#لبیک یا زهرا
🔹قاسم آمد به میدان در میان صد عدو
روز هجده شد نشان از راه او...
#مدافع وطن
#هجدهم دی
#سالروز شهادت
#شهیدسیدقاسم نژاد حسینی
🔹ادامه صحبتهای خواهر بزرگوار شهید
🍃 از آن جا که عاشق شهادت بود، بعد از تحصیلات و گرفتن دیپلم در منطقه رباط کریم تهران دوره ی آموزشی نیروی انتظامی، مبارزه با موّاد مخدر را گذراند و به خدمت نظام در آمد.
🌸در منطقه انتظامی مرزی پل خاتون سرخس به عنوان جانشین فرمانده خدمت می کرد. و آنقدر به کارش حساس بود که همه از اسم سید در آن منطقه هراس داشتند.
🍃 سید قاسم هم به کارش خیلی علاقه داشت و به هم خانواده. هر کدام را سر جای خودش داشت و برایش قابل احترام بود. بعد از ازدواج خداوند متعال دو فرزند پسر به ایشان عطا کرد. که آن ها را خیلی دوست داشت و به آن ها خیلی رسیدگی می کرد.
🌸گاهی اوقات فرزند بزرگش سید علی را با موتور از سرخس با خودش به مشهد می آورد و بعد از صله رحم با پدر و مادر به سرخس بر می گشت.
🍃او همیشه پیشنهاد اشرار و اوباش را رد میکرد و به شدت با آن ها برخورد می کرد. و به همین خاطر سرانجام در شبانگاه 18 دی ماه سال 1375 در ماه مبارک رمضان بعد از نماز مغرب و عشاء، در تاریکی شب و طی درگیری با اشرار مسلح به طور ناجوانمردانه ای با اصابت گلوله، شدیدا مجروح شده بود و به علت مسافت طولانی از پل خاتون تا سرخس و دیر رسیدن به امکانات پزشکی دعوت حق را لبیک گفت و به درجه ی رفيع شهادت نائل آمد. و ما را در غم هجران خود، سوزاند.
🌸هنوز با گذشت 26 سال از آن زمان، غم از دست دادنش برایم تازه است و هیچ وقت فراموش نخواهم کرد.
🍃روحش شاد و یادش گرامی باد.
مسابقاتِ شهداییِ "شمیم عشق"
شماهم دعوتید... اگر توان کمک ندارید لطفا در نشر این پوستر ماراهمراهی کنید... اجرتون با خود شهید🌷
.:
💥سلام روز زیبا و بارونی تون بخیر 💥
همونطور که میدونین میخوایم برای شهید عزیز
🌹آقا محمد هادی ذوالفقاری 🌹
جلسه یادبودی بگیریم 😍
در تهران و با مدیریت خانواده شون...
🌺شهیدی که وصیت کرد در قبرستان وادی السلام، در نجف، در کنار آقا جانمون امیر المومنین مزارشون باشه 🌺
امکانش هست براتون که در حد وسع و توانتون هر چقدر که میتونید شریک بشید در این مجلس یادبود؟ ❓❓
از 400 سهم ده هزارتومانی 278 سهم باقی مونده
جانمونی رفیق شهدایی☺️🌹
#سجایای اخلاقی
🌹شهید خنده رو و شوخ طبع بود. او بسیار متدین و پایبند به اعتقادات دینی بود به نماز اول وقت اهمیت زیادی می داد، و در هر شرایطی حتی حین گشت زنی مأموریت و با خستگی خود را موظف به ادای اول وفت این فریضه می دانست.
🌱 ایشان خانواده دوست و مهربان بود.
در هنگام کار و عملیات در برخورد با اشرار و اوباش به شدت قاطع بود
در کمک به دیگران کوتاهی نمیکرد
وهمیشه کوشش در گشودن مشکلات اطرافیان داشت.
🌹شهید.مورد علاقه ی ایشان برادر پاسدار شهیدشان سید عباس نژاد حسینی بود.
🌱صلواتی به روح پاک این دو برادر شهید هدیه میکنیم
🌹اَللهُمَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تلنگرانه
🌱دوڪلام حرف حساب
🌷شهدایے زندگے ڪردن به؛↓
←پروفایل شهدایےنیست...
🌱اینڪه همون شهیدے ڪه من عڪسشو پروفایلمو📲 گذاشتم←↓
🌷 چے میگه مُهمه...
🌱چے از من خواسته مُهمه
🌷راهش چے بوده مُهمه
🌱چطور زندگے میڪرده مُهمه
🌷با ڪے رفیق بوده مُهمه
🌱دلش ڪجا گیر بوده مُهمه
🌷چطور حرف میزده
🌱چطور عبادت میڪرده
🌷چطوربوده قلب، روح و جسمش مُهمه
🌱اره! من ڪه با یه شهید، رفیق میشم، باید اینا و خیلے چیزاے دیگهی اون شهید رو درنظر بگیرم؛ نَه فقط دَم بزنم...
#تلنگرانه
#مدافع حرم
#از رفاقت تا شهادت
#سید قاسم نژاد حسینی
🥀بهنامخداوندبخشندهومهربان🥀
122و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردند، آنها را به بهشتهایی که از پای درختانش نهرها جاری است، در میآوریم که همیشه در آن باشند وعدهی خدا راست است و چه کسی از خدا در سخن راستگوتر است
123[اجر و کیفر الهی] به دلخواه شما و یا اهل کتاب نیست هر که بدی کند بدان کیفر شود، و برای خود غیر از خدا یار و یاوری نمییابد
124و هر که از مرد و زن کارهای شایسته کند در حالی که مؤمن باشد آنها داخل بهشت میشوند و ذرهای به آنها ستم نمیرود
125چه کسی در دینداری بهتر از آن کسی است که خود را تسلیم خدا کرده و نیکوکار بود و از آیین ابراهیم حقگرا پیروی نمود! ابراهیمی که خداوند او را دوست خود گرفت
126و هر چه در آسمانها و زمین است از آن خداست و خدا به همه چیز احاطه دارد
127و نظر تو را در بارهی زنان میپرسند، بگو: خدا در بارهی آنها به شما فتوا میدهد، و نیز آنچه در کتاب بر شما خوانده میشود [پاسخی است] در مورد دختران یتیمی که حقوق مقرر آنها را نمیپردازید و میل به ازدواج با آنها ندارید و نیز [در بارهی] کودکان ناتوان [به شما پاسخ میدهد] و این که در حق یتیمان عدل و انصاف برپا کنید و هر کار خوبی که انجام دهید بیشک خداوند به آن واقف است🌹
🌹اَلسَلامُ عَلَیکَ یا عَلی ابْنِ موسَی الرِّضَا
هشت صبح، قرار عاشقی💖
به نیت شهید عزیز غنچعلی امیریان 🌹🕊
*صلوات خاصه*
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ.
┄┅┅🌹❁💖❁🌹┅┅┄
*بسم الله الرحمن الرحیم*
🔹خاطرات همسر بزرگوار شهید سید قاسم نژاد حسینی
(رب اشرح لی صدر ویسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی)
🍁زندگی زیباست...
باهم بودن زیباتر
🌱در خلوت و تنهایی...
در فکر تو هستم
🍁خواهم که تو هم گاهی...
فکر کنی بر من😢
🔸با امید و آرزوی بهروزی و موفقیت در تمام مسائل قران و با آرزوی سعادت و خوشبختی برای تمامی مسلمین جهان آغاز میکنم مطالبم را....
🍁نحوه ی آشنایی من با شهید به این طریق بود که بنده سه سال دبیرستان را با خواهر ایشان هم کلاس بودم و امتحانات آخر سال به اتمام رسیده بود.
🌱خواهر ایشان به طور اتفاقی مادرم را در اتوبودس می بیند و بعد از یکسری گفتگوی عادی به آنجا میرسد که از مادرم اجازه میخواهد که به اتفاق مادر وخواهر بزرگتر و برادرش برای خاستگاری به منزل ما بیایند و مادر من نیز قبول میکند.
🍁آن شبی که قرار بود بیایند از قبل تعیین نشده بود وخیلی به طور ناگهانی آمدند.
🌱شاید کسی باورش نشود از همان ابتدا که صدای قاسم اقا را شنیدم که خیلی رسا و بلند گفت.....
سَلامٌ عَلَيْكُمْ مادر جان.
واین خیلی برایم جالب بود.
هنوز نه مادرم را دیده بود و نه به قول معروف خبری بود.، چنان این کلمه ی زیبا را مسرورانه از ته گلو ادا کرد، که من را واقعا تحت تأثیر قرار داد.
🍁وقتی آمدند من اصلا آماده نبودم و چون خجالت می کشیدم پشت پرده طاقچه قایم شدم تا مادرم چادرم را بیاورد.
🌱صدای خواهر بزرگش را شنیدم که به
می گفت، برو داخل حیاط تا من هم چادرم را سرم کنم و به حیاط بروم.
قاسم رفت داخل حیاط من هم چادرسرم کردم ورفتم....
ادامه دارد....
🔹ادامه ی خاطرات همسر بزرگوار شهید
🌱من که باید از حیاط عبور می کردم ومی رفتم داخل اتاق مهمانی، قاسم آقا در کنار آشپزخانه که گوشه ی حیاط بود ایستاده بود، ویک لحظه مرا دیده بود ولی من انقدر از خجالت سرم پایین بود وتند وسریع رفتم که اصلا حتی سایه ایشان را ندیدم.
🍁خلاصه آن شب دوباره من با سینی چای آمدم داخل اتاق نشیمن و بعد از آن که نوبت به صحبت ایشان با من شد.،آن هم در حضور همه.
ایشان گفتند که در نیروی انتظامی سهرستان سرخس خدمت میکنند.
در میان صحبتهایشان جمله ای گفتند که خداوند خودش شاهد است به صحت گفته ام، از قول شهید که فرمودند:
🌱(من ممکن است روزی شهید شوم، البته اگر خداوند مرا لايق شهادت بداند.)
🍁که ناگهان مادرشان که زنی سالخورده وبیمار بودند،گفتند خدا نکند، ما عباس را در راه خدا دادیم امیدوارم خدا تو را برایمان نگه دارد.
🌱 قاسم آقا از من پرسیدند آیا شما حاضرید با مردی که ممکن است روزی شهید شود ازدواج کنید.
من هم در جواب گفتم: مرگ و زندگی دست خداست و او انگار که از این جواب من خوشحال شده باشد گفت خدا را شکر...
🍁قاسم آقا آن شب در میان هر چند جمله ای که می گفت حتما یکه کلمه ی (عمراََ) که برای من تازگی داشت را هم به کار می برد.
🌱او بسیار، شاد و شوخ طبع بود. همان شب اول آشناییمان از هر چند جمله حتما باید یک ضرب المثل خنده دار هم میگفت، خیلی جالب بود.
🍁حرف زدنش آنقدر زیبا و دلنشین بود که فکر می کنم همه مثل من دوست داشتند که او مرتب حرف بزند.
خیلی خودمانی و دوست داشتنی بود.
🌱خلاصه آن شب خیلی از حرفهای اصلی ماند برای وقتی که.....
ادامه دارد...