#وداع_با_ماه_رمضان
#صحیفه_سجادیه
﴿49﴾ اللَّهُمَّ اسْلَخْنَا بِانْسِلَاخِ هَذَا الشَّهْرِ مِنْ خَطَايَانَا ، وَ أَخْرِجْنَا بِخُرُوجِهِ مِنْ سَيِّئَاتِنَا ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَسْعَدِ أَهْلِهِ بِهِ ، وَ أَجْزَلِهِمْ قِسْماً فِيهِ ، وَ أَوْفَرِهِمْ حَظّاً مِنْهُ .
خدایا! با گذشتن این ماه، از خطاهای ما بگذر؛ و با خارج شدنش، ما را از گناهانمان خارج کن؛ و ما را از خوشبختترین اهل این ماه به آن و پرنصیبترین آنان در آن و بهرهمندترین ایشان از آن، قرار ده.
#وداع_با_ماه_رمضان
#صحیفه_سجادیه
﴿51﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اكْتُبْ لَنَا مِثْلَ أُجُورِ مَنْ صَامَهُ ، أَوْ تَعَبَّدَ لَكَ فِيهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ .
خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و برای ما پاداشی، همانند پاداش کسی که این ماه را روزه گرفت، یا در آن تا روز قیامت به بندگیات برخاست، بنویس.
#وداع_با_ماه_رمضان
#صحیفه_سجادیه
﴿53﴾ اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا خَوْفَ عِقَابِ الْوَعِيدِ ، وَ شَوْقَ ثَوَابِ الْمَوْعُودِ حَتَّى نَجِدَ لَذَّةَ مَا نَدْعُوكَ بِهِ ، وَ كَأْبَةَ مَا نَسْتَجِيرُك مِنْهُ .
خدایا! ترس از عذاب تهدید شده و شوق ثواب وعده داده شده را روزی ما فرما؛ تا لذّت آنچه که از تو میخواهیم و اندوه آنچه که از آن به تو پناه میبریم، دریابیم.
#وداع_با_ماه_رمضان
#صحیفه_سجادیه
﴿55﴾ اللَّهُمَّ تَجَاوَزْ عَنْ آبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا وَ أَهْلِ دِينِنَا جَمِيعاً مَنْ سَلَفَ مِنْهُمْ وَ مَنْ غَبَرَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ .
خدایا! از همۀ پدران و مادران و اهل دینمان بگذر؛ چه آنان که درگذشتهاند و چه آنها که تا روز قیامت خواهند آمد.
#مرحوم_سید_محسن_شفیعی
🔹رفت بستنی فروشی،چند جوون که مشغول خوردن بستنی بودن با دیدنش به تمسخر گفتن:صلوات!
لبخند زد و از مغازه که بیرون رفت، فروشنده به جوونها گفت:حاج آقا پول بستنی تون روحساب کرد!
یکی از جوونها خودش روبه سید رسوند، و معذرت خواست!
سید محسن جواب داد: عذرخواهی چرا؟ شمابه خاطرم صلوات فرستادید و خوشحالم کردید،منم جبران کردم!
در آخرین روز ماه رمضان ، یاد کنیم همه در گذشتگان را ، امام و شهدا ، علما و مراجع تقلید ، سرداران شهید ، مرحوم طالب زاده و ... را با #الفاتحه_مع_الصلوات
#ماه_رمضان
#عید_فطر
_ یک جای خالی داریم ، میایی بریم ؟!
_ یکی بلیطش کنسل کرده، تو بجاش میایی؟!
_ یک سوره مونده ، تو میخونی ؟!
الّتُوفیٖقُ وَحشیٌّ !!!
علما می گویند : تا توفیق دست داد ،باید شکار کنی ، شاید دیگه بدست نیاد !
امروز هم فرصت دوباره دادند تا تعداد دیگری بخشیده شوند ، دعاهای دیگری مستجاب شوند و ثواب زیاد دیگری جمع شود !
بعضی وقتها ، انسان را با همین توفیق ها محک می زنند!
لیاقت خودمان را برای این توفیق مجدد نشان دهیم، کسی چه می داند، شاید امروز هم نوبت ماست که به مرادمان برسیم ؟!
#طرید
#شکار_لحظه_ها
#روز_معلم_گرامی_باد
دو تا شلوار توی خشکشویی
شبی کردند باهم گفتوگویی
یکی از آن دو خیلی شیکتر بود
کمی از آن یکی باریکتر بود
دوتا جیب بزرگ از پشت و رو داشت
همیشه لنگهاش خط اتو داشت
شکیل و خوشگل و ابریشمی بود
از آن اجناس شیک دیلمی بود
یکی دیگر چروک و ساده تر بود
کمی از آن یکی افتادهتر بود
تمیز و شسته اما بیاتو بود
هم از بالا هم از پایین رفو بود
به قدری کهنه بود و خسته از کار
به زحمت میشد او را گفت شلوار
گذشت روزها بیارزشش کرد
تلاش و کارو زحمت نخ کشش کرد
پس از یک شست وشو با خوب رویی
نشسته گوشهای از خشکشویی
به سویش آمد آن شلوار زیبا
به عشوه شانهها را داد بالا
کنار او نشست و با تکبر
به او میگفت از روی تمسخر
که من یک روز در بوتیک بودم
کنار جنسهای شیک بودم
مرا دیدند مردم پشت شیشه
که شلواری گران بودم همیشه
همیشه توی جایی لوکس بودم
کنار جنسهایی لوکس بودم
کنار کفشهای چرم اعلا
و کت هایی به قیمتهای بالا
پس از یک دورهٔ چشم انتظاری
رسید از راه مرد پولداری
تراولهایی از جیبش درآورد
مرا فوری خرید و باخودش برد
چه جاهایی که با آن مرد رفتیم
میان مردمی بیدرد رفتیم
همیشه روی مخمل مینشستم
درون جمع اول مینشستم
به یک چشمک برایم شد مهیا
گرانقیمت ترین ماشین دنیا
خوراکم بود چک پول و تراول
تراولهای رنگارنگ و خوشگل
درون خانه ده شلوار بودیم
که باهم مدتی همکار بودیم
درون ناز و نعمت خواب بودیم
همه در خدمت ارباب بودیم
تو اما ظاهرا شلوار کاری
که روی زانونت وصله داری
دل شلوار کهنه سخت آزرد
ولی پیش رقیبش کم نیاورد
به حسرت گفت ای شلوار زیبا
لباس مردهای رده بالا
منم مثل تو شلوارم برادر
ولی من آبرو دارم برادر
مرا یک مرد دینداری خریده
شبی از جمعه بازاری خریده
نه در عمرم تراول دیدم هرگز
نه ماشینهای خوشگل دیدم هرگز
نه روی مخمل و اطلس نشستم
نه با جمعیتی ناکس نشستم
نه دستی را به نامردی فشردم
و نه پولی ز حق الناس خوردم
خدا را شکر اربابم شرف داشت
نهادش ریشه در آب و علف داشت
همیشه سر به زیر و مهربان بود
تمام عمر وقف دیگران بود
به خوشرویی رفاقت کرد با من
صبورانه قناعت کرد با من
نه در عمرش گناه و معصیت کرد
هزاران مرد دانا تربیت کرد
معلم بود و دانشمند و دانا
نژاد پاک انسانهای والا
معلم در صف پیغمبران است
که دریای معلم بیکران است
اگر صد بار جانم را بسوزند
مرا خیاط ها از نو بدوزند
اگر یک عمر تنهایی بپوسم
به جز پای معلم را نپوشم!
@shamimemalakut
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به همه اساتید و معلمان عزیز
#روز_معلم
#عید_فطر_مبارک
خدایا ! چطوریش نمی دونم ،
ولی جوری زندگی کنیم که،
همیشه در خونه ت باشیم ، نه فقط ماه رمضان !
قسمت دست هایتان بشود ملتزم !!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم کامل
🔴سخنان یک روحانی به زبان ترکی: هر جا میشینن میگن آخوندها مملکت رو خوردن و چاپیدن. خواستم بگم الان زمان ثبتنام حوزهست، اگر راست میگید بچه هاتونو بفرستید باهم بخوریم و بچاپیم!
#المراقبه
روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضو گرفتن بودند، شخصی باعجله آمد، وضو گرفت و داخل مسجد شد و به نمازایستاد، چون مرحوم کاشی خیلی مؤدّب وضو میگرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را به جا میآورد؛ تا وضوی آخوند تمام شود، آن فرد نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود و هنگام خروج با ایشان رو به رو شد، مرحوم کاشی پرسیدند :
- مرحوم آخوند: چه کاری انجام دادی!؟
-گفت : هیچی!
- مرحوم آخوند: تو هیچ کار نمیکردی!؟
- نه!
-مرحوم آخوند: مگر نماز نمیخواندی!؟
-نه!
- مرحوم آخوند : من خودم دیدم داشتی نماز میخواندی.
-نه آقا اشتباه دیدی!
- مرحوم آخوند: پس چه کار میکردی!؟
- آن شخص یک جمله گفت که تأثیر عجیبی بر مرحوم آخوند کاشی گذاشت.
گفت : فقط آمده بودم بگویم خدایا من یاغی نیستم و بیاد شما هستم، همین...
این جمله در مرحوم آخوند خیلی تأثیر گذاشت، بطوریکه تا مدّت ها هر وقت از احوال آخوند میپرسیدند، ایشان با حال خاصی میفرمود: من یاغی نیستم، خدایا من و دوستانم یاغی نیستیم! بنده ایم و اگر اشتباهی کردیم به لحاظ جهل بوده، لطفا همین جمله را از ما قبول کن!
#المراقبه
آیت الله حاج رحیم ارباب نقل کرده اند که در پشت مدرسه چهارباغ ( مدرسه علمیه امام صادق علیه السلام ) با آخوند کاشی بودیم و داشتیم از کوچه تنگی عبور می کردیم.
در روبرو تعدادی الاغ را دیدیم که درحال حمل فضولات خانه ای بودند.
از بوی بد من دماغم را گرفتم تا محفوظ بمانم ، آخوند کاشی وقتی که عکس العمل من را دید فرمود : آقا رحیم از این بو ناراحت شدی، ولی بدان رذایل اخلاقی و درونی ما بسیار از این ها بدتر است!
#المراقبه
یکی از طلبه های مدرسه صدر (محل سکونت آخوند کاشی) که دارای حالات معنوی و عرفانی بود می گوید: شبی برای عبادت و مناجات با قاضی الحاجات از خواب برخواستم، وقتی وضو گرفتم و آماده برنامه شدم، ناگهان دیدم تمام در و دیوار مدرسه و سنگ ریزه ها و برگ درختان در پاسخ ناله انسانی دل سوخته که به نوای «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکةِ وَ الرُّوحِ» مترنم است، در ترنمند.
خداوندا! اصل ناله و صدا از کیست و این چه صدایی است که تمام موجودات مدرسه با او هم آهنگند؟
مشغول تحقیق شدم. نزدیک حجره آخوند رسیدم، دیدم محاسن سپید را روی خاک گذاشته، درحالی که چون سیلاب از دو دیده اشک می بارد، این ذکر شریف را می گوید: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکةِ وَ الرُّوحِ» و در و دیوار مدرسه و درختان و نباتات به دنبال او این ذکر را می گویند؛ از هیبت ذاکر و ذکر و مذکور، نعره ای زدم و غش کردم، چون به هوش آمدم به حجره خود برگشتم؛ وسط روز خدمت استاد رسیدم، با حالتی پر از اعجاب و بهت و حیرت به حضرت استاد عرضه داشتم که داستان دیشب چه بود که مرا سخت به تعجب انداخت؟
آخوند کاشی در کمال سادگی به من گفت: تعجب از توست که به چه علت گوش تو باز شد، تا چنین برنامه ای را شنیدی! هان تو چه کرده بودی که در برابر این برنامه توفیق شنیدن یافتی؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 پارامترهای رؤیت هلال ماه
توضیحاتی بسیار مفید راجع به رؤیت هلال
🔻 انواع ماه قمری
🔻 اصطلاحات علمی درباره رؤیت هلال
🔻 چرا برخی کشورها زودتر از ایران، عید فطر اعلام میکنند
🔻 و ...