خیلی... همه ش داری به من دری وری می گی.
گفتم سعید دیگه باهات صحبت نمیکنم و باهاش قهر کردم. دم مغرب اومد تو پایگاه، از پشت سر، شونههامو گرفت یه فشار داد، گفت ممد! جانِ ممد دیگه بهت فحش نمیدم، بیا با هم رفیق شیم، بیا هرچی بود دیگه فراموش کن، تمومه؟!
تکیه کلامش هم این بود؛ راضیام راضی باش، گفت راضی ام راضی باش با هم رفیق شیم. گفتم باشه ولی سعید اگه این دفعه فحش بدی، خدا شاهده دیگه نگات نمیکنم.
گفت نه به جون ممد، دیگه بهت فحش نمیدم، بیا با هم رفیق شیم. یک بیسیم ترانک داشت از این طوسی بلندای قدیمی. همین که روبوسی کردیم، با اون بیسیمش زد تو سرم، گفت خرت کردم خاک به سر.😅
گفتم خب آخه چرا ؟ آخه چرا زدی؟😩 گفت اینو زدم که یادت بمونه دیگه با من قهر نکنی.😅
راوی؛ آقای محمد #زارعین
#خاطرات_سعید
_____________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
#ارسالی_اعضا
دیشب در حرم امیرالمومنین(ع) خیلی یاد شهید عزیزمون آقا سعید بودم و یاد مادر و پدرشون
@shalamchekojaboodi
قطعا هر کسی به نیابت از شهدا این روزا راهی بشه و شهدا را در بهشت روی زمین یاد کند، بی شک شهدا هم در بهشت زمین و آسمانها یادش می کنند و ان شاء الله زیارت با معرفت تری نصیبشان خواهد شد.
این عکس ارسالی از طرف اقوام همسر محترمه آقا سعید که پارسال به عنوان اولین عکس، داخل کانال قرار گرفت، شروعی برای رجعت یک شهید شد؛ شهیدی که به خواست خدا از اربعین پارسال جمعی را واداشت تا خاطراتش را بیان و ثبت و ضبط کنند.
کاری که جز به ارادهی الهی و خواست شهید امکان نداشت محقق شود. امسال نیز یاد شهدا را در این اربعین زنده نگهداریم تا شهدا نیز یادشان را برای ما زنده تر کنند.
#یادداشت
@shalamchekojaboodi
هدایت شده از شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا او را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند. (شهید مهدی زین الدین)
شهدا را با #صلواتی یاد کنیم ♥️
@shalamchekojaboodi
هدایت شده از شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
صدای سعید ، من که زائر کرببلایم.mp3
2.63M
من که زائر کرببلایم
من مسافر شام بلایم ...