eitaa logo
شمیم ملکوت
373 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
272 ویدیو
125 فایل
ساده و صمیمی با ملکوتیان
مشاهده در ایتا
دانلود
رکوع و سجده هایی که از یاد تو خالی اند، تا قیامت سرگردانند! ( در روایت آمده است که از هر نمازی که خوانده می شود، مٓلکی خلق می شود و از نمازهایی که ناقص اند، مٓلک های معیوبی خلق می شود که تا روز قیامت به همان شکل می مانند! ) @shamimemalakut
عداوت را آب داده بود ونفرت را به ثمر نشانده بود و هر روز علف های هرز کینه را درو می کرد! هر روز، بر پشت بام، با ظرفی از خاکستر، منتظر آمدن او می شد! وه که چه لذتی دارد که به آسانی دشمن خود را آزار دهی ! آنهم با خاکستر، که به آسانی از سر و لباس پاک نمی شود! اما یک چیز عجیب است ! چرا او راه خود را تغییر نمی دهد ؟ چرا برای رهایی از این آلودگی تلاش نمی کند؟ چرا دشنام نمی دهد؟ هر کسی بجای او بود ، بشدت عصبانی می شد و تلافی می کرد! لابد مرد شریفی است! و شاید ..... کم کم به تردید افتاده است! حالا خیلی ذوق نمی کند وقتی ظرف خاکستر را بر سر او وارونه می کند. گویا او هم منتظر است ! نه خود او و نه رفتارش مثل دیگران نیست! او .... چند روزی است که در بستر افتاده است! درد امانش را بریده است . داروهای طبیب هم چاره ساز نیست! نه خودش و نه دیگران می دانند چاره ی دردش چیست ؟ از این پهلو به پهلوی دیگر می چرخد! شاید نفرین آن مرد ربّانی او را گرفته! بعید نیست! او همواره به راستی و درستی مشهور بوده. همیشه او را امین خوانده اند! همه چیز و همه کس نزد او در امان است! خبری در خانه می پیچد! باور کردنی نیست! همه ی اهل خانه آشفته اند و عصبانی! اما در مرام آنها نیست که مهمان را از درخانه برانند. با اکراه در را می گشایند، جوانی با چشمانی سیاه و زلفی که تا کتف او ریخته است، با نجابت تمام بر دم در است! تبسم شیرینی بر لب دارد! کاش می مردند و دشمن خود را بر در خانه نمی دیدند! جوان اذن می خواهد و وارد می شود . .... مدتی است که بانوی خانه ی شما بر پشت بام مرا یاد نمی کند! وقتی علت غیبت او را پرسیدم ، گفتند بیمار است ، آمدم او را عیادت کنم!! و زن در حالی که پارچه ای بر سر کشیده است، با گریه می گوید: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله ! دردش آرام گرفته ! و باز پرنده ای در دام خلق حسنه ی او افتاده است! « وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ » ( قلم /4 ) خدایا به ما هم بیاموز که انسانها را با اخلاق به حقیقت دعوت کنیم نه با ادعا! @shamimemalakut
آیة الله بهجت ره : می فرمودند : در ایام ، هدیه ی خود را عزم ِجزم ِمُستمر بر ترک گناه بخواهید. @shamimemalakut
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد بیچاره دلم در غم بسیار افتاد ! بسیار فتاده بود هم در غم عشق اما نه چنین زار که این‌بار افتاد! @shamimemalakut
اوصاف پیامبراکرم ص : گاه از شدت گرسنگی دامن جامه خود را جمع می کرد و بر شکم می بست . به هنگام وضو مسواک می کرد . برده یا کس دیگری را پشت خود سوار می کرد . هر مرکوبی - استر یا الاغ - را که در دسترس بود سوار می شد . بر الاغ بی پالان لگام دار سوار می شد . حضرت روی زمین می نشست . روی زمین می خوابید و روی زمین غذا می خورد . کفش و جامه خود را ، خود وصله و پینه می کرد . در را خود باز می کرد و خودش گوسفند را می دوشید و زانوی شتر را می بست و می گشاد و یا آن را می دوشید . وقتی خدمتکار خسته می شد ، حضرت دستاس می کرد . آب وضوی شب را با دست خویش آماده می کرد . بیش از همه حیا داشت . تکیه کرده نمی نشست و در کار به خانواده کمک می کرد . دعوت آزاد و برده را هر چند به پاچه گوسفند می پذیرفت و هدیه را هر چند جرعه شیری بود ، قبول می کرد و می خورد . اما صدقه نمی خورد . هرگز چشمش به روی کسی خیره نشد . برای خدا خشمگین می شد و برای خودش خشمگین نمی شد . مناقب ابن شهر آشوب . ج 1 . ص 126 @shamimemalakut
اوصاف پیامبر اکرم (ص): حضرت زبانش را جز از سخن سودمند باز می‌داشت. میان مردم الفت می‌انداخت و آنان را نمی‌رمانید. بزرگ هر قومی را بزرگ می‌داشت و او را بر قومش ولایت می‌داد. از مردم حذر می‌کرد و خود را از آنها می‌پایید؛ اما هرگز خوشرویی و خوشخویی خود را از آن‌ها دریغ نمی‌کرد. از حال یارانش جویا می شد و وضع مردم را از مردم می‌پرسید. خوب را خوب می‌شمرد و تقویت می‌کرد و زشت را زشت می‌شمرد و خوار می‌داشت. حالش به یک منوال و بدون دگرگونی بود. غفلت نمی‌کرد مبادا دیگران غافل شوند. (معارف اسلامی، ج 1، ص 284، سمت.) @shamimemalakut
اوصاف پیامبر اکرم ( ص) : رسول خدا ص در داوری بردبارترین ، شجاعترین ، عادلترین و مهربان ترین مردم بود . هیچ گاه دستش به زن نامحرمی نرسید . بخشنده ترین مردم بود ، دینار و درهمی نزد او نمی ماند . اگر هم چیزی زیاد می آمد و کسی را نمی یافت به وی بدهد و شب فرا می رسید ، به منزل نمی رفت تا با دادن به نیازمند خود را آسوده کند . از آنچه خدا به او داده بود ، تنها قوت سالانه اش را بر می داشت . آن هم از چیزهایی که آسان بدست می آمد و بقیه را در راه خدا صرف می کرد . هر چه از او می خواستند ، می بخشید . سپس باز به همان قوت سالانه اش باز می گشت و دیگران را بر خود مقدم می داشت تا آنکه چه بسا اگر چیزی به دستش نمی رسد ، پیش از پایان سال ، خود محتاج می شد . منبع : مناقب ابن شهر آشوب . ج 1 . ص 126 @shamimemalakut
اوصاف پیامبر اکرم (ص) : حضرت از حق کوتاه نمی آمد و از آن تجاوز نمی کرد . نزدیکترین مردم به او ، بهترین مردم بودند . بهترین مردم نزد وی کسی بود که بیش از دیگران خیر خواه مسلمانان باشد و والا مقام ترین مردم پیش او کسی بود که نسبت به مسلمانان بیش از بقیه مواسات و مددکاری داشته باشد. منبع : مناقب ابن شهر آشوب . ج 1 . ص 126 @shamimemalakut
اوصاف پیامبر (ص): حضرت جای مخصوصی برای نشستن تعیین نمی‌كردند و از این کار هم نهی می‌کرد. وقتی به گروهی وارد می‌شد، هر کجا جا بود، می‌نشست و دستور می‌داد دیگران هم، چنین کنند. به هر یک از هم‌نشینانش بهره‌ای را که شایسته‌اش بود، می‌داد و هیچ کدام از آن‌ها گمان نمی‌کرد که کسی پیش پیامبر (ص) از او محترم‌تر باشد. با هر که می نشست صبر می‌کرد تا برخیزد. کسی که از او حاجتی می‌خواست برنمی‌گشت مگر با حاجت روا شده و یا با سخن خوش. خلق خوش او، همه را فرا گرفته بود و برای آنان پدری مهربان بود و همه در حق، پیش او برابر بودند . مجلس وی، مجلس بردباری و آزرم و صدق و امانت بود، صداها در آن مجلس بلند نمی‌شد و بد کسی گفته نمی‌شد. لغزش‌های آنان بازگو نمی‌شد. با یکدیگر پیوند تقوا داشتند و با هم فروتن بودند. سالمند را بزرگ می‌داشتند و بر خرد سال مهربان بودند. نیازمند را بر خویش مقدم می‌داشتند و احترام غریب را رعایت می‌کردند . منبع : مناقب ابن شهر آشوب . ج 1 . ص 126 @shamimemalakut
امام زمان را هم دیدی؛ بعدش چه؟ به حاج‌آقا گفتم: «همه ما آرزویمان است که آقا امام زمان را زیارت کنیم.» گفت: «ما هم چنین چیزی می‌خواهیم؛ حالا زیارت هم کردی، بعدش چه می‌شود؟ مهم این است که به عمل کنیم. بله! زیارتش خیلی هم خوب است اما مهم به تکلیف عمل‌کردن است. اینکه تشخیص بدهی که چه کار بکنی، و کار صحیح چیست. نه کاری که دوست داری.» راوی: دکتر توانا مؤسسه فرهنگی - پژوهشی مصابیح‌الهدی صفحه ۱۱۴. @shamimemalakut
اگر از کسی که ساعتی را با دستمال تمیز می‌کند، بپرسیم ساعت چند است؟ او برای پاسخ دادن، باید دوباره به ساعت نگاه کند. او بارها در هنگام تمیز کردن صفحه ساعت، به آن نگاه کرده است، اما به عقربه‌ها توجه نکرده است. پرسشِ «ساعت چند است؟» توجه او را به عقربه‌ها معطوف می‌کند، حالا جای عقربه‌ها برای او مسئله شده است. پدیده‌های زیادی هستند که به علت استفاده مکرر برای ما معمولی می‌شوند و به آنها عادت می‌کنیم، حتی ممکن است بدون کوچک‌ترین توجه و احساسی از کنار آنها بگذریم. منتقدان ادبیِ فرمالیست معتقدند برای رهایی از این امر باید دست به «آشنایی‌زدایی» این گونه از پدیده‌ها زد. اصطلاح «آشنایی‌زدایی» اولین بار توسط شکلوفسکی، منتقد فرمالیست روس به‌کار رفت. (گزاره‌هایی برای آشنایی‌زدایی از «تصویر عمومی‌شده»ی امام خمینی) نشر معارف صفحه ۹. @shamimemalakut
✳ برای خراب‌کردن یک حقیقت، خوب به آن حمله مکنید، بد از آن دفاع کنید! نشر سپیده باوران صفحه ۳۳۸. @shamimemalakut
روز قیامت پشت سر هم می رسند! روح های زخمی از گناه! روح های آسیب دیده! روح هایی که در دنیا ، با نور معارف و اخلاق الهی ، خود را درمان نکردند! حالا که وقت ملاقات با خداست، رنجور و زخمی و شرمنده! دیگر از عطر و ادکلن و پودر و ... دنیایی خبری نیست! همه ی پلیدی ها عیان است! « یَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ » (انشقاق/6) @shamimemalakut
همگی ما معمولاً اهل مراقبتیم و می توانیم لیست بلند بالایی از مواردی که مراقبت می کنیم بنویسیم: اجاق گاز، یخچال، لباسشویی، ظرفشویی ، ماکرویو، کابیت ها، ظروف، فرش، رختخواب ، البسه ، لوستر، بوفه، رنگ و کاغذ و گچ در و دیوار، وسایل صوتی و رسانه ای ،ماشین ، خانه ، باغ و باغچه ، دکوراسیون، کتاب و کتابخانه، طلاجات، اسناد و مدارک، تازه اینها جمادات است! ما مراقب عزیزانمان ، پست و مقام ، شهرت و اعتبار، آبرو، خود هستیم و مراقب ارتباطات خود با دیگران! همه ی این کلیات علاوه بر فرعیات ، راههای خاصی برای مراقبت دارند! اما ما خسته نمی شویم و حس خوبی هم داریم و مدام تجارب همدیگر را در مورد مراقبت ها رد و بدل می کنیم. اما در مورد قلب خود ، هیچ وسواسی نداریم که مراقبتش کنیم از تکبر، حسد، کینه، نفرت، ریا و ...! آن هم در حالی که قلب ما، معمار آخرت ماست! @shamimemalakut
◀️ آیت الله سید محمد شیرازی، در کتاب (لکی لا تتنازعوا) در رابطه با مساله وحدت امت اسلام بحث کرده اند . . 🔶ایشان با استشهاد به داستانی تاریخی که در بغداد اتفاق افتاده بوده است، ریشه منازعات شیعه و سنی و اهانت ها به مقدسات یکدیگر را استعمار پیر انگلستان میداند. . . 🔷ایشان در ص ۶۶ ، این داستان عبرت آموز را تحت عنوان "الاستعمار و النزاعات"نقل کرده است: . روزی در اکثر خیابانها ی بغداد درگیری بین مردم پیش آمد و پشت این نزاع هم مسائل طایفه ای بود. عده ی زیادی از شیعیان و اهل سنت زخمی شده بودند. دو طرف هم همدیگر را متهم می کردند که گروه مقابل متعرض به مقدساتمان شده است، و اهانت و دشنام به مقدساتمان داده است. و اگر حکومت وقت سریع وارد عمل نمی شد و مسببان را دستگیر نمی کرد ، نزدیک بود این فتنه ی طائفیه در نقاط دیگر عراق هم سرایت کند. . وقتی از دستگیر شدگان سؤال می‌کردند که سبب نزاع چه چیزی بود، همه ی آنها میگفتند:ما نمی دانیم سبب اصلی درگیری از کجا شروع شد، ما از این خیابان عبور می کردیم، دیدیم درگیری بین شیعه و سنی هست بعد نتوانستیم خودمان را کنترل کنیم و لذا وارد درگیری شدیم. . حکومت وقت بعد از تحقیق طولانی به این نتیجه رسید که سبب اصلی نزاع دو نفر بوده است که یکی از آنها به امیر المومنین امام علی ابن ابیطالب علیه السلام دشنام داده ودیگری هم به عمر بن خطاب دشنام داده است. . و بعد از تحقیق برای پلیس روشن شد، که این دو نفر مسیحی بوده اند، و نه از یاران امام علی علیه السلام هستند و نه از یاران عمر هستند. بخاطر همین حکومت تمامی دستگیر شدگان را آزاد کرد. افرادی که قربانی حیله ی این دو مسیحی شده بودند. در نهایت برای مردم روشن شد که پشت این دو مسیحی هم سفارت انگلستان بوده و این دو از جانب سفارت ماموریت داشته اند. @shamimemalakut
در طول تاریخ ، علماء و بزرگان دین بر وحدت مسلمین و تاکید بر مساله تقریب اهتمام و اصرار زیادی داشتنه اند. از همین رو به دو نمونه از آن موارد که حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی (دام ظله ) بدان متذکر شده اند را یادآوری می کنیم: 1-اصرار میرزای شیرازی بر وحدت مسلمین از جمله چیزهایی که همه قبول دارند و مورد اختلاف نیست، «نبوغ عقلی» میرزای شیرزای است و راجع به این موضوع قضایای خیلی زیادی منقول است؛ مثلاً یک وقت (در سامرا) بین شیعه و سنی اختلاف شدیدی می شود و فی الجمله کشتاری هم اتفاق می افتد و به صورتی اوضاع آشفته بود که مرحوم آقای مجتهدی تبریزی از قول حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل می کرد که ایشان می گفتند: یک باری در سرداب بود که قرار بود بالا بیاورند تا به جای دیگری منتقل شود، هر چه به یکی از حمال های سامره گفتیم: « برو این بار را بیاور بالا»، حاضر نشد و می ترسید که اگر به سرداب برود، گرفتار شود و او را بکشند. خلاصه اوضاع در آن زمان این قدر آشفته بوده است. از طرف انگلیسی ها پیش میرزا می آیند و برای کمک به ایشان می گویند که« هر چه امر می فرمایید در اختیار شما قرار می دهیم و از شما اطاعت می کنیم، میرزا می فرماید:« بحث ما یک بحث داخلی خانوادگی است، دو تا برادر با هم مسائلی دارند. این صحیح نیست که غیر بیاید مداخله بکند. خود ما حل می کنیم و مسئله ای نیست که شما بخواهید دخالت کنید.» خلاصه به اینها، رو نمی دهد. همین مسئله به سلطان عثمانی می رسد. او هم اطلاع می دهد که «میرزا هر امری که در این باره دارد، مطاع است و طبق دستور او عمل کنید.» @shamimemalakut
2-اهتمام علماء بر حراست از مسئله تقریب میرزا مرد خیلی باهوش و چیز فهم عجیب و غریبی بود. حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل می کرد که در اواخر که ریاست میرزا خیلی بالا گرفته بود، دسترسی به ایشان مشکل بود؛ چون مراجعه زیاد بود. خوب سنشان هم بالا بود؛ گرفتاری هم زیاد؛ لذا برای اینکه خیلی ها علاقه داشتند میرزا را ملاقات کنند، هر چند روزی یک مرتبه، اذن دیدار عمومی می داد که اشخاص بتوانند بیایند و میرزا را زیارت کنند. در یکی از این ملاقات های عمومی که اشخاص می آمدند برای زیارت، می‌بینند که نظر میرزا به شخص معینی معطوف است. هر چند اشخاص جلو می‌آیند و بعد از دست‌بوسی میرزا می‌روند، باز هم توجه میرزا به همین شخص و همان نقطه است؛ تا اینکه بالأخره نوبت به آن شخص مورد نظر می‌رسد. او می‌آید دست میرزا را می‌بوسد. میرزا از او سؤال می‌کند که مثلاً اهل کجایی؟ می‌گوید: اهل کربلا. می‌پرسد: برای چه اینجا آمده‌ای؟ من به شما حکم می‌کنم که همین حالا مراجعت کنید به کربلا، و شهریه و حقوقی هم که در اینجا به طلبه‌ها داده می‌شود، در کربلا به شما داده می‌شود، و همین حالا برگردید. میرزا نوکرش را صدا می زند و به او می گوید: قطار کی حرکت می‌کند؟ می‌گوید: مثلاً نیم ساعت دیگر. می‌فرماید: این اقا را الآن ببرید پای قطار و آنجا باشید تا ایشان مشرف بشوند کربلا، و بعد مراجعه کنید. نیم ساعت بعد، یک ساعت بعد میرزا مرتب می پرسد: خادم نیامد؟ و همین طور منتظر بوده و دقیقه شماری می‌کرده که خادم برگردد. بالأخره خادم برمی‌گردد. میرزا می‌گوید: « او را راه انداختی؟» می‌گوید: بله. می‌گوید:«خودت آنجا بودی موقع حرکت قطار» می‌گوید: بله. می‌گوید:« قطعی شد حرکتش؟»می‌گوید: بله. میرزا خیلی استنطاق می‌کند تا قطعی شود که آن شخص به کربلا برگشته است. بعداً بعضی از اصحاب ایشان می پرسند: چرا این شخص را با این اهتمام به کربلا برگرداندید؟ میرزا می‌فرماید: از خصوصیات قیافه این شخص فهمیدم که اگر او در اینجا بماند، کار دست ما می‌دهد و از آن لعن‌های کذایی می‌خواند، و ما که زحمت کشیدیم و مشکل اختلاف بین شیعه و سنی را به زحمت حل کردیم، او با یک عملش ممکن است این زحمات را از بین ببرد، یک لعن در حرم بخواند و تمام این زحمات به هدر برود. @shamimemalakut