eitaa logo
شمیم ملکوت
373 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
271 ویدیو
125 فایل
ساده و صمیمی با ملکوتیان
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر از مسافران سفر آخرت بپرسیم : برای چه آرزو داری که به دنیا برگردی ؟ یقینا نمی گوید : که کافی شاپ بروم یا جوجه بزنم یا یک دل سیر بخوابم !! آرزو می کند کاش با یک رأی صحیح ، در تحقق عدالت سهیم باشد. عدالتی که آرمان هر انسان آزادیخواه است. عدل و داد، لذت بخش است حتی اگر شامل حال خود انسان نشود! هدیه به همه درگذشتگان
در گیر و دار قافیه ماندن درست نیست تنها غزل نوشتن و خواندن درست نیست باید که عاشقانه بلا را به جان خرید پای غمِ نگار نماندن درست نیست در کوی عشق صحبت دلدادگی خوش است حرف دگر میانه کشاندن درست نیست از دل حرم بساز و بگو یا علی سلام! در سینه غیرِ یار نشاندن درست نیست حالا در این حرم نظری کن ببین که کیست دل خانه ی محبت محبوبه ی علی ست گفتم علی دلم به ثریا عروج کرد بر شانه ی بُراق محبت سوار شد گفتم علی جواب شنیدم بلی بلی دل مستجیرِ مرحمتِ مستجار شد گفتم علی و سینه ی آشفته گُر گرفت بر شعله ی ولایتِ مولا دچار شد یا قاهر العدو و یا والی الولی یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی 🌸 به عشق آخرین نگاه شهید حججی رأی میدهم که شیعه واقعی امیرالمؤمنین بود.
اگر انتخاب نکنی؛ باید منتظر بمانی برایت انتخاب کنند! انتخاب کنند که تو محدود بمانی؛ به قدّ و قواره‌ی همین تن، که چند روز دیگر اثری از آن نمی‌ماند! انتخاب کنند که تو کوچک بمانی؛ به قدّ و قواره‌ی آرزوهایی که در همین چهار روز خلاصه می‌شوند! انتخاب کنند که تو؛ فکر پرواز هم به سرت نزند! فکر قدرت دادن به لشکری که از اینجا، تا تمام دنیا امتداد خواهد داشت؛ و الگوی زیستن را برای آنان که تمدنی پاک را می‌جویند، تغییر خواهد داد. ☀️ انتخاب کن؛ و در برپایی ستون‌های دولت کریمه، آجری روی آجر بگذار.
_خدایا لییسی لییس جمهول بشه🤲 بلند صلوات بفرس
میرسد روزی که، تو انتخابِ اول و آخر تمـامِ دنیـا، خواهی بود ! می رسد روزی که زمستانِ فراق و انتظار به سرآید و فصلِ بهارِ عاشقی بشود فصلِ انتخابِ تـو ! یاایهاالعزیز!!! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از پیامبر ص پرسیدند : سعادت چیست ؟ فرمودند:.. طول العمر فی طاعة الله !
باز صدا کنم ترا، ای سر و سامانی من ، در گذر از حادثه ها، یار پریشانی من 🌸 سائل و مسکین توام، حاجت من وصال توست ، از در خود مران گدا، شاه خراسانی من !! ولادت امام رضا(ع)مبارک باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ذیقعده شد و فرصت دلخواه آمد یاران ، دههٔ کرامت از راه آمد ای ضامن آهو مددی کن که دلم با زمزمهٔ "آمدم ای شاه" آمد از بس که تو جذبهٔ خدایی داری مشغول توام به خواب و در بیداری تا گم نشود دلم در این آمد و شد دادم به حرم ، بخش امانتداری هر کس به ضمانت شما وام گرفت از مسکن مهر دو جهان کام گرفت درصحن شما که مملو از یاد خداست هرکس که قدم گذاشت آرام گرفت
یا غریب‌الغرباء! از همسایگی خدا به دنیا آمدی تا خاک‌آلودگان را از غربت زمین به آسمان آشنایی ببری! اما از تمام دنیا، در دیار سلمان ماندگار شدی و دل‌های اهل پارس را همچون دانه‌های تسبیح به دست گرفتی و صاحب نفْس و نفَسشان شدی! صفای آمدنت آقا، مهرت مستدام! خوشیم به همسایگی‌ات و در تمنای ناز نگاهت مشتاق زیارتیم! (علیه‌السلام)
ریّان بن صلت قمی از کارکنان دربار مأمون و مورد توجّه فضل بن سهل وزیر مأمون بود. او کارهای مهم فضل را انجام می داد؛ اما شیعه بودن خویش را پنهان می کرد. روزی ریّان بن صلت که در حقیقت از یاران وفادار امام هشتم علیه السلام بود، از طرف فضل بن سهل مأموریت یافت تا از خراسان به سوی عراق مسافرت کند. او دوست داشت قبل از اینکه قدم به سفر عراق بگذارد، با امام رضا علیه السلام دیدار کند. ریّان در این زمینه می گوید: با خود اندیشیدم چون به محضر حضرت رسیدم، از او بخواهم لباسی از لباسهای مبارک خویش را به من مرحمت فرماید تا بعد از مرگم، آن را به همراه کفن بر بدنم بپوشانند و همچنین از سکّه هایی که به نام حضرت رضا علیه السلام ضرب شده است، چند عدد به عنوان تبرّک از حضرت بخواهم تا به دخترانم هدیه کنم. وقتی که به محضر آن بزرگوار شرفیاب شدم، هنگام خداحافظی تصور فراق و جدایی آن حضرت آن چنان بر من اثر کرد که در نتیجه گریه به خاطر دوری از امام، خواسته هایم را فراموش کردم. زمانی که از اتاق خارج شدم، صدای حضرت رضا علیه السلام را شنیدم که فرمود: «ریّان برگرد!» چون برگشتم، به من فرمود: «دوست داری یکی از جامه های خود را به تو بدهم تا هر گاه اجل تو فرا رسید، کفن تو باشد و سکّه هایی نیز به تو بدهم تا به عنوان تبرّک آنها را به همراه خویش داشته باشی و به دخترانت هدیه کنی؟» عرض کردم: فدایت شوم! قصد داشتم همینها را از شما مطالبه کنم؛ لیکن اندیشه فراق شما، خواسته هایم را از یاد برد. حضرت پشتی خویش را بلند کرد و جامه ای به من داد و از گوشه سجاده اش چند سکّه به من عطا فرمود.
امام رضا علیه السلام می فرمایند : در تمامی موفقیت ها بگویید « اللهم سلّم و تَمّم ، یعنی خدا این کار را قرین عافیت کن و کامل تر کن .»
هنگامی که دعبل خُزائی در مرو به محضر امام هشتم علیه السلام مشرّف شد و قصیده معروف خود را در محضر امام رضا علیه السلام خواند، حضرت صد دینار رضوی از سکّه های خویش به همراه یکی از لباسهایش را به دعبل هدیه داد و فرمود: «این کیسه دینار را نگه دار که طولی نمی کشد به آن نیازمند خواهی شد.» دعبل به وطن بازگشت و با کمال تعجّب دید که دزد آمده و تمام لوازم منزل او را به سرقت برده است. بنابراین، سکّه های اهدایی امام علیه السلام را به شیعیان فروخت و ما یحتاج خویش را تأمین کرد و در آنجا بود که سخن امام به یادش آمد که فرموده بود: «به زودی به این سکّه ها محتاج خواهی شد.»
از درد کهنه ای که مداوا نمیشود یا می شود گلایه کنم یا نمیشود؟  اینک سلام حضرت عیسی تر از مسیح لطفت نگو که شامل ماها نمی شود ای من فدای پنجره فولاد چشمهات از بغض من چرا گرهی وا نمیشود؟ یوسف ترین عزیز !مرا تا خودت بخوان هرچند این غریبه زلیخا نمیشود  امضا:کسی که با همه ی ریزنقشی اش در بیکران چشم شما جا نمیشود مریم اخوان طاهری
ابونصر بزنطى می گوید: به امام جواد ع گفتم: قومى از مخالفان شما مى‏ گویند، پدرتان را مأمون، رضا لقب داد، که به ولایت عهدى راضى شد. حضرت جواد ع فرمود: به خدا قسم، دروغ گفته و گناهکار شده‏ اند. پدرم را خداى تعالى رضا لقب داده است، زیرا که به خداوندى خدا در آسمانش و به رسالت رسول الله و ائمه در زمینش راضى بود. گفتم: مگر همه پدرانت چنین نبودند؟ فرمود: آرى. گفتم: پس چرا فقط پدرتان به این لقب ملقب شدند؟ فرمود: چون مخالفان از دشمنانش مانند موافقان از دوستانش از وى راضى شدند و چنین چیزى براى پدرانش به وجود نیامد، لذا از میان همه به رضا ملقب گردید.
باید غبار صحن تو را توتیا کنند «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق خیل ملائکند رضا یا رضا کنند! «هر گز نمیرد آنکه دلش» جَلد مشهد است حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند
و پیرمرد در آغوش صبح نیشابور هزار قصه ی ناگفته را بغل کرده شروع کرد و به من گفت از خدا که خدا بدون واسطه اورا کجا بغل کرده شکست شاخه ی گردو و من نیفتادم خدا همیشه مرا بی هوا بغل کرده خداست سایه ی افرا و نارون که مرا  بدون منت و بی ادعا بغل کرده درخت بید که افتاده و نمی افتد فرشته اش به دو دست دعا بغل کرده جدال شعله ی فانوس و باد را می گفت ببین چگونه خدا را خدا بغل کرده خدا کسی است که شب های برف و زوزه ی گرگ شبان گمشده را بارها بغل کرده از آفتاب سحر تا به حال پرسیدی که گرگ و میش هوارا چرا بغل کرده؟ خدا توکل آبادی است اگر که هنوز قنات گل شده را روستا بغل کرده درست آن طرف تپه ی سلام کسی است که هر کسی که زمین خورده را بغل کرده به خویش آمدم آن لحظه ای که حس کردم مرا ضریح بغل کرده سید حمیدرضا برقعی