شلم شوربا با طعم بستنی کاکائویی
ناشناس
سلام و نور
به یادتون هستم🌹
سلام ما از مرز رد شدیم
اگر اینترنت جواب داد تو پیاده روی لایو میگیرم که همراه باشید إن شاالله
سلاااام من برگشتم
خیییییلی جاتون خالی بود خیییییلی
به یاد تک تکتون بودم و به نیت همه قدم برداشتم زیارتتون قبول🌹
ظهر بود. خیلی خسته بودیم. گرما بیداد میکرد. با اصرار یک خانم عراقی و پسرش به خانهشان رفتیم. خنکای خانه حالمان را جا آورده بود. حمام و پذیرایی هم حسابی خستگی از تنمان به در کرد.
پسر کوچکم بهانه میگرفت که زودتر برویم و به پیاده روی ادامه دهیم. هوا هنوز گرم بود برای همین ترجیح میدادیم کمی بیشتر بمانیم. شروع کرد به گریه کردن. و زانوی غم بغل گرفت.
میزبان ناراحت و نگران شده بود. میرفت و میآمد و میپرسید:«حبیب شی شد؟» اما هرچه توضیح میدادم که چیزی نیست متوجه نمیشد.
دست و پایش را گم کرده بود. طاقت دیدن اشکهای زائر کوچک امام حسین(علیه السلام) را نداشت.
وقتی دید کاری از دستش برنمیآید رفت و با یک دینار عراقی آمد. پول را توی دست پسرم گذاشت و نوازشش کرد. آنقدر نازش را کشید تا آرام شد.
خیالش که راحت شد نشست.
شلم شوربا با طعم بستنی کاکائویی
جاده تموم نمیشه😢🤦♀
تموم شد الحمدلله رب العالمین😍