eitaa logo
شمیم ملکوت
385 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
280 ویدیو
125 فایل
ساده و صمیمی با ملکوتیان
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا من را آزاد کن از ، هر توقعی ، از هر کسی !!
یکی را پیدا کنید که باهاتون از فیلتر مرگ رد بشه! یک رفیق که تا پای پل صراط باهاتون بیاد !!
نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم. از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم... پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد، می گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!... اما پدر گفت: خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما........ حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم. آن سال، همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قدشان.... پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد. اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس. بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد. گفتم: این چیست؟ گفت: "باز کنید؛ می فهمید". باز کردم، 900 تومان پول نقد بود! گفتم: این برای چیست؟ گفت: "از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند." راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان! مدیر گفت: از کجا می دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین. در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد. روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود که خودم رفتم از او گرفتم؛ اما برای دادنش یک شرط دارم... گفتم: "چه شرطی؟" گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟! گفتم: هیچ، فقط شنیده بودم که خدا ده برابر کار خیرت را به تو بر می گرداند، گمان کردم شاید درست باشد...
به دشمنانت هزاران بار فرصت بده تا با تو دوست شوند، اما به دوستانت یک فرصت هم نده که دشمنت شوند! زیرا دوستانت جای عمیق زخمهای دلت را دقیق می دانند! هنگامی که در زندگی اوج می گیری، دوستانت می فهمند تو چه کسی بودی! اما هنگامی که در زندگی، به زمین می خوری، آنوقت تو می فهمی که دوستانت چه کسانی بودند؟
برای حاجت گرفتن، منتظر زیارت عتبات و مسجد و حسینیه نشویم، یک روضه حضرت علی اصغر را سرچ کنیم و خودمون زمزمه کنیم. اگر دست ما از همه جا کوتاه است، دست باکرامت اهل بیت را بگیریم . چقدر حاجت ها که منتظر یک روضه حضرت علی اصغر بودند و روا نشدند !
تهران، بغداد، دمشق و حلب فرقی ندارد ،برگزیده باشی به سراغت می‌آید! نادانی است اگر تصور شود شهادت اتفاقی است ! شهدا بخاطر نوع زندگیشان ، برای شهادت انتخاب می شوند ! پس شاهدانه زندگی کن ، آنگونه که حجت را برای بقیه تمام کرده باشی !! و وقتی حجت بر همه تمام می شود که کمتر بخوری و بخوابی و حرف بزنی و بیشتر از بقیه تلاش کنی !! دوربین های مخفی ، همگی تو را نشانه رفته اند، چون اشرف مخلوقات هستی ، وجودت را صرفِ کم ارزش تر از خودت، که دنیاست، نکن! هدیه به همه شهدا و امام شهدا
شمیم ملکوت
#شهید_صیاد_خدایی تهران، بغداد، دمشق و حلب فرقی ندارد ،برگزیده باشی #شهادت به سراغت می‌آید! نادانی
مانند مادرم چقدر ميخورم زمين تو خورده ای زمين ، من اگرميخورم زمين تو بی كسم شدی و منم بی كست شدم از تل تورا نديدم و دلواپست شدم  مانند دختران تو طاقت نداشتم گفتی نيا به جان تو طاقت نداشتم بی سر نباش و بي سروسامان نكن مرا حالا كه آمدم تو پشيمان نكن مرا  با ديدن تو چنگ به مويم زدم حسين بالا سر ِ تو كاش نمی آمدم حسين  پنجاه سال خواهری ام را چه ميكنی؟ احساس های مادری ام را چه ميكنی؟ وقتي كه پيكر تو زمين گير ِ نيزه هاست زينب تمام زندگی اش زير ِ نيزه هاست  خواهر بميرد آه، دگر دست و پا نزن در بی کسی، نام مادرمان را صدا نزن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم اگر شما افکار و حرف‌های مهمی در ذهنتان هست که دغدغه دارید آن را با صدای رسا به گوش دیگران برسانید، اگر می‌خواهید همانطور که در خانه هستید مستقیما در اجتماع هم اثرگذار باشید، اگر در جمع یا شبکه‌های اجتماعی می‌توانید دیگران را بخندانید و نمی‌دانید چطور می‌شود این استعداد را در مسیر متعالی به جریان انداخت، اگر می‌خواهید نسبت به مسائل روز جامعه در رسانه‌ها کنشگر باشید و محل رجوع، اگر مایلید که با همین موبایل و دست خالی به اقتصاد خانواده کمک کنید و حتی به درآمدزایی برسید، اگر جزء آن افرادی هستید که از فشردن شات دوربین، از کادربندی‌های مختلف، از دیدن عکس‌های حرفه‌ای لذت می‌برید و به اهمیت تصویر در رسانه‌ها پی‌بردید، اگر دلتان می‌تپد که در مواجهه با کفر و نفاق و فساد در فضای مجازی بجنگید، به شما پیشنهاد می‌کنیم که وارد رواق کوثرنت شوید و با توجه به علاقه و استعداد خود، در کارگاه‌های آنلاین آموزش هنرهای رسانه‌ای، ثبت‌نام کنید. ❗️ویژه‌ی طلاب❗️ 🌱تابستان امسال را بدان🌱 اداره آموزش و فرهنگسازی فضای مجازی ( شبکه بومی بانوان طلبه)
دیروز یکی از علما در مورد حرمت نگه داشتن صحبت می کرد و می گفت ، یکی از علمای معروف که همه می شناسند، مجبور میشه شبی در اتاقی بخوابد که عکس امام خمینی ره بوده. برای احترام به عکس امام ، پایش را به اون سمت دراز نمی کنه و جوری استراحت می کنه که بی ادبی به عکس آقا نشود‌. بعد امام خمینی ره را خواب می بیند که می گویند، بخاطر حرمتی که نگه داشتی یک چیزی یاد می دهم که بدردت بخورد. من هر وقت گرفتار و مستاصل می شدم ، رو به قبله می ایستادم و دست ادب به سینه می گذاشتم و به حضرت زهرا سلام الله علیها سلام می دادم و مشکلم حل می شد !!
نمی دونم چرا آدمها ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻤﺮﺩﻥ ﻣﺸﮑﻼت خود ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺍﻣﺎ ﻟﺬﺕ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻤﺎﺭﻧﺪ! ﺍﮔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﯽﺷﻤﺮﺩﻧﺪ، ﻫﻤﻪ ﻣﯽﻓﻬﻤﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ … ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ که ﺣﺴﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﺍﺻﻠﯽ ﺯﻧﺪگی‌ ات ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯽ! ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻫﺎ ﺗﺤﺖﻫﯿﭻ "ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ" ﻗﺎﺑﻞ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺣﺴﺎﺏ "ﻧﻌﻤﺖ" ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ، ﻧﻪ ﻣﺼﯿﺒﺖﻫﺎ! ﺣﺴﺎﺏ ﺩﺍﺷﺘﻪﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ، ﻧﻪ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ... لَئِنْ " شَکَرْتُمْ " لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖوَ لَئِنْ "کَفَرْتُمْ" إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ