eitaa logo
شمیم ملکوت
369 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
260 ویدیو
124 فایل
ساده و صمیمی با ملکوتیان
مشاهده در ایتا
دانلود
« وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ » آزاد شدگان حسینی
ولو با پنج هزار تومن سهیم شویم ! کسی چه می داند، شاید همین اندکی که اصلا به چشم نمی آید ، ما را نجات خواهد داد!
سهمش قبول توبه نشد هر که در قنوت یا محسن و بحق حسن روی لب نداشت
گر چه در مظلومیت احساس غربت می‌کنیم‌ می‌رسد از راه، روزی که قیامت می‌کنیم ‌ می‌رسد روزی که می‌سازیم، صحنت را حسن ع! بعد از آن درباره‌اش هر روز، صحبت می‌کنیم از مزارت گَردِ غم یک روز، جارو می‌شود خاک‌های روی آن را مُهر تربت می‌کنیم ما حصارِ ظلم را از دورِ قبرت می‌کَنیم زائرانت را از این دیوار، راحت می‌کنیم عاقبت یک روز، از درگاهِ “باب القاسمت” پرچمِ گنبدْ طلایت را زیارت می‌کنیم عاقبت یک روز، رو به گنبدت می‌ایستیم دست بر سینه به تو عرض ارادت می‌کنیم لذتِ بوسیدنِ دستِ ضریحت را حسن ع با تمام ساکنان عرش، قسمت می‌کنیم ما برای روضه خوانی بین جمع زائران … در حرم هر روز، یک مداح دعوت می‌کنیم در حیاطِ صحنِ تو آنقدر، سینه می‌زنیم بعد از آن در سایه سارت استراحت می‌کنیم در میانِ کوچه‌ی بغضِ تو هیئت می‌زنیم در عزای مادرت ذکر مصیبت می‌کنیم بغض کردن از غریبی مزارت کافی است‌ می‌رسد روزی که آخر ترک عادت می‌کنیم ‌ می‌رسد روزی که ما در سرزمین مادری از ظهورِ حضرت مهدی حمایت می‌کنیم
روزی امام حسین(ع) نزد امام حسن(ع) رفت و چون او را دید گریان شد. امام حسن گفت: اباعبدالله! برای چه گریان شدی؟ حضرت پاسخ داد: برای آن ظلمی که در حق تو خواهد شد. امام حسن گفت: آنچه موجب قتل من می‌شود، زهری است که با دسیسه‌ای به من داده خواهد شد، لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِالله (ولی هیچ روزی مثل روز تو نخواهد بود یا اباعبدالله! )سی هزار نفر محاصره‌ات می‌کنند و می‌پندارند از امت جد ما هستند و خود را به اسلام منتسب می‌کنند. آنان برای کشتن، ریختن خون، هتک حرمت، اسیر کردن فرزندان و زنان و تاراج نمودن اموال تو ازدحام خواهند کرد! لعنت خدا دامن‌گیر بنی‌امیه می‌شود. آسمان خاکستر و خون می‌بارد. هر چیزی برای مظلومیت تو گریان می‌شود حتی وحوش صحرا و ماهیان دریا! شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶۲ش، ص۱۱۵.
بسم الله الرحمن الرحیم جاده خالی نیست، سیل عاشقان در حرکتند حاج قاسم با شهیدان در مسیر کربلاست 💚
💚 من ڪه از شوق وصال حرمٺ لبریزم ظرف دلتنگےمن پر شده و سرریزم بهر امضا شدن خط براٺ حرمٺ پشٺ این قافیہ‌ها اشڪ روان مےریزم!
بادعای‌ مادرت‌ ازکودکی‌ در هیئتم جانِ‌ زهرا س تادم‌مرگم‌ نگه‌دارم‌حسین ع!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام حشد الشعبی عراق برای محافظت از زائران اربعین آماده باش هستند و عنایت خاصی به ایرانیان دارند. در چند مورد که ایرانی ها در مرز عراق دچار مشکل شده بودند، حشد الشعبی آنها را کمک کرده است .
✍ دنبال تکیه‌گاهی برای دعاهایت باش 🔹 دو دوست با هم برای سفری مهیا شدند. روز نخست سفر، شب را برای استراحت و در امان ماندن از گزند درندگان و حیوانات در کاروان‌سرایی اتراق کردند. 🔸 در کنج کاروان‌سرا مرد جوان معلولی را یافتند که گرسنه بود. یکی از آنان طعام خود با آن جوان تقسیم کرد. 🔹 دیگری همه طعامش را خورد و گفت: تو دیوانه‌ای که در این سفر طعام خود به کسی می‌دهی و نمی‌دانی در این بیابان از گرسنگی تلف می‌شوی و از طیِ طریق باز می‌مانی و کسی نیست به تو رحم کند و طعامی به تو دهد. 🔸 چون صبح شد به راه خود ادامه دادند. نزدیک ظهر بود که متوجه شدند مشک آب خود در کاروان‌سرا جای گذاشته‌اند که نه توانِ برگشت به آنجا داشتند و نه توانِ طی طریق برای یافتن آبی در بیابان برای زنده‌ماندن! 🔹 هر دو از مرکب پایین آمدند و به سجده رفتند و از خدا طلبِ نشان‌دادن آبی در بیابان کردند. 🔸 رفیق بخیل چون دقت کرد دید رفیق صاحب سخاوتش در سجده گریه می‌کند. 🔹 چون از سجده برخاستند پرسید: من هرچه کردم مرا اشکی نیامد، تو به چه فکر کردی و خدا را چگونه خواندی که گریه کردی؟! 🔸 رفیق مؤمن گفت: من زمانی که سجده رفتم و خود را نیازمند خدا یافتم، یادم آمد شب طعام خود با بنده‌ای تقسیم کرده‌ام پس جرئت یافتم تا از خدا طلب حاجتی کنم. 🔹 به خدا گفتم: خدایا! تو را به عزتت سوگند به‌خاطر آن که بر من رحم نمودی و عنایتی کردی که طعامی از خویش بخشیدم، بر من رحم فرما و در این بیابان آبی بر ما بنمای. 🔸 تو هم از خدا این را بخواه و بگو: خدایا! شب من طعام خود سیر خوردم و به کسی ندادم، به حرمت آن شکمی که شب سیر کردم و خوابیدم دعای مرا اجابت فرما و مرا آبی نشان ده! 🔹 رفیق از این کلام دوست خود احساس تمسخر شدن کرد و گفت: مرا مسخره کرده‌ای؟ این چه دعایی است که مرا به آن سفارش می‌کنی؟ 🔸 رفیق مؤمن گفت: دوست من! بدان ما در سختی‌های زندگی به خورده‌ها و خوابیده‌ها و لذت‌هایی که از زندگی برده‌ایم نزد خدا تکیه نمی‌کنیم تا حاجتی از او بخواهیم؛ بلکه به سختی‌هایی که در راه او کشیده‌ایم در خود احساسِ طلب از رحمت او کرده و در زمان دعا به آن تکیه می‌کنیم. 🔹 پس باید سعی کنیم در دنیا، کاری برای رضای خدا کنیم تا در زمان سختی، تکیه‌گاهی برای دعا و خواستن از خدا داشته باشیم.
راز شگفت انگیز پیاده شدن شیخ عباس قمی از اتوبوس 💎 آیه: عَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ بقره/216 💎 چه بسا شما از چیزی کراهت داشته باشید درحالی‌که خیر شما در آن است. 🔹 آینه: حکایت؛ امام خمینی(ره) در خاطره‌ای از سفر خود با مرحوم حاج شیخ عباس قمی چنین بیان می‌کند: بیابان سوزان و بی‌انتها در چشم‌هایمان رنگ می‌باخت و به کبودى می‌گرایید و از دور هم، چیزى دیده نمی‌شد. ناگاه ماشین ما که از مشهد عازم تهران بود از حرکت، ایستاد. راننده که مردى بلند و سیاه‌چرده بود باعجله پایین آمد و بعد از آنکه ماشین را براندازى کرد خیلى زود عصبانى و ناراحت به داخل ماشین برگشت و گفت: بله پنچر شد و آنگاه به صندلى ما که در وسط‌های ماشین بود، آمد. به من چون سید بودم حرفى نزد؛ ولى رو کرد به حاج شیخ عباس قمى و گفت: اگر می‌دانستم تو را اصلاً سوار نمی‌کردم، نحسى قدم تو بود که ماشین ما را در وسط بیابان خشک و برهوت معطل گذاشت! یا الله برو پایین و دیگر هم حق ندارى سوار این ماشین بشوى. مرحوم شیخ عباس بدون اینکه کوچک‌ترین اعتراضى کند و حرفى بزند، بلند شد و وسایلش را برداشت و از ماشین پیاده شد. من هم بلند شدم که با او پیاده شوم اما او مانع شد؛ ولى من با اصرار پیاده شدم که او را تنها نگذارم اما او قبول نمی‌کرد که با او باشم، هر چه من پافشارى می‌کردم، او نهى می‌کرد، دست آخر گفت فلانى راضى نیستم تو اینجا بمانى. وقتى این حرف را از او شنیدم، دیدم که اگر بمانم بیشتر او را ناراحت می‌کنم تا خوشحال کرده باشم، برخلاف میلم از او خداحافظى کرده و سوار ماشین شدم. بعد از مدتى که او را دیدم جریان آن روز را از او پرسیدم، گفت: وقتى شما رفتید خیلى براى ماشین معطل شدم، براى هر ماشینى دست بلند می‌کردم نگه نمی‌داشت تا اینکه یک کامیونى نگه داشت. وقتى سوار شدم، قدرى که با هم صحبت کردیم متوجه شدم که او ارمنى است و مسیرش همدان است؛ از قضا من هم می‌خواستم به همدان بروم، چون مدت‌ها بود که دنبال یک سرى مطالب می‌گشتم و در جایی نیافته بودم؛ فقط می‌دانستم که در کتابخانه مرحوم آخوند همدانى در همدان می‌توانم آن‌ها را به دست آورم. راننده آدم خوب و اهل حالى بود، من هم از فرصت استفاده کردم و احادیثى که از حفظ داشتم درباره احکام نورانى اسلام، حقانیت دین مبین اسلام، مذهب تشیع و ... برایش گفتم. وقتى او را مشتاق و علاقه‌مند دیدم، بیشتر برایش خواندم. سعى می‌کردم مطالب و احادیثى بگویم که ضمیر و وجدان زنده و بیدار او را بیشتر زنده و شاداب کنم تا این‌که به نزدیکی‌های همدان رسیدیم، نگاهم که به صورت راننده افتاد دیدم قطرات اشک از چشمانش سرازیر است و گریه می‌کند، حال او را که دیدم دیگر حرفى نزدم، سکوتى عمیق مدتى بر ما حکم‌فرما شد، هنوز چند لحظه‌ای نگذشته بود که او آن سکوت سنگین را شکست و با همان چشم اشک‌آلود گفت: این‌طور که تو می‌گویی و من از حرف‌هایت برداشت کردم، اسلام دین حق و جاودانى است و من تا به ‌حال در اشتباه بودم. شاهد باش من همین الآن پیش تو مسلمان می‌شوم و به خانه که رفتم تمام خانواده و فامیل‌هایی که از من حرف‌شنوی دارند مسلمان می‌کنم . بعد هم به کمک من گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولى الله .1 1. با اقتباس و ویراست از کتاب عاقبت بخیران عالم
نحنُ نُقوّی عَلی کلّ شیءٍ إلّا علیٰ فِراقُ الحُسین!
نزدیکِ‌اربعیـن، دلِ‌جامـانده‌هاگرفـت یڪ‌بینوابراۍخودش‌ربنـٰاگرفـت هرڪس‌رسید:سوال‌ڪرد:زائـرۍ!؟ ازاین‌سوال، دلِ‌پُـرخونِ‌ماگرفـت آقامگربَـدان‌بھ‌حریمـت‌نمیرسند!؟ پس‌حُـرڪھ‌بودڪھ‌جـٰامِ‌بلا‌گرفـت !؟ باشـدمحل‌ندـہ‌ . . نبـرـم‌اربعین‌ح‌رم امابـدان‌ڪھ‌قلبـم‌ازاین‌مـاجرا‌گرفـت ! آنقدرگریہ‌میڪنم‌ڪھ‌بگویند‌عاقبـت نوڪرزِ‌اشڪِ‌خودسفـرِڪربَلـٰاگرفـت امازِراـہ‌دورسلـٰاـم‌حضـرت‌ح‌ـسین! بارانِ‌اشڪ‌ازاین‌روضہ‌ها‌گرفـت ‌‌
از پیامبر اکرم ص پرسیدند : « سعادت چیست ؟» حضرت فرمود : عمر طولانی در راه طاعت الهی !
امام عسکری(ع) کسی را به کربلا می‌فرستند تا برای ایشان دعا کند! روایات فراوانی وجود دارد که تصریح فرموده زیر قبّه اباعبدالله(ع) و در حائر حسینی(ع)، محل استجابت دعاست؛ حرم ارباب چنان جایگاه والایی دارد که حتی حضرات ائمه(ع) از شیعیانشان می‏‌خواستند که به حائر رفته برای امام دعا کنند: «بر حضرت ابی‌الحسن على بن محمّد(ع) وارد شدم، در حالی که حضرت تب‏دار و بیمار بودند. حضرت به من فرمودند: اى اباهاشم، شخصى از دوستان ما را به حائر بفرست تا برایم دعا کند. از نزد آن حضرت بیرون آمدم، در این هنگام با على بن بلال مواجه شدم، فرموده‏ حضرت را برایش بازگو نموده و از وى راجع به شخصى که حضرت فرموده‏‌اند درخواست کرده و جویا شدم. على بن بلال گفت: شنیدم و اطاعت می‌کنم، ولى می‏‌گویم حضرت خودشان از حائر افضل و برتر هستند؛ زیرا ایشان به منزله‏ کسى است که در حائر می ‏باشد (یعنى حضرت سیدالشهداء(ع)) و دعای آن جناب براى خودشان افضل و برتر است از دعای من براى ایشان در حائر. من محضر امام(ع) مشرّف شده و سخن على بن بلال را خدمتش عرض کردم. حضرت فرمودند: به او بگو: رسول خدا(ص) از بیت و حجرالاسود افضل بودند، ولى در عین حال دور بیت طواف می‌کرده و حجر را استلام می‌فرمود؛ خداوند متعال بقاع و مواضعى دارد که می‌خواهد در آن جاها خوانده شود تا دعای دعاکننده را مستجاب فرماید و حائر از جمله این مواضع می باشد.» (کامل الزیارات، باب 90، حدیث 3)