eitaa logo
شمیم کرکوند
1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.7هزار ویدیو
16 فایل
تفریحی سرگرمی آموزشی خبرگزاری و اطلاع رسانی شمیم کرکوند #شمیم_کرکوند 🆔@shamim_news_karkevand 🔴ادمین خبری @Admin_shamim_kar 🔴 ادمین جهت پاسخ تست هوش، درخواست از مسئولین شهر 👇 @Adm_in_shamim
مشاهده در ایتا
دانلود
🌍کبوتری که دو چشمش سمت راست است و سمت چپ چشم ندارد. ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
🌱سفره‌ی میهمانی‌ات آرام جمع می‌شود و ما هنوز منتظر صاحب‌خانه‌ایم کجایی گل نرگسم 🌺اللهم عجل لولیک الفرج ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
💠محفل جز خوانی و وداع با ماه مبارک رمضان و بزرگداشت شهید راه قدس و مقاومت سردار سرلشگر شهید محمدرضا زاهدی همزمان با اخرین روز از ماه مبارک رمضان در جوار شهدای گمنام شهر کرکوند برگزار گردید. 🗓 سه شنبه ۲۱ فروردین 🔹️قرارگاه فرهنگی شهر کرکوند ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
☘️همیشه لحظه‌ی خداحافظی صاحبخونه کنار در می‌ایسته و به مهمانش لبخند میزنه...☘️ 🌸لبخند خدا بدرقه زندگیتان🌸 نذر سیب در جوار شهدای گمنام😍 ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
📣 رویت هلال ماه شوال در اصفهان عضو ستاد استهلال استان اصفهان : 🔸هلال ماه شوال در غروب سه‌شنبه بیست ویکم فروردین ماه در اصفهان رویت شد. ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
📣 اعمال شب و روز عید سعید فطر ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
شمیم کرکوند
#خبر 📣 رویت هلال ماه شوال در اصفهان عضو ستاد استهلال استان اصفهان : 🔸هلال ماه شوال در غروب سه‌شنبه
فردا عید فطر است 🔹دفتر مقام معظم رهبری در اطلاعیه‌ای اعلام کرد چهارشنبه روز اول شوال و عید سعید فطر است. ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به پایان آمد این ماه و عبادت همچنان باقیست برای ما حرم بنویس نجف تا کربلا کافیست 🤲 با آرزوی قبولی طاعات و عبادات حلول ماه مبارک شوال را خدمت عزیزان و همراهان شمیم تبریک عرض می کنیم🌹🌱 ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
⭕️یادآوری نمازعید سعید فطر به امامت امام جمعه محترم برگزار می گردد مکان پارک شهدا گمنام زمان صبح روز عید فطر ساعت ۷صبح همراه با دعای ندبه وگزارش شهردار محترم ضمنا زکات فطریه برای نیازمندان شهر توسط خیریه ومرکز نیکوکاری وبهزیستی بصورت صندوق واحد انجام می گردد ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
27.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅️قدر شب عید و عید و خوب بدونید ، کم تر از شب قدر نیست ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
شمیم کرکوند
🌹🌱 •• #عشقینه •• #یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو #قسمت_پنجاهم _ببخشید من فقط نظرمو گفتم. اگه خودتون دوست دار
🌹🌱 •• •• حاج علی رو به احمد گفت: بابا جان این دفعه خواستی سفارش بدی زنونه هم بگو برات بذارن. بازار زنونه خوبه درآمدت حسابی میره بالا. احمد لقمه اش را فرو داد و گفت: خدا رو شکر درآمدم خوبه نیاز نیست زنونه بیارم _باباجان من که نمیگم درآمدت بده میگم خوبه خوب تر بشه دیگه الان زن داری دو روز دیگه میرین سر خونه زندگی تون بچه میاد خرجت میره بالا _خدا روزی هر کسی رو خودش می رسونه آقاجان _بله ولی گفتن از تو حرکت از خدا برکت _من دارم تلاشم رو می کنم خدا هم برکتش رو داده و بعد این هم میده ان شاء الله _باباجان جنس زنونه بازار بهتری داره. مرد میاد یه کفش می خره دو سال سه سال می پوشه پاره بشه میده تعمیر باز سه چهار سال دیگه می پوشه ولی جنس زنونه بازارش گرمتره بیشتر ازت خرید می کنن سربعتر می تونی خودتو بکشی بالا. احمد دست از خوردن کشید و الهی شکر گفت و رو به حاج علی گفت: آقا جان شما که می دونید مشتری جنس زنونه، زنه من دلم نمیخواد برای کسب درآمد با ناموس مردم هم کلام بشم و سر و کله بزنم. نمیگم همه ولی بعضی از همینا برای این که دو زار کم کنی و یکم تخفیف بگیرن کلی ادا و کرشمه میان و برای من قابل تحمل نیست. بعضی هاشونم که اصلا حجاب ندارن دلم نمیخواد پای این افراد به مغازه ام باز بشه. برای من همین که چشمم گوشم از گناه حفظ بشه در معرضش قرار نگیرم بهتر از اینه جیبم پر بشه ولی نگاهم به غیر از ناموس خودم به کس دیگه ای بیفته _باشه بابا جان حرف گوش نکن. خودت ضرر می کنی احمد خم شد و دست پدرش را بوسید و گفت: حرف شما رو سر من جا داره آقاجان کی از پول بیشتر بدش میاد؟ ولی برای من مهم تر از پول در آوردن بی شبهه بودنشه. من از خودم مطمئن نیستم بتونم با نامحرم سر و کله بزنم ولی بتونم نگاهم و دلم رو حفظ کنم و لحظه ای به گناه نلغزه. من جوونم با هزار و یک احتمال خطا و گناه اگه یه روزی از خودم مطمئن شدم چشم حتما میارم. احمد رو به من کرد و پرسید: بریم؟ آخرین لقمه ام را در دهانم گذاشتم و گفتم: بریم. حاج علی گفت: عجله نکن بابا بذار دخترم صبحانه اش رو بخوره لقمه ام را فرو دادم و گفتم: دست شما درد نکنه سیر شدم دیگه احمد از جا برخاست و گفت: زود بریم که من به حاجی معصومی قول دادم آفتاب نزده رقیه خونه باشه. از جا برخاستم، از پدر و مادر احمد تشکر کردم و از اتاق بیرون آمدیم. به اتاق احمد رفتیم. احمد کتش را پوشید و جلوی آینه ایستاد و یقه اش را مرتب کرد. چادر سفید را تا زدم و چادر مشکی ام را پوشیدم. احمد ساک لباسش را برداشت. پنجره اتاقش را بست و پرده اش را انداخت. به سمتم چرخید و پرسید: آماده ای؟ بریم؟ سر تکان دادم و گفتم: آره بریم. ساکش را زمین گذاشت و مرا در آغوش گرفت و گفت: نرفته دلم برات تنگ شده چه جوری دوریت رو تحمل کنم؟ صورتم را میان دست هایش گرفت و با عشق خیره ام شد. به صورت مهربانش نگاه کردم. به چشمان پر از احساسش چشم دوختم و پرسیدم: کی بر می گردی؟ _نمی دونم ... شاید دو سه هفته ای نباشم. _چقدر زیاد _تو هم دلت برام تنگ میشه؟ دل من از همین لحظه هم تنگ شده بود اما در جوابش هیچ نگفتم. زبانم نچرخید بگویم فکر کردن به این دو سه هفته که قرار نیست ببینمت هم سخت است چه برسد به تحمل کردنش. احمد صورتم را بوسید و دوباره مرا در آغوش خود فشرد. خم شد و ساکش را برداشت و گفت: بیا بریم دیر میشه. چراغ اتاق را خاموش کرد و از اتاق بیرون رفتیم. در اتاق را قفل کرد و کلیدش را در جیبش گذاشت. پدر و مادرش، زینب و حمید و زیور خانم برای بدرقه جلوی در عمارت شان ایستاده بودند. در دست مادرش سینی آب و قرآن بود و در دست زیور خانم فلاسک چای و ظرف غذا. احمد پدر و مادر و خواهر و برادرش را بغل گرفت و بوسید. از زیر قرآن رد شد و بعد از خداحافظی از خانه بیرون آمدیم. •🖌• بہ‌قلم: ‌🆔️ @shamim_news_karkevand