#المراقبه
#روز_گرامیداشت_معلولان
روز قیامت ، همه معلولان را جلوی افراد سالمی که موفق نبودند، ردیف می کنند تا حجت بر آنها تمام شود!
معلولانی که با وجود مشقت و سختی در زندگی، بخاطر امیدواری و پشتکار ، به موفقیت ها و پیشرفت های مهمی دست یافته اند!
کمی به خودمان فکر کنیم : آیا این تلاش های من ، تمام نیرو و توان من بوده یا باز هم قدرت و توان و استعدادی دارم که مغفول مانده است ؟!
#طرید
@shamimemalakut
#المراقبه
وقتی به منصوره زنگ زدم و گفتم فردا میام ببینمت، خیلی خوشحال شد و گفت که فردا بیا خونه ی خواهرم. قرار بودخواهرش، منصوره را ببره خونه شون تا حمومش کنه!
آخه مادر منصوره پیر بود و بخاطر معلولیت منصوره، قادر به حمام کردنش نبود!
البته همه معلول حضرت حق که علة العلل است، هستیم؛ ولی منصوره هم قادر به راه رفتن نبود و هم خوب نمی تونست حرف بزنه و کاری انجام بده.
شاید راضی نباشه، ولی عین “ناصر شهریاری” بود که در “وضعیت سفید” نقش بازی کرده !
فردا عصر رفتم خونهی خواهرش، ولی هر چی زنگ زدم کسی درو باز نکرد.
یک ربع موندم پشت در.
داشتم بر می گشتم که فریاد گنگ و مبهم منصوره را شنیدم!
خواهرش داشت اونو حمام می کرد و تا صدای زنگ شنیده بود، زود از حموم درش آورده بود.
منصوره از دم پنجره داد میزد: نرو! نرو! الان سمیه میاد درو باز می کنه!
من هم دهانم به در چسبوندم و کمی آهسته گفتم: باشه. من الان میرم و بعداً میام.
ولی منصوره داد می زد: نه نرو!
خیلی دل نازک بود، نمیخواستم دلشو بشکونم؛ دم در مونده بودم که دیدم از توی حیاط صدا میاد.
داد زدم: چیکار می کنی؟
منصوره گفت: الان خودم میام.
گفتم: نه نه! تو نمی تونی!
گفت: الان میام! ده دقیقه کشید تا منصوره از 5 تا پله بالکن سینه خیز پایین بیاد و به حیاط برسه.
کف حیاط پر از شن و ماسه بود. چون سمیه اینا خونه نوسازو تازه خریده بودند و هنوز موزاییک نکرده بودند.
منصوره تمام حیاطو سینه خیز اومد و با زحمت درو باز کرد! وقتی دیدمش گریهام گرفت.
کاش نمی رفتم!
منصوره از بس خودشو روی شن و ماسهها کشیده بود، تموم لباسش و سر و روش خاکی شده بود! انگار ده سال بود که حموم نرفته بود !
حالا منصوره از رنج معلولیت رها شده و پیش خداست.
همه ی منصوره های درگذشته رو را شاد کنیم با فاتحه مع الصلوات !
این خاطره واقعی است!
#طرید
@shamimemalakut
سَلامٌ عَلَى آلِ يس
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا دَاعِيَ اللَّهِ وَ رَبَّانِيَّ آيَاتِهِ
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَابَ اللَّهِ وَ دَيَّانَ دِينِهِ
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللَّهِ وَ نَاصِرَ حَقِّهِ
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلِيلَ إِرَادَتِهِ
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا تَالِيَ كِتَابِ اللَّهِ وَ تَرْجُمَانَهُ
السَّلامُ عَلَيْكَ فِي آنَاءِ لَيْلِكَ وَ أَطْرَافِ نَهَارِكَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ
آقا جان! دریاب شیعیان بی پناه را!
@shamimemalakut
#المراقبه
وقتی رضاخان، دستور داد تو را به دورترین نقطه ببرند، تا کسی نداند چگونه به شهادت میرسی، خبر نداشت که زمین و آسمان، لشکر خدا هستند و خدا هر کس را بخواهد عزیز می کند و روزی دعای ندبه از کنار مقبره ات در شبکه تلویزیونی پخش می شود!!
از رضاخان بعید نیست که نداند همه چیز دست خداست، اما از ما بعید است که عزت و آبرو را در خانه ی مردم بجوییم ، که فَللّهِ العزّةُ جمیعاً !
#سالگرد_شهادت_شهید_مدرس
#طرید
@shamimemalakut
#المراقبه
امیر مومنان ع فرمود: بدی را از سینه دیگران بکن، با کندن آن از سینه خودت!!
راه اصلاح مردم ، از خودمان شروع می شود نه از دیگری !!
@shamimemalakut
#المراقبه
قاعده مطلب چنین است که باید در قلب ما غصه امام زمان عج ، مقدم بر غصه های خودمون باشه.
نگرانی از تأخیر ظهور حضرت، بیشتر از نگرانی مشکلات خودمون باشه.
دغدغه سلامتی حضرت ، باید بیشتر از دغدغه سلامتی عزیزانمون باشه.
بیشترین و خالصانه ترین دعاهامون برای حضرت باشه نه برای خودمون!!
اگر در قلب ما این نحوه چینش درست بود، می شویم شیعه و منتظر واقعی و اون وقت دعایمان مستجاب است و ...!
خدایا از همه غصه هام، نگرانی هام ، دعاهام که آلوده به منیّت و خودخواهی بوده ، استغفار می طلبم!!
ما در جایگاه بندگی نیستیم و توقع داریم خدا در جایگاه خودش برای ما خدایی کند !!
#طرید
@shamimemalakut
کودکی هایم اتاقی ساده بود
قصه ای دور اجاقی ساده بود
شب که می شد نقش ها جان میگرفت
روی سقف ما که طاقی ساده بود
می شدم پروانه، خوابم می پرید
خوابهایم اتفاقی ساده بود
زندگی دستی پر از پوچی نبود
بازی ما جفت و طاقی ساده بود
قهر میکردم به شوق آشتی
عشق هایم اشتیاقی ساده بود
ساده بودن عادتی مشکل نبود
سختی نان بود و باقی ساده بود
قیصر امین پور
@shamimemalakut
#انتظار
#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان
رد می کنی شاید پس از زنگ دبستان
طفل کلاس اولی را از خیابان !
شاید که دلداری دهی راننده ای را
وقتی شکایت می کند از راهبندان!
می آوری تا کوپه کیف مادری را
که ناتوان راهی شده سوی خراسان!
شاید صدامان کرده ای با نام کوچک
در غربت یکریز شهری نامسلمان
شاید تو را یک صبح جمعه دیده باشیم
که چای می ریزی برای ندبه خوانان!
گاهی می اندیشم در این سرماکجایی؟
شاید کنار آتش یک مرد چوپان
شاید تو را هر جای دنیا دیده باشیم
در زیر باران...زیر باران... زیر باران...!
اعظم سعادتمند
@shamimemalakut