eitaa logo
شمیم ملکوت
388 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
290 ویدیو
125 فایل
ساده و صمیمی با ملکوتیان
مشاهده در ایتا
دانلود
❌دروغ بزرگ روانشناسی زرد: فقط به فکر خودت باش! شاید دیده باشید افرادی را که همه‌ی آمال و آرزویشان قبولی در کنکور است و اگر نام‌شان در میان پذیرفته‌شدگان سازمان سنجش دیده ‌شود، خوشبختی خود را با خوشحالی فریاد می‌زنند. یا آن‌دسته از کسانی که تا مدل ماشین‌شان به ورژن بالاتری تغییر می‌کند،‌ فکر می‌کنند روی ابرهای خوشبختی نشسته‌اند و همه‌ی کائنات از فردا به فرمان آن‌ها درمی‌آیند. این‌ها کسانی هستند که مفهوم ناقصی از خوشبختی در ذهن‌شان شکل گرفته است و ربات‌گونه فقط به همان نسخه‌هایی که از سعادت مصنوعی برایشان پیچیده‌ شده است،‌ می‌اندیشند. امروزه به هر دکان و بقالی‌ای که گذرمان می‌افتد، یک کتاب چند صد‌‌صفحه‌ای از «راه‌های کامیابی» پیش روی‌مان می‌گذارند و هرطور شده می‌خواهند ما را به سعادت برسانند. گاهی این‌ دستورالعمل‌ها به قدری عجیب و غریب به نظر می‌رسند که با خودمان می‌گوییم:‌ «واقعا از چنین راه‌هایی می‌شود به بهشت خوشبختی رسید؟» قطعا راه رسیدن به خوشبختی با گذر از جاده‌ی باریکی که در این کتاب‌ها و میتینگ‌های صنعت‌شده نشان‌ داده می‌شود، نمی‌تواند ممکن باشد و بیشتر کسانی که می‌خواهند از ما یک آدم‌ خوشبخت بسازند، تنها به یک فاکتور از آن اشاره می‌کنند. مثلا شوپنهاور در قطعه‌ی کوتاهی به نام جوجه‌تیغی‌ها می‌نویسد: «جامعه‌ی انسانی همانند جوجه‌تیغی‌هایی هستند که در زمستان سرد، اگر از هم دور بمانند، از سرما می‌میرند و اگر بیش‌از‌حد به هم نزدیک شوند، یک‌دیگر را زخمی می‌کنند.» او معتقد است: «کسی کامیاب می‌شود که بتواند با گرمای درونی خود به تنهایی سر کند.» توجه کنید فقط با گرمای درونی خود، آن هم به تنهایی! یا پژوهشگر آلمانی، میشائلا بروهم بادری که خوشبختی را فقط محصور در وجود یک هورمون می‌بیند و می‌گوید: «اگر در زندگی‌ خود احساس نارضایتی می‌کنید، در محل کار خود وظایف بیشتری را به عهده بگیرید. حمام را تمیز کنید! به گلدان‌ها آب بدهید تا ماده خوشبختی به نام دوپامین در مغزتان ترشح شود و احساس موفقیت کنید!» و از همه عجیب‌تر فتوای راهبان مسیحی است که در قرون وسطی، خوشبختی را فقط در بهشت، دست‌یافتنی می‌دیدند و زمین خدا را لایق خوشبختی نمی‌دانستند. در یکی از روزهای سال 1997 روانشناسی آمریکایی به نام مارتین سلیگمن تیر آخر را با ارائه‌ی نظریه‌ی جدید خوشبختی خود زد و به قول برخی، مکتب و دین مدرنی را در عصر حاضر تأسیس کرد. «روان‌شناسی مثبت‌گرا» که زاییده‌ی ذهن مارتین و دیگر همکاران اوست، اصول کلی خوشبختی را در یک پک تزئین‌شده این‌گونه به خورد مخاطبان می‌دهد: «واقعی باش، قوی باش، فعال و مفید باش و از همه مهم‌تر، برای رسیدن به هدف‌هایت به دیگران تکیه نکن؛ زیرا سرنوشت تو فقط به دست خودت رقم می‌خورد.» نظریه‌ای که در آن تنها چیزی که اهمیت پیدا می‌کند،‌ نگرش‌ها و گرایش‌های فرد است و با چالش به درون‌خزیدن افراد در خود، نقش شرایط بیرونی از جمله واقعیت‌های اجتماعی و زیستی، روابط انسانی، مصائب نابه‌هنگام و نظام‌های سیاسی حاکم به شدت کم‌رنگ می‌شود. در این حالت جامعه شکل انفعالی به خود می‌گیرد و از جهان خارج بریده می‌‌شود. ضرری که این رویکرد جدید به پیکره‌ی جامعه وارد می‌کند، بدون‌شک بیش از همه دامن افراد بیکار و نیازمند را می‌گیرد که مدام به آن‌ها القا می‌شود به اندازه‌ی کافی سخت‌کوش نیستند؛ در نتیجه نباید توقعی برای چیدن میوه‌ی خوشبختی از درخت زندگی داشته‌باشند. به نظر می‌رسد ساده‌لوحی است که در سایه‌ی شعارهای خوشبختی امیدوار باشیم مفاهیمی چون برابری، عدالت و اخلاق، ضریب جدی‌تری در جهان به خود بگیرند در حالی‌که با مطرح‌کردن آن‌ها فقط عده‌ای به دنبال مقاصد سیاسی خود هستند. چرا که این مکتب نوظهور به سیاست‌مداران جهانی این اجازه را می‌دهد که دیگر به مسائل بنیادینی چون نابرابری اقتصادی توجهی نکنند و خودشان یکی از مو‌ج‌سواران بر این شرایط باشند و از تک‌تک افراد جامعه یک رقیب جنگنده بسازند. ✍️فاطمه اکبری اصل برگرفته از مجله‌ی اینترنتی واو
« نماز » رفیع ترین ، مقرب ترین، شایسته ترین ، پاک ترین ، نورانی ترین ، جایگاه برای صحبت با خداست ! حداقل، در نماز به غیر مشغول نشویم ، اگر در بقیه روز به غیر مشغولیم !!! خدایا ، من را برای این نگاهِ حداقلی ببخش!!
در یک فیلم کوتاه ایرانی، دو برادر در زمستان سرد و برفی عازم سفر می شوند و بعد ، بعلت خرابی ماشین ، یکی از برادرها که داروهایش را فراموش کرده بود، به همراه بیاورد، بعلت سرما ، دچار افت فشار می شود به حدی که ممکن است به کما برود! برادر بزرگتر ، موضوع سفر او به خارج از کشور و هدر دادن پولهای پدر را ،بهانه کرده و او را عصبانی می کندو کار به جرو بحث می کشد! بعد از کلی کتک کاری و خونین مالین کردن همدیگر، برادر بزرگتر که حسابی سرش شکسته، می گوید : حالا موفق شدم که فشارت را بالا بیارم !! 🔹اینکه در دنیا ، چطور و چرا و چقدر دچار رنج و سختی شده ایم و چه کسی مقصر است ، به کنار، مهم اینه که در سختی ها و مشکلات ، درِ خانه ی خدا بست نشسته ایم و دنیا از چشم مان افتاده است و نزد ما بی اعتبار شده است ! این که همان مقصد رسالت انبیاست!!! همه انبیا تلاش کردند بفهمانند دنیا وسیله است ، نه هدف ! دنیا مقدمه است ، نه نتیجه ! « ... عَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ »( بقره /216)
خواستند خاکت کنند، مکتب شدی!
اندر احوالات روزهای امتحانی !
داستان بسیار زیبا و خواندنی برخورد ملّاحسینقلی همدانی با عبد فرّار از اشرار معروف نجف❗️ 🔰 شخصی به نام عبد فرّار (یعنی عبد بسیار گریزان) از اراذل و اوباش نجف اشرف بود که مردم او را در ظاهر، احترام می‌کردند تا از آزار و اذیت او در امان بمانند. این فرد شرور اگر میل به چیزی پیدا می‌کرد یا دوستدار مالی می‌شد، کسی نمی‌توانست او را از دست‌یابی به خواسته‌اش بازدارد. مردم نجف از دست او در آزار بودند. در یکی از شب ها که آخوند ملا حسینقلی همدانی از زیارت امیرالمومنین (ع) بازمی‌گشت، وی در مسیر راه او ایستاده بود. عارف همدانی بدون هیچ توجهی از کنار او گذشت. این بی‌توجهی آخوند بر ایشان سخت گران آمد. از جای خود حرکت کرد تا این شیخ پیر را تنبیه کند. دوید و راه را بر او بست و با لحنی بی‌ادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟! عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو کیستی که من باید حتماً به تو سلام می‌کردم؟ گفت: من عبد فرّارم. آخوند ملاحسینقلی به او گفت: عبد فرّار! أفررتَ مِنَ اللّهِ أم مِنْ رسولهِ؟ یعنی تو از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا؟ و سپس راهش را گرفت و رفت. فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت: ‌امروز یکی از بندگان خدا فوت کرده هر کس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم. عده‌ای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حرکت کردند ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. آری او از دنیا رفته بود. عجبا! این همان یاغی معروف است که آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازه تمام شد. یکی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرّار رفته و از او سؤال کرد: چطور شد که او فوت کرد؟ همسرش گفت: نمی‌دانم چه می‌شد؟ او هر شب دیروقت با حال غیرعادی و از خود بی‌خود منزل می‌آمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فکر فرورفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم می‌زد و با خود تکرار می‌کرد: عبد فرّار تو از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا؟! و سحر نیز جان سپرد. عده‌ای از شاگردان آخوند فهمیدند این جمله را آخوند ملا حسینقلی همدانی به او گفته است. چون از او سؤال کردند، ایشان فرمودند: من می‌خواستم او را آدم کنم و این کار را نیز کردم، ولی نتوانستم او را در این دنیا نگه دارم.! 📚 منبع: شرح حال حکیم فرزانه حاج علی محمد نجف آبادی، ص 27
هدایت شده از ارتباط موثر
برگِ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بود دست‌های خویش و دامانِ توام آمد به یاد.... شعر: سهیل محمودی @ertebatmoaserdini
زندگی معصومین تماماً بر اساس و است. اگر معجزات و کراماتی در زندگی معصومین بوده، اتمام حجت برای عوام بوده نه برای عقلا !! عقلا که دین شان را بر اساس کتاب آسمانی و سخنان معصومین بنا می کنند ، نه براساس معجزه و کرامت !! معجزه و کرامت برای رده پایینی هاست ، کسی که سخن معصوم را می شنود و می فهمد ، نیازی به معجزه ندارد! اهل تعقل باشیم !! تعقل ، امتیاز بین انسان و حیوان است !
مؤمن اصلاً خودش را مالک چیزی نمی داند! و انبوه اسباب و علل مادی ، او را از مالکیت مطلق الهی ، غافل نمی کند!
🔸️ اعمال روز اول ماه رجب 🔹اعمال مشترک ماه رجب فردا اول است.
این خانم آمریکایی تو حساب کاربریش از سپاه مقتدر ایران با این تصویر تشکر کرده و چهره واقعی سپاه را به رخ کشیده!