گفت خدایا یه درس به من بده! من بیشتر حواسم به خودم باشه یهو دید یه بچه در یه خونه رو داره میزنه میگه مادر،مادر،مادر... مادره هم بالا وایستاده میگه برو.. برو دیگه نیا،تحویلت نمیگیرم،رات نمیدم!

اومد یه گوشه نشست هر چی التماس کرد مادره در رو باز نکرد شروع کرد به گریه کردن این شیخ عابد هم اومد کنار این پسر بچه نشست و شروع کرد به گریه کردن! گفت تو چرا داری گریه میکنی؟ مادرم منو بیرون کرده گفت اگه مادر کسی رو بیرون کرده پس حتما خیلی بچه بد و بی ادبیِ چون مادر خیلی دلسوزه! میترسم یه روزی کاری که مادرت با تو کرده یه روزی ام خدا با من بکنه بگه برو دیگه نمیخوامت💔 پسر میخوای برم وساطتت رو بکنم؟ اومد در زد..

یه حرف میخوام بزنم شیش دونگ حواستُ بزار اینجا من فضایی دوست ندارم حرف بزنم میخوام عملی حرف بزنم یه چیزی دستمون رو بگیره دست خالی از این محفل بیرون نریم! مهر موم بشه تو دِلمون!

گفت مادر اومدم وساطتت بچت رو بکنم گفت به احترام تو شیخ قبول میکنم ولی بدون هر کسی تو دَر همسایه بوده اومده وساطتت کرده و دوباره زیر قولش زده این بچه ها الان قول میده ولی یادش میره!

آماده ای؟! من حرفام اینجوریه اول میگم دل خودم بلرزه ان شاءالله دل شمام میلرزه!😔 یه روز امام حسین برا تو دست بلند میکنه... میگه خدایا بلاخره بر من گریه کرده😭 یه روز حضرت زهرا برا تو دست بلند میکنه میگه خدایا یه روز برا بچم سینه زده💔 یه روز ابالفضل برات دست بلند میکنه... میگه خدا این غیرت داشت رو ناموسش! برم جلوتر؟ یه روز علی اکبر برا تو دست بلند میکنه میگه خدایا جَوون بود نفهمید😭 یه روز یه خانوم سه ساله دستاشو بلند میکنه😭 سوختم... خاک بر سر منی که هر بار توبه شکستم😭 و تو خانوم سه ساله هر بار برای من رو زدی..

شیخ گفت من اومدم وساطتت دیگه گفت این زیر قولش میزنه ها رفت داخل بچه.. دوباره بعد چند ساعت اومد بیرون... با رفیقاش بازی کرد دوباره زیر قولش زد غروب رفت در خونه... دوباره هر چه التماس کرد مادر گفت دیگه برو گفت دیگه نمیخوامت دیگه راهی نداره هی التماس هی گریه... مادر غلط کردم مادر نفهمیدم مادر اشتباه کردم هر چی گفت مادره گوش نکرد

یه وقت این شیخ عابد میگه؛ دیدم بچه بی رمق شد افتاد رو زمین همینکه صورت این بچه اومد رو خاک دیدم مادر از بالای بلندی خودشُ پرت کرد پایین بچشُ بغل کرد بُرد

به رسم ادب

الهی ب رقیه 💔