شمیم ملکوت
🔻دکتری که از مردم پول نمیگرفت ▪️دکتر شیخ از مردم پول نمیگرفت و هرکس هرچه میخواست در صندوقی که کنار
هر روز چاشنی اخبار تلویزیون،
دادگاه اختلاس کننده هاست. زندگی را زهرمار آدم می کنند!
هر دفعه از خودم می پرسم: اینها انسان هستند؟! آدمهایی که در اوج تورم و گرفتاری مردم، مانند گرگ به جان جامعه افتاده اند و مردم را می درند!
ثریا می گفت: پسرم معده درد گرفته!
گفتم : چرا؟
گفت: ناهار سرکار نمی برد، می گوید من نمی توانم جلوی همکارانم که ناهار ندارند، غذا بخورم. یا باید غذا نخورم یا باید برای همه ببرم !!
درد و بلای پسر ثریا، بخورد به سر آنها!
#المراقبه
تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟
کتاب استفتائات را بر می دارم و ورق می زنم:
🔹 _ سوال: من ۲۰ سال پیش یک زنجیر طلا پیدا کردم و از پول آن استفاده کردم! حالا نادم شده ام، به قیمت آنروز باید برگردانم یا به قیمت امروز؟
🔹 _سوال: اگر خانمی که باردار بوده و بچه نیز شیر می داده و روزه ماه رمضان گرفته، بچه اش مرده بدنیا بیاید، مدیون و گناهکار است؟
🔹_سوال: اگر من بخاطر تقسیم اموال ظالمانه از پدرم شکایت کنم، گناه کرده ام؟
کتاب را می بندم، غصه دار می شوم بخاطر جهل آدمها!
🔹 تلویزیون را روشن می کنم، مستند « حدیث سرو » را در مورد آقای بهجت ره، پخش می کند.
آقای بهجت از مرجع دیگری سوالی کرده بود: آیا قضای نماز انسان در سه روز موت اختیاری بگردنش است؟ !
…. غصه دار می شوم بخاطر جهل خودم!
(منظور از موت اختیاری این است که فرد جسم خود را رها کرده و با روح خود سیر می کند)
#طرید
@shamimemalakut
🌷 پاداش زیارت مردگان 🌷
امام رضا (علیهالسلام) فرمود: هیچ مومنی نیست که قبر مومنی را زیارت کند و هفت بار نزد او سورهی قدر بخواند، جز اینکه خدا او و صاحب قبر را بیامرزد.
📚 الفقیه، ج1، ص181
📚 به نقل از مفاتیح الحیاة، آیةالله جوادی آملی
#الفاتحه_مع_الصلوات
#شب_جمعه
@shamimemalakut
#المراقبه
#حق_الماره
ایام ،ایام توت سفید است! هروقت توت سفید می خوریم یاد خاطره ی جالبی می افتیم!
از آنجا که ما در دامنه سلسله جبال البرز زندگی می کنیم، خیلی سال پیش (که بچه ها کوچک بودند)، همین راسته خیابانمان را گرفته و رفتیم تا بعد از یکساعت پیاده روی، به روستایی رسیدیم.
کوچه های روستا خیلی با صفا بود و سایه دلنشینی داشت. در حین عبور از کوچه متوجه شدیم که شاخه های درخت توت سفیدی از باغی بیرون زده و کمی توت زمین ریخته.
به حکم اینکه حلال است ، بچه ها با خوشحالی شروع کردن به جمع کردن توت از روی زمین خاکی، تا بقدر یک پیاله شد.
ناگهان خانمی از بالای دیوار سرک کشید و گفت : چیکار می کنید؟!
چون گمان می کردیم الان می گوید بفرمایید داخل باغ ، چرا از روی زمین توت جمع می کنید، شنگول و منگول جواب دادیم: داریم توت جمع می کنیم!
زن گفت: بیخود کردید! اینها مال ماست.
گفتیم: آخه توی کوچه ریخته!
گفت: باشه! بازم مال ماست، بریزید سر جاش!!
و ما در کمال بهت و ناباوری و با کلی خجالت جلوی بچه ها، توت ها را روی خاک ها ریختیم و برگشتیم!
اما برخلاف همیشه که بعد از هر ماجرایی نطقمان گل می کرد و کلی بچه ها را وعظ و نصیحت می کردیم، از بس بخاطر سخاوتمندی زن، شوکه شده بودیم، کل راه را لال به خانه آمدیم!
بقیه ماجرا که نتیجه گیری است به عهده خودتان، ولی دلم می خواست حکم این میوه ها را که در احکام تحت عنوان« حق الماره» است ، مرور کنیم:
حق الماره :
سوال : وقتی شخصی از کنار درختی یا باغی میگذرد میتواند از میوه و محصول آن باغ استفاده کند یا خیر؟
حق الماره و رهگذر در رابطه با خوردن میوه جات سه گونه است :
1- نسبت به میوه هایی که در خیابان و راه های عموی است که مانعی ندارد.
2- استفاده از میوه های باغات مردم با شرائطی حلال است :
الف: به طوری اتفاقی از کنار آنها عبور کنید نه با قصد خوردن.
ب: منجر به افساد نگردد بدین معنا که شاخه ی درخت و شاخه گیاه را نشکند.
ج: به خوردن بسنده کند و چیزی از محصول را با خود نبرد.
د: باغ و زراعت فاقد دیوار و در باشد.
ه:علم یا ظن به ناخشنودی صاحب باغ نداشته باشد.
3- مواردی که شرایط فوق را ندارد حرام است.
#طرید
@shamimemalakut
#المراقبه
بعد حال و احوالپرسی با مرجان، لباسش که کلا چروک است توجهم جلب می کنه بحدی که نمی تونم چیزی نگم!!
می گویم : لباست رنگش قشنگه( الکی) ولی چرا اینقدر چروکه؟!
اونهم در کمال پررویی و بدون شک و تردید می گوید : مدلشه!!
من از بقیه ممالک خبر ندارم، ولی معمولا در فرهنگ عامه ی ما، « مدلشه» یک معنای محذوف در خودش داره، یعنی «حرف زیادی نزن!»
جالبش هم اینه که « مدلشه» برای اغلب افراد جواب قانع کننده ای است و دیگر چیزی نمی گویند!
اما اگر در جواب سوال کسی بجای «مدلشه»، بگوییم: حکم دین است، فتوای فلان آقاست، ...می گویند: چه امل، چقدر عقب مانده؟!
پس مشکل این افراد در تعبد و تعقل نیست که می گویند: انسان موجودی مختار است و باید خودش برای خودش تصمیم بگیرد نه خدایش!
مشکل اینها جهل است!
وگرنه « مدلشه» جز تعبد کورکورانه از کسانی که مطابق هوا و هوس و تمایلات ناپاک خود برای ما تصمیم می گیرند، چیز دیگری هم هست؟
اگر اهل تفکر و تعقل اند و مختارند، پس « مدلشه» یعنی چه؟!
تقلید در فروع دین از یک متخصص دینی را تعبد می نامند ولی « مدلشه» را کاری درست می دانند!
#طرید
@shamimemalakut
10.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدای گمنام
مداحی : مهدی رسولی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
تمام حیات و زندگی خود را فدای اسلام کردید و حالا تمام سعی تان این است که با چند تکه استخوان، غفلت زده ها را بیدار کنید و آرمان های انقلاب را یاد آوری کنید.
حاشا که روز قیامت در برابر ایثارگری شما کاری در خور داشته باشیم !
هدیه به ارواح طیبه شان الفاتحه مع الصلوات
@shamimemalakut
#المراقبه
#ایثار
#تلنگر
باغ انگور . . . .
خاطره ای از"حاج آخوند"
حاج شیخ محمودرضا امانی فرزند مرحوم شیخ علی اصغر ، در روستای مهاجران زندگی می کرد و معروف و مشهور به حاج آخوند بود.
اما حاج آخوند چیز دیگری بود! روحانی ،ِ ملّا ، ادیب و نکته دان و عارفی که از مدرسه و شهر گریخته بود. شیخی شاد که خانقاهی نداشت. دست هایش بسیار نیرومند بود و زندگی اش از دسترنج خود و باغ انگورش می گذشت.
مدرسه ما به نام مارون دو کلاس درس و دو معلم داشت ، از اول زمستان یکی از آموزگاران به نام خانم منصوری نیامد .گفتند مرخصی دارد ، به ناچار هر شش مقطع تحصیلی رفتیم توی یک کلاس.
آقای اخوان ، هم مدیر مدرسه بود هم معلم ، خوب درس می داد. تا این که یرقان گرفت و در خانه ما بستری شد و از حاج آخوند خواهش کرد به جایش درس بدهد.
حاج آخوند همه بچه ها را ، چه مسلمان و چه ارمنی هایی را که در روستای ما زندگی می کردند، با نام می شناخت.
حاج آخوند روز اول حضور در کلاس گفت :
بچه ها، امروز ما می خواهیم در باره خدا صحبت می کنیم ، فرقی ندارد ارمنی باشید و مسلمان ، همه ما از هر دین و مسلکی با خدا حرف می زنیم ، حالا خیال کنید خودتان تنها نشسته اید و می خواهید با خدا حرف بزنید.
حالا از هر کلاسی از اول تا ششم ، یک نفر بیاید برای ما تعریف کند چطوری با خدا حرف می زند؟ از خدا چه می خواهد؟
در همین حال مملی دستش را بالا گرفت و گفت :
حاج آخوند ، حاج آخوند اجازه من بگویم ؟
حاج آخوند گفت: بگو پسرم!
مملی گالش های پدرش را پوشیده بود. هوا که خوب بود پابرهنه به مدرسه می آمد ، مملی چشمانش را بست و گفت:
خداجان ، همه زمین های دنیا مال خودته .پس چرا به پدر من ندادی ؟ این همه خانه توی شهر و ده هست ، چرا ما خانه نداریم ؟ خدا جان، تو خودت می دانی ما در خانه مان بعضی شب ها نان خالی می خوریم ، شیر مادرم خشک شده حالا برای خواهر کوچکم افسانه دیگر شیر ندارد!
خداجان، گاو و گوسفندم نداریم. اگر جهان خانم به ما شیر نمی داد ،خواهرم گرسنه می ماند و می مرد ! خدا جان، ما هیچ وقت عید نداریم. تاحالا هیچ کدام از ما لباس نو نپوشیده ایم. اگر موقع عید مادرِ هاسمیک به مادرم تخم مرغ رنگی نمی داد ، توی خانه ما عید نمی شد.
کلاس ساکت ساکت بود ، مملی انگار یادش رفته بود توی کلاس است.
حاج آخوند روبه روی پنجره ایستاده بود. داشت از آنجا به افق نگاه می کرد ، بعضی بچه ها گریه می کردند.
حاج آخوند آهسته گفت : حرف بزن پسرم ، با خدا حرف بزن ، بیشتر حرف بزن!
مملی گفت : اجازه ! حرفم تمام شد.
حاج آخوند برگشت و مملی را بغل کرد و گفت :
بارک اله پسرم ، با خدا باید همین جور حرف زد.
کلاس تمام شد و حاج آخوند به خانه خود رفت و همان شب با خط خودش نامه ای نوشت که باغ پدری اش را که بهترین باغ انگور در روستای مارون بود ، به خانواده مملی بخشید!
فصل انگور که رسید ، غیر از آقا مرتضی که مرید حاج آخوند بود و هر روز انگور برای خانه حاج آخوند می بُرد ، بقیه ارمنی ها و مسلمان های روستا به خانه حاج آخوند انگور می بردند.
عصمت خانم همسر حاج آخوند می گفت:
ما به عمرمان این قدر انگور ندیده بودیم ، حتی وقتی باغ داشتیم نصف این هم نبود ، همه باغ های انگور مارون و حمریان شده باغ انگور حاج آخوند!
ای رفیقان ، بشنوید این داستان
بشنوید این داستان ، از راستان
مال در ایثار اگر ، گردد تَلَف
در درون ، صد زندگی آرَد به بار
به نقل از مرحوم ملا احمد نراقی اعلی الله مقاما الشریف
@shamimemalakut
#شهادت_امام_صادق_تسلیت_باد
ابوهارون می گوید:
در مجلس حضرت صادق علیه السلام حاضر بودم و حضرت به حاضرین فرمود:
چرا شما ، ما را خوار می کنید؟
پس مردی خراسانی ایستاد و گفت : پناه بر خدا از این که ما شما را یا چیزی که راجع به شما باشد خوار کنیم.
امام فرمود: بلی جز این نیست که تو خود یکی از استخفاف کنندگان منی.
مرد خراسانی گفت: پناه به خدا که من شما را خوار کرده باشم!
امام فرمود: وای بر تو، آیا وقتی که ما نزدیک جحفه بودیم ،فلان شخص از تو خواهش کرد او رابه مقدار یک میل راه سوار کنی و گفت به خدا از پیاده روی خسته و عاجز شده ام و تو سر بلند نکردی و اعتنایی به او ننمودی، هر آ ینه او را سبک شمردی ، و سبک شمارنده ی مؤمن، ما راسبک کرده و حرمت خداوند را ضایع نموده است!!
گناهان کبیره ، ج۲ ، ص ۳۰۰
@shamimemalakut