رقم خورده بود پاک شده و جایش سعادت نوشته می شود، و عمرش طولانی و از خطرات جلوگیری می نماید.[15]
امام صادق علیه السلام در دعای ماه مبارک رمضان می فرماید:«اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتُ عِنْدَکَ مِنَ الْأَشْقِیَاءِ فَامْحُنِی»خدایا! اگر مرا از اهل شقاوت نوشته ای «وَاکْتُبْنِی مِنَ السُّعَدَاء»[16] پاکش کن و جایش بنویس او اهل سعادت است. ممکن است گاهی برای کسی به خاطر نوع برخوردش شقاوت نوشته شده باشد، مثل «حُرّ»که به نیت پاک نیامده بود و راه امام حسین علیه السلام را بست؛ اما به خاطر ادبی که انجام داد همان ادبش باعث شد که خدمت اباعبدالله بیاید و توبه کند و در مسیر خیر قرار بگیرد.[17]
در بعضی از نقل ها داریم کسانی که والدینشان را احترام کردند، و کسانی که دستشان به خیر بوده و بار از روی دوش مردم بر می داشتند، و سنگ جلوی پای مردم نمی انداختند، آخرش عاقبت به خیر شدند. امام حسن مجتبی علیه السلام عرضه داشت:پدرم امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هر آدم بدی معلوم نیست بد بمیرد «کَم مِن شَقِیٍّ خُتِمَ لَهُ بِالسَّعادَةِ»خیلی از آدم های بد سعادتمند از دنیا رفتند که تاریخ گواه چنین سخنی است.
هشام بن حکم
گاهی افرادی هستند که آغاز بدی داشته اند اما پایانشان خوب بوده است. مثل «هشام بن حکم». هُشام یا هِشام او معتقد به جسمیّت خدا بود حتی روایاتی از او نقل شده است گاهی نیز ائمه اطهار علیهم السلام طبق بعضی از نقل ها با او تند برخورد کرده اند. مرحوم آقای خویی (ره) در «معجم الرجال»در مدح و ذم هشام روایاتی را می آورد و در آخر نتیجه می گیرد که ایشان تغییر روش داد و از شاگردان خاص امام صادق علیه السلام شد.[18]
ابو خالد کابلی
حدیثی داریم که روز قیامت هر امامی یک یار مخصوص کنارش وجود دارد، مثلاً امیرالمؤمنین علیه السلام، امام حسن و امام حسین هر یک با یکی از حواریون و یاران مخصوصی که دارند در قیامت حضور می یابند. امام سجاد با یکی از یاران مخصوصش وارد می شود و آن ابو خالد کابلی است. او اول کیسانی مذهب بود و امام سجاد را اصلاً قبول نداشت. می گفت محمد حنیفه امام من است.[19]ولی بعدها خیلی به امام علاقمند شد و از صحابی مخصوص حضرت علی بن الحسین شد.
بنابراین، هر کس شقی بود نباید تلقی کرد که شقی می میرد، و هر کس هم که آدم خوبی بود معلوم نیست سعادتمند بمیرد «کَم مِن شَقِیٍّ خُتِمَ لَهُ بِالسَّعادَةِ».
زبیر کسی است که در شورای شش نفره بعد از عثمان به امام علی علیه السلام رأی داد و آدم خوبی بود، زیرا به نفع امیرالمؤمنین علیه السلام کنار رفت.در تشییع حضرت زهرا شرکت کرد و در جنگ های صدر اسلام جلوی همه بود، ولی در جنگ جمل فرماندهی سپاه را به عهده داشت و در مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام ایستاد و شقی از دنیا رفت.
تا الان دانستیم که اهل بیت علیهم السلام قرآن را با دو روش تفسیری «قرآن به قرآن»و «قرآن با کلام پیامبر» بیان و تفسیر می کردند.
3. تفسیر لغات
گاهی ائمۀ بزرگوار ما لغات قرآن را توضیح می دادند، به این معنا که فلان لغت و کلمه چه معنی دارد، مثلاً «لِدلوُکِ الشَّمسِ» را از امیرالمؤمنین سؤال می کنند و امام در توضیح می فرماید: یعنی «غروب»که لغت قرآنی را با لغت دیگر معنی می کنند.
4. سبب نزول آیات
گاهی ائمۀ ما در تبیین و تفسیر آیه ای از قرآن سبب نزول آن را بیان می کردند و فقط در معنای آیه گفته می شد که این آیه در فلان مورد نازل شده است.
5. تأویل آیات
گاهی فرمایشات ائمۀ معصومین علیهم السلام تفسیر نیست، زیرا تفسیر یعنی فهم ظاهر عبارت آیه. وقتی شما می دانید معنای «صمد»چیست سراغ لغت نامه می روید و معنای لفظ را در آنجا می بینید و بعد می فهمید که صمد به معنی بی نیاز و غیر مادی است و دلالت آیه با قرائن لفظی و غیره به دست می آید که به آن تفسیر گفته می شود.و در سیرۀ معصومین و علماء رویکرد این گونه ای در فهم قرآن فراوان دیده می شود.
اما گاهی امام علیه السلام آیه را تاویل و باطن آن را بر ملا می کند، این غیر از تفسیر است. بعضی از مستشرقین متعصب و کج سلیقه گاهی راجع به تفسیر شیعه کتاب هایی نوشته اند بدون اینکه دقت کنند آدمی وقتی که حرفی می زند این حرف دارای باطن و ظاهری است. همۀ حرف ها این طور است شعر سعدی، حافظ و کلماتی که بسیاری از افراد دارند هم دارای ظاهر و هم باطن است. وقتی شما به کسی می گویید فلان کار را انجام ندهید این سخن، ظاهرش نهی است، اما باطنش ممکن است معنای حکمت انگیز دیگری باشد. بنابراین بسیاری از اوقات ائمه علیهم السلام باطن آیات را بیان کرده اند که با تفسیر فرق های جوهری دارد.
یک نمونه:
مثلاً قرآن می فرماید: «إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا» مردم! اگر روزی صبح بلند شوید و ببینید همۀ آب های روی زمین فرو رفته و یک قطره آب بیرون وجود ندارد و همه جا خشک شده است «فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاء مَّعِینٍ»[20]؛ چه کسی می خواهد برای شما آب بیاورد؟ این ظاهر آیه است که می ف
رماید آب را باید قدر بدانید، اسراف نکنید، کفران نکنید، شکر کنید. اگر چنین شود چه کسی برایتان آب گوارا می آورد؟ به این بخش از معنی تفسیر می گویند؛ اما این سخن باطنی نیز دارد. امام باقر علیه السلام می فرماید: اگر امام زمان غایب بشود – امام را تشبیه کرده به همان آب – همان طوری که اگر آب فرو رفت باید خداوند آن را برگرداند، اگر امام هم غایب شود باید خداوند او را برگرداند؛ «إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُکُمْ غَائِباً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِإِمَامٍ» دیگر این تفسیر نیست، بلکه «تاویل»و آشکار کردن باطن است.
بعضی ها که تأویل آیات را نفهمیده اند شروع به انکار آن کرده اند: «وَ الزَّیْتُونِ» چیست؟ انجیر و زیتون معنایش معلوم است که هر دو نعمت خدا هستند و بقیۀ نعمت ها نیز چنین هستند. منتها قرآن این دو نعمت را مثال زده است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «وَ الزَّیْتُونِ» امام حسن و امام حسین هستند.[21] انجیر مفید و مُغَزّی برای جسم انسان است تا جسم او رشد کند امام نیز غذای روح جامعه و موجب تعالی روح است؛ «وَ التِّینِ» امیرالمؤمنین علیه السلام است این باطن آیه است. در تأویلات روایات زیادی وجود دارد. در ذیل سورۀ نور، تین، قدر و...، مثلاً در ذیل «لَیْلَةُ الْقَدْرِ» [22]روایت داریم که لیلة القدر فاطمه است.[23] بدین دلیل است که همان طور که لیله القدر (شب قدر) مخفی است قدر و شأن زهرای مرضیه علیها السلام نیز مخفی است. همان گونه که لیله القدر در فضای زندگی دینی با ارزش است فاطمه زهرا علیها السلام نیز از چنین شأنی برخوردار است. بین ظاهر و باطن آیه مناسبتی وجود دارد که فقط امام علیه السلام آن را می داند و از آن مناسبت استفاده می کند. تمام کلام ادبا، شعرا و فصحای عالم، مجاز، تلمیح، کنایه تشبیه و...، دارد به همین جهت می توانند تأویل بردار باشند.
چکیده سخن
روش تفسیری اهل بیت، گاهی قرآن به قرآن، گاهی قرآن با احادیث پیغمبر و گاهی هم بیان واژه های قرآن و گاهی بیان شأن نزول آیات و گاهی نیز بیان تأویل باطن آیات الهی است. ان شاءالله فردا وارد بحث تفسیری حضرت زهرا علیها السلام خواهیم شد تا ببینیم از آن بانوی بزرگوار چه آیاتی نقل شده و ایشان چگونه تفسیر کرده است و چه برداشتی دارند. ناگفته نماند که ملاک ما خطبۀ فدکیه است.
روضه امام حسین علیه السلام
شب جمعه است، شب زیارتی قبر ابا عبدالله علیه السلام و در آستانه ایام فاطمیه قرار داریم. از همین جا سلامی به پیشگاه آقا، امام و اربابمان سیدالشهداء عرض کنیم. همان شخصیتی که با قرآن آغاز و با قرآن تمام کرد. سر مقدسش بالای نیزه قرآن خواند، از مدینه بیرون آمد قرآن خواند؛ وارد مکه شد قرآن خواند؛ وارد کربلا شد قرآن خواند؛ بالای سر شهدا که آمد قرآن خواند؛ وقتی با شهدا وداع کرد پشت سرشان قرآن خواند و گفت: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ» [24]تمام وجود ابا عبدالله آمیخته با قرآن بود.
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللهِ
وَ عَلَی الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ
عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ
وَ لَا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُم.
ابا عبدالله شب عاشورا را مهلت گرفت، فرمود: عبّاسم به این مردم بگو من امشب می خواهم دعا، قرآن و نماز بخوانم. من استغفار را دوست دارم با اینکه از شهادت در قاموس دین ما بالاتر نیست. حضرت در شب عاشورا برای نماز، دعا، قرآن و بندگی و عبادت[25]مهلت گرفت.
قرآن با گوشت و پوست و وجود ابا عبدالله و یارانش آمیخته بود.از قرآن خوان ها تجلیل می کرد. وقتی آمد بالای سر حبیب بن مظاهر، فرمود: حبیب! تو فاضل بودی، عالم بودی و در یک شب قرآن را ختم می کردی.[26] وقتی بالای سر آن غلام آمد صورت روی صورت او گذاشت و شاید باز هم قرآن خواند. شب و صبح عاشورا از خیمه های ابا عبدالله صدای قرآن خواندن طنین افکن بود؛ چون حسین قرآن ناطق است.
اما چیزی که عجیب بود و زینب هم تعجب کرد صدای صوت قرآن از سر بریدۀ ابا عبدالله بود. زید بن ارقم می گوید: من در غرفه ای نشسته بودم (طبقه بالا منزل) یک وقت دیدم سر بریدۀ مقدس ابا عبدالله بالای نی دارد قرآن می خواند.[27]«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا» [28] زینب کبری تا صدای قرآن خواندن برادر را شنید خطبه اش را قطع کرد. قرآن که خوانده می شود باید به احترام همه ساکت شوند. لذا زینب دیگر سخن نگفت صبر کرد تا قرآن خوانده شود، بعد هم رو کرد به برادر:عزیز خواهر، تو که قرآن می خوانی، تو که لبهایت به حرکت آمده پس یکی دو جمله با این یتیم هایت حرف بزن. من هر چه با بچه هایت سخن گفتم آنها آرام نمی شوند. «یَا أَخِی فَاطِمَ الصَّغِیرَةَ کَلِّمْهَا قَدْ کَادَ قَلَبُهَا أَنْ یَذُوبَا»[
29]
لا حول و لا قوة الاّ بالله العلی العظیم.
پی نوشتها:
[1].احزاب،33.
[2].شاید کمتر به این بحث پرداخته شده باشد که در نهج البلاغه، امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به بیش از 140 آیه استناد کرده است.
[3].نهج البلاغه، نامه 28.
[4].حشر، 19.
[5].توبه، 67.
[6].مریم، 64.
[7].انشقاق،8.
[8].یس، 65.
[9].بحار، ج89، ص 142 به بعد.
[10].نهج البلاغه، خطبه 133.
[11].رعد، 39.
[12].(نهج البلاغه، خطبه 192، ص 300؛ الطرائف، ج2، ص 300).
وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّه
[13].بقره،158.
[14].نحل، 44.
[15].تفسیر نمونه، ج10، ص 241، به نقل از المیزان، ج 11، ص 419.
[16].بحارالانوار، ج94، ص 373.
[17].منتهی الامال،484 – 483.
[18].شاگردان مکتب ائمه، ج3، ص 433 و 432.
[19].شاگردان مکتب ائمه، ج1، ص 106.
[20].ملک، 30.
[21].تفسیر نمونه، ج24، ص 258.
[22].قدر، 3.
[23].(بحارالانوار، ج43، ص 65؛ تفسیر فرات، ص 581).
عَنْ أَبِی عَبْدِاللهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، اللَّیْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةَ لأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا
[24].احزاب،23.
[25].اللهوف، ص31.
[26].سوگنامه آل محمد، ص 264 و 263، در کربلا چه گذشت، ص 247 – 246.
[27].در کربلا چه گذشت، ترجمه نفس المهموم، ص 277.
[28].کهف، 9.
[29]. بحارالانوار، ج45، ص 115، سوگنامه آل محمد، ص 418.
کلمات کلیدی: خطبه
افزودن دیدگاه جدید بازدید: 8327 نسخه مناسب چاپ
دیدگاهها
محمدیش, 1396/11/14 - 23:23پیوند ثابتپاسخ
عالی بود
حسینیي, 1396/11/29 - 10:18پیوند ثابتپاسخ
خیلی عالی است. استفاده بردم. خدا وند توفیقات خود را بر شما دست اندرکارن زحمت کش را اضافه کند
سجاد علیي, 1397/06/18 - 08:56پیوند ثابتپاسخ
عالی است
کاربرس, 1399/10/23 - 20:50پیوند ثابتپاسخ
سلام ممنون
نام شما
دیدگاه *
لطفا «سیصد وسیزده» را به عدد تایپ نمائید *
ذخیره
موضوعات
موضوعات منبر (1347)
توحید (17)
قرآن (32)
پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) (58)
خصوصیات منحصر به فرد پیامبر(ص) (18)
معراج رسول اکرم (ص) (7)
امام علی (علیه السلام) (53)
حضرت زهرا (سلام الله علیها) (166)
فدک (19)
امام حسن (علیه السلام) (27)
امام حسین (علیه السلام) (286)
امام سجاد (علیه السلام) (14)
امام باقر (علیه السلام) (10)
امام صادق (علیه السلام) (42)
امام کاظم (علیه السلام) (14)
امام رضا (علیه السلام) (42)
امام جواد (علیه السلام) (19)
امام هادی (علیه السلام) (11)
امام عسکری (علیه السلام) (11)
امام زمان (علیه السلام) (81)
حضرت خدیجه (سلام الله علیها) (8)
حضرت عباس (علیه السلام) (21)
حضرت زینب (سلام الله علیها) (21)
حضرت علی اکبر (سلام الله علیه) (10)
حضرت رقیه (سلام الله علیها) (7)
حضرت علی اصغر (سلام الله علیه) (2)
حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) (22)
حضرت احمدبن موسی الکاظم (ع) (3)
حضرت ام البنین (س) (2)
حضرت ابوطالب (علیه السلام) (3)
یاران امام حسین (علیه السلام) (29)
اصحاب و شاگردان و یاران ائمه علیهم السلام (5)
امام خمینی (ره) (2)
ماه محرم (290)
ماه صفر (110)
اربعین (22)
ربیع الاول (11)
ماه ذی الحجه (45)
عرفه (10)
عید قربان (3)
غدیر (24)
مباهله (6)
ماه رجب (25)
مبعث (9)
ماه شعبان (17)
ماه مبارک رمضان (214)
شبهای قدر (39)
عید فطر (10)
ماه شوال (46)
اعتکاف (7)
فاطمیه (158)
ویژگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) (27)
محبت حضرت زهرا(سلام الله علیها) (2)
شرح خطبه فدکیه (دکتر رفیعی) (6)
انتخاب های فاطمه(دکتر رفیعی) (3)
فضائل حضرت زهرا (استاد میرباقری) (5)
زن در اسلام (حجت الاسلام فرحزاد) (7)
ازدواج های آسمانی (12)
خانواده (17)
همسرداری (18)
پیامبران الهی (13)
نماز (8)
زکات (3)
خمس (1)
وقف (3)
اخلاص (13)
بهشت (2)
اخلاق (88)
آفات و گناهان زبان (10)
احترام به والدین (5)
حسن خلق (10)
قلب انسان (13)
تواضع و تکبر (2)
صله رحم (1)
حیا (13)
حجاب (3)
صبر (19)
اسراف (5)
زیارت (8)
بصیرت (10)
دعا (76)
تقوا (22)
توبه (1)
غیرت (2)
دنیا و آخرت (13)
رجعت (0)
رحمت خدا (8)
تولی تبری (2)
وهابیت (17)
خلفا جور (4)
مهدویت (54)
امر به معروف نهی از منکر (12)
حکمت های لقمان در قرآن (10)
محبت اهل بیت علیهم السلام (7)
احادیث معصومین (سلام الله علیهم) (12)
مناسبت ها (353)
نوروز (4)
مجلس ختم (8)
مباحث عمومی منبر (16)
سایر بخشها (49)
معرفی و نقد کتابهایی درباره منبر (0)
معرفی و نقد کتب مقاتل و زندگی ائمه (0)
پرسش و پاسخ (8)
نکات آموزشی منبر (11)
ارتباط با ما خانه متن منبر
استفاده از مطالب سایت در منبر آزاد است .
بازنشر محتوای سایت در فضای مجازی با ذکر منبع بلا مانع است .
استفاده تجاری (نشر مکتوب
امروز شنبه، ۲ بهمن ۱۴۰۰
1395/09/23
بیانات در مراسم جشن تکلیف دانشآموزان
[PDF Mobile]
بسماللهالرّحمنالرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّةالله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید نوجوانان عزیز؛ فرزندان سالم و باهوشِ امروزِ این ملّت و انشاءالله مردان و مدیران ادارهکنندهی کشور فردا. تبریک عرض میکنم به شما فرزندان عزیز، نوجوانان عزیز بهخاطر ورود در حیطهی تکلیف الهی و جشن تکلیف.
اوّلین چیزی که باید توجّه بکنیم، این است که جشن تکلیف یعنی چه؟ جشن تکلیف یعنی اینکه نوجوان به مرحلهای رسیده که این قابلیّت را پیدا کرده که خدای متعال با او حرف بزند. تکلیف یعنی مأموریّتی که خدای متعال به شما میدهد که اگر این مأموریّت را به بهترین وجهی انجام بدهید، زندگی شخصی خودتان و زندگی خانوادگی و زندگی اجتماعی را به خوشبختی نزدیک میکنید؛ این معنای تکلیف است. تکلیف یعنی مأموریّت الهی. انسان تا وقتیکه به مرحلهی تکلیف نرسیده، قابلیّت این را ندارد که با خدای متعال حرف بزند یا خدا با او حرف بزند و به او مأموریّت بدهد. وقتی شما به تکلیف میرسید، معنایش این است که این لیاقت را، این قابلیّت را، این شخصیّت را پیدا کردهاید که خدای بزرگ، آفرینندهی جهان و انسان، شما را مخاطب قرار میدهد، به شما مأموریّت میدهد، شما را مورد احترام خودش قرار میدهد. جشن تکلیف درحقیقت جشن تشرّف یک انسان، یک نوجوان به ساحت لطف و توجّه پروردگار است؛ این را قدر بدانید.
دوران زندگی انسان، دوران حوادث بیشماری است. شماها انشاءالله دهها سال در این دنیا زندگی خواهید کرد، حوادثی را خواهید دید، مسائل فراوان زندگی را مشاهده خواهید کرد، آنها را تجربه خواهید کرد؛ اگر بنیهی معنوی شما مستحکم باشد، در برخورد با این حوادث، شجاعانه، سربلند و پُرافتخار به پیش خواهید رفت؛ هم افتخار دنیوی پیدا میکنید، هم افتخار معنوی و عزّت الهی پیدا میکنید؛ این از همین لحظهی تکلیف شروع میشود. لحظهی تکلیف شما و دوران بلوغ معنوی شما دوران بسیار مهمّی است.
عزیزان من، فرزندان من! من توصیه میکنم از همین حالا، از همین روزها و ماههایی که تشرّف به تکلیف پیدا کردهاید، رابطهی خودتان را با خدای متعال مستحکم کنید. عیب بزرگ دنیای مادّی غرب، قطع رابطهی انسان با خدا است؛ [برای] این است که دچار انحطاط معنوی و لغزشهای اخلاقی فراوان میشوند؛ [برای] این است که دچار نومیدی میشوند و جوانهایشان دچار سرگردانی و سرگشتگی میشوند؛ [برای] این است که روزبهروز تمدّن غرب دارد افول میکند؛ [چون] رابطهی با خدا را قطع کردهاند. راز پیشرفت یک انسان به صورت شخصی و فردی، و یک جامعه به صورت جمعی، این است که بتواند رابطهی خود با خدا را حفظ کند. ارتباطتان را با خدا حفظ کنید.
بهترین راه ارتباط با خدا، در درجهی اوّل همین نمازی است که میخوانید. از همین حالا، از همین دوران آغاز تکلیف سعی کنید نماز را با توجّه بخوانید. توجّه یعنی چه؟ یعنی اینکه در حال نماز، احساس کنید دارید با مخاطب عظیم خودتان حرف میزنید؛ با خدا دارید حرف میزنید؛ این احساس را در خودتان به وجود بیاورید. وقتی انسان با خدای متعال حرف میزند، هم به او اعتماد و توکّل میکند، هم از او طلب و درخواست میکند؛ این اعتماد و توکّل به خدا، به انسان شجاعت میبخشد. شما در زندگی باید با شجاعت حرکت کنید؛ با اعتمادبهنفس حرکت کنید؛ این حالت شجاعت و اعتمادبهنفس، در ارتباط با خدا به دست میآید. سعی کنید نماز را اوّل وقت بخوانید، با توجّه بخوانید.
عزیزان من! با قرآن انس داشته باشید؛ با قرآن انس پیدا کنید. هر روز یک مقداری -ولو چند آیه- قرآن بخوانید و توجّه به معانی قرآن پیدا کنید. قرآن انسان را هدایت میکند: اِنَّ هذَا القُرءانَ یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوَم؛(۱) انسان را به راه راست هدایت میکند.
در محیط مدرسه و در محیط خانه، بهعنوان یک نوجوان شاداب، فعّال، کاری، مثبت، حضور خودتان را مؤثّر قرار بدهید. سعی کنید در اطرافیان خودتان اثر بگذارید؛ هم در مدرسه، هم در محیط خانه، هم در محیط بازی، روی همسالان و دیگران سعی کنید اثر بگذارید؛ میتوانید اثر بگذارید.
عزیزان من! امروز ملّت ما و کشور ما دشمنانی دارد؛ دشمنانی که سعی میکنند از هر راهی برای نفوذ در کشور و تسلّط بر این کشور استفاده کنند؛ تسلّط اقتصادی، تسلّط سیاسی، تسلّط فرهنگی. یکی از راههایی که آنها در پیش میگیرند، نفوذ در جوانان ما و نوجوانان ما است؛ متوجّه این نفوذ باشید. سعی کنید به خودتان مصونیّت ببخشید؛ نه فقط به خودتان، [بلکه] به پیرامونیان خودتان -به کسانی که با آنها همکلاس هستید، همدرس هستید، همبازی هستید- در مقابل دشمنان مصونیّت ببخشید.
با دانش، خودتان را مجهّز کنید؛ من توصیه میکنم به همهی شما جوانان عزیز که درس خوا
ندن را جدّی بگیرید. توصیهی دیگر من این است، ورزش و سلامت جسمانی را هم جدّی بگیرید؛ امروز جوانهای ما بایستی، هم سلامت جسمی، و هم سلامت معنوی، و هم سلامت فکری را با هم داشته باشند و برای خودشان نگه دارند. سلامت جسمی را با ورزش و با تغذیهی مناسب؛ سلامت معنوی و قلبی را هم با توجّه به خدا، با نماز، با دعا، با توسّل، با یاد شهدا؛ سلامت فکری را هم با کتابخوانی تأمین کنید؛ از کتابهای خوب، راهگشا، راهنما -که از سوی متفکّران و نویسندگان خوب ما تهیّه شده و در اختیار ما گذاشته شده- استفاده کنید و بخوانید. این موجب میشود که نسل نوجوان ما، هم سلامت جسمی داشته باشد، هم سلامت معنوی و روحی داشته باشد، هم سلامت فکری و عقلانی داشته باشد؛ آنوقت این، آیندهی کشور را تأمین میکند.
عزیزان من! امروز شما از دوران کودکی و بچّه بودن خارج شدید؛ امروز شما نوجوانید، در آغاز جوانی هستید، در حال شکوفایی هستید؛ استعداد شما امروز برای فراگیری و برای خودسازی خیلی زیاد است؛ از این فرصت استفاده کنید، خودسازی کنید؛ هم خودسازی جسمی، هم خودسازی معنوی و روحی، هم خودسازی فکری، با همان ترتیبی که عرض کردم. بعد از آنکه شما نوجوانان عزیز در این میدان باعظمت و در این بهار باطراوت نوجوانی، حرکت درست را انجام دادید، آنوقت انسان میتواند مطمئن باشد که فردای این کشور، فردای بهتر از امروز است؛ شما مردان فردا، مدیران فردا، فعّالان فردا، و شخصیّتهای فردا هستید. فردای این کشور متعلّق به شما نوجوانان است؛ شماها هستید که این کشور و این ملّت را و این حرکت را و این تاریخ را اداره خواهید کرد؛ خودتان را برای آن روز آماده کنید.
عزیزان من! از توسّل و از دعا غفلت نکنید. عزیزان من! از یاد شهیدان غفلت نکنید. شهیدان عزیز ما کسانی بودند که در عین جوانی و بعضی در عین نوجوانی حاضر شدند برای خیر کشور، مصالح کشور، حفظ استقلال کشور، دفع دشمنان کشور، جان خودشان را فدا کنند؛ این خیلی ارزش والایی است. باارزشترین دارایی انسان، عمر انسان و جان انسان است؛ خیلی همّت لازم است، خیلی شجاعت لازم است که این را در راه خدا بدهد. من توصیه میکنم این کتابهایی را که دربارهی شهدا نوشته شده، دربارهی ایثارگران دوران دفاع مقدّس نوشته شده و شخصیّتهای اینها را تشریح میکند، بخوانید؛ هم کتابهای شیرین و کتابهای پرجاذبهای است، هم ذهن شما را با مسائل بسیاری آشنا میکند.
فرزندان عزیز من، نوجوانان عزیز! شماها یک دستهگلی از بوستان بزرگ این کشور هستید. میلیونها نوجوان مثل شما در سراسر کشور هستند. شما یک نمونهی از آنها هستید که اینجا حضور دارید. امیدوارم که خدای متعال به شما و همهی نوجوانان عزیز کشورمان در سراسر کشور، نظر لطف و تفضّل خودش را بهطور دائم مبذول کند و انشاءالله شما زندگی خوشی را برای خودتان، برای پدر و مادرتان، برای آیندهی کشورتان بتوانید فراهم ببینید. به مناسبت نام پدر و مادر، این را هم به شما نوجوانان عرض کنم: قدر پدر و مادر را بدانید، احترام اینها را حفظ کنید، محبّت اینها را جبران کنید؛ به شما محبّت میکنند، این محبّت را جبران کنید.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) سورهی اسرا، بخشی از آیهی ۹
پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
All Content by Khamenei.ir is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License.
شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۰ - Jan 22 2022
خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency

جامعه آموزش و پرورش
تاریخ انتشار: ۱۰ دی ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۶
توسط رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور صورت گرفت؛
رهنمودهایی به مناسبت جشن تکلیف دانشآموزان

رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور به مناسبت جشن تکلیف دانشآموزان رهنمودهای ارزشمندی را خطاب به اولیا، مربیان، معلمان و دانشآموزان مطرح کرد.
به گزارش خبرگزاری مهر، متن سخنرانی حجت الاسلام محمد جواد حاج علی اکبری، رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور در مراسم جشن ملی دانش آموزان مکلف در دی ماه ۱۳۹۹ به شرح زیر است:
بخش اول: خطاب به اولیا، مربیان و معلمان
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت پدر، مادران و معلمان و مربیان ارجمند که دانش آموزان آنها به سن تکلیف و تشریف رسیده اند صمیمانه تبریک عرض می کنم و حقیقتاً جای تبریک دارد به پدر و مادری که در جلوی چشمان خودش شاهد رشد عزیزترین افراد زندگیشان می شوند و در جلوی چشمانش کودک دیروز، امروز در آستانه جوانی قرار گرفته است و معلم و مربی عزیزی که شاهد بالیدن و رشد کردن و به نتیجه رسیدن دانش آموزان عزیزش هست به هر حال صمیمانه به شما عزیزان تبریک می گویم اولاً یادآوری به خودمان است وقتی که فرزند و دانش آموزما به سن تکلیف و تشریف می رسد به نظرم یک یادآوری خیلی خوب است که ما خودمان با تکلیف الهی چه کردیم؟ و یادمان می آید وقتی که ما هم به این سن تکلیف رسیدیم که اکنون سالهای کم یا زیادی از آن زمان گذشته است در این سالها ما با تکالیف الهی نظیر نماز، روزه، امر به معروف و نهی از منکر، وظایف خانوادگی، تکالیف اجتماعی و سیاسی خود چه کرده ایم به هر حال یک فهرست طولانی است که اینها از سوی پروردگار متعال متوجه ما است و هر چه که از سن انسان می گذرد دایره تکالیفش وسیع تر می شود.
از این تکالیف عبادی که دائماً توسعه پیدا می کند تا به حج می رسد و از تکالیف اقتصادی جدیدی که بر عهده انسان گذاشته می شود تا تکالیف خانوادگی، اجتماعی و امثال اینها که در قبال آنها وظایفی بر عهده داریم.
به نظرم رسیدن فرزندانمان به سن تکلیف یادآوری خیلی خوبی برای ما است وضعیت خودمان را در قبال رسالات الهی و ماموریت ها و وظایفی که طی این سالها بر عهده ما قرار گرفته مرور کنیم و ما هم از نو دوباره تصمیم بگیریم برای اینکه انشاالله وظایف خود را بهتر و با کیفیت تر از گذشته انجام بدیم اگر در بخشهایی از این تکالیف موفق شده ایم که باید شکرگزار پروردگار باشیم اگر خدای ناکرده توفیق نداشتیم و کم و کسری داشتیم تا وقتی که نفسی هست و فرصتی برای جبران داریم استغفار کنیم و تا این فرصت هست باید انسان خودش را اصلاح کند.
خیلی از وقت ها که میبینیم مخاطبان عزیز ما، بچههای ما و نور چشمی های ما آنطور که باید و شاید حرف های ما نمی شنوند باید به خودمان مراجعه کنیم و ببینیم که آیا این ارائه های ما، صدای ما و درخواست ما را اعمال و واقعیت های شخصیتی مان یاری می کند یا خیر؟ زیرا صدای عمل خیلی بلند تراست و بچهها اول صدای عمل ما را میشنوند. بگذریم این یک نکته بعد از تبریک و اینکه واقعاً نعمت الهی در حضور ما به چنین نقطهای می رسد و باید حال شکر داشته باشیم نکته بعدی عبارت است از اینکه شما عزیزان می دانید هم برای پدران و مادران و هم برای مربیان و معلمان شاید جدی ترین و مهمترین اقدامی که در مسیری که با دانشآموزان و با فرزندانشان دارندو یکی از تاثیرگذارترین کارهایی که میتوانند انجام بدهند این است یک خاطره شیرین، برجسته، پررنگ، موثر و ماندگار از دوره تکلیف و تشریف بچه ها در ذهن و جان آنها ثبت شود کاری که شما می توانید انجام بدهید این است و نباید دست کم گرفته شود به نظر میرسد برای دستگاه تعلیم و تربیت، مدارس و عزیزانی که در این عرصه خدمت می کنند واقعاً یک فرصت فوق العاده است که بحمدالله بعد از انقلاب اسلامی و از برکات دوران انقلاب همین جشن تکلیف ها و جشن تشریف هایی است که در مدارس کشور برگزار شده است.
البته در بخش دختران وسیعتر و گستردهتر و با رنگ و لعاب بیشتری برگزار شده است و برای پسران کمتر بوده که این اواخر به تدریج فرهنگ سازی شده است و حقیقتاً اهمیتش کمتر هم نیست امیدواریم به صورت فراگیر و مناسب انجام شود که البته ادبیات این دو حوزه با هم فرق میکند و اقتضائات آن متفاوت است و باید این تفاوت ها کاملاً در برنامه ها مد نظر قرار گیرد که دوستان در آموزش و پرورش در این زمینه کاملاً تبحر دارند و حواسشان به جوانب مسئله هست.
به نظر من اهمیت دادن به موضوع و برجسته کردن و جدی کردن مسئله در ذهن و نگاه دانش آموز از یک سو و شیرین سازی و دلنشین کردن موضوع از سوی دیگر، امر مهمی است که بالاخره در پرتو عزت و رحمت معلم و والدین اتفاق می افتد. به هر حال می دانید که دو ویژگی اساسی که انسان مربی باید داشته باشد صفت عزت وصفت رحیم اس
ن بتواند نگاههای خودش رو از همان ابتدا تمیز و پاکیزه نگاه دارد آن طوری که خداوند تبارک و تعالی از انسان می خواهد و حرمت دیگران، حقوق دیگران بر عهده ما دارند در ارتباط با مدرسه هم که یکی از این بخش هایی است که ما با دیگران هستیم از معلم و مربی و مدیر و امثال اینها بگیرید تا سایر دانش آموزان این حقوق متقابل به مسئولیت های دیگر در ارتباط با آنها وجود دارد و دیگر مثل قبل راحت نمی توانیم حرف بزنیم و روی حرفهایمان باید حساب کنیم و دیگر مثل قبل نمی شود خیلی راحت با دیگران رفتار کنیم و باید در رفتارهایمان محاسبه کنیم زیرا خداوند از ما سئوال می کند زیرا ما مکلف شده ایم و وضعیت فرق کرده است و باید رفتارمان را محاسبه کنیم و اگر در حضور افراد یا پشت سر آنها صحبت می کنیم باید بسیار مراقبت کنیم باید احترام افراد را داشته باشیم مخصوصاً معلمان و بزرگتر ها در مدرسه و همه اینها فهرستی بود از نکته هایی که خواستم به شما عزیزان یاد آوری کنم تا بدانید چه اتفاق بزرگی در زندگیتان رخ داده است.
در ارتباط با نظام اسلامی در ارتباط با رهبر عزیز مان در ارتباط با این نظام الهی که در واقع امانت شهدا و اولیای خداوند است به نسل ما و اکنون نوبت شما است و شما اکنون مخاطبان بیانیه گام دوم رهبر عزیزمان هستیم در آن جشن تکلیف سیاسی در واقع به تشریف این خطابها مشرف هستید که حضرت آقا در آنجا با شما حرف زده اند و مسیر طی شد و مسیر آینده و وظایف و مسئولیت ها را به همه شما و یادآوری کرده اند.
یاد شهدا ان شاء لله همیشه همراهتان باشد و با خاطره آنها و با درسی که آنها به شما دادن به یاری خداوند به توانید زندگیتان را پر از نور و سعادت و خوشبختی کنید برای همه شما آرزوی توفیق میکنم از خداوند متعال و مهربان برای همه شما عزیزان و به نورچشمانمان آرزوی سعادت و سربلندی و موفقیت می کنم.

برچسبها
محمدجواد حاج علی اکبری
جشن تکلیف
وزارت آموزش و پرورش

درباره ما تماس با ما بازرگانی
All Content by Mehr News Agency is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License.
طراحی و تولید: نستوه
ت و آنجایی که باید اهمیت، شکوه و جدیت یک موضوع منتقل شود این صفت عزت شما است که آن را پشتیبانی می کند و آنجایی که باید لطافت، دلنشینی و شیرینی مسئله منتقل شود آن صفت رحیم بودن و مهرورزی شما است که کمکتان می کند به هر حال یک ترکیبی ازعزت و رحمت در ارتباط با موضوع تکلیف ما لازم داریم یعنی هم باید اهمیت و جدی بودن و ابعاد سرنوشت ساز مسئله به عزیزان ما منتقل شود و هم باید اسرار، لطافت و شیرینی که در ذات این مسئولیت های جدید و تکالیف تازه و ورود به عالم جدید وجود دارد برای آنها بیان شود که البته باید این کار به صورت هنرمندانه انجام شود تا یک تصویر ذهنی برجسته و فراموش نشدنی از این اتفاق بزرگ در زندگی بچه های عزیزمان در حافظه ماندگار آنها نقش ببندد و برای اینکه این اتفاق بیفتد نیاز به تضرع، دعا و کمک خواهی از پروردگار متعال و استمداد از مربی عالم حضرت بقیه الله اعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دارد که ان شاء الله در این امر هم موفق باشیم.
بخش دوم: خطاب به دانش آموزان عزیز
بسم الله الرحمن الرحیم
صمیمانه به شما دانش آموزان عزیز، پسران ارجمند و عزیزمان و نور چشمانمان فرا رسیدن سن تکلیف و تشریف تان را تبریک می گویم.
خوش به حال شما و خوش به سعادتان الحمدالله روزگار و زمانه با شما یار بود وعمرتان به یکی از حساس ترین نقطه های زندگیتان رسید خیلی حساس و بسیار باشکوه و بزرگ آن هم درست و نقطهای که وقتی شما به آن می رسید یک عالم جدیدی برایتان گشوده می شود که در واقع عالم خطاب الهی به تعبیر رهبر عزیز و فرزانه مان است که شما دیگر مخاطب شده اید به خطاب الهی یعنی خداوند متعال دیگر با شما سخن می گوید شما را مورد خطاب و فرمان و امر و نهی خودش قرار می دهد درواقع شما وارد دوران جوانی تان شده اید زیرا دوره جوانی یک دوره شگفت انگیز در عمر انسان است واز آن به دوره قوت تعبیر می شود به تعبیر قرآن کریم دوران زندگی ما به سه دوره تقسیم می شود دوره ضف، دوره قوت و مجدداً َ دوران ضعف و شما در آغاز دوران قوت عمرتان قرار گرفته اید
یعنی در واقع این سن بلوغ و تکلیف و تشریف یک چنین دورهای است و به شما صمیمانه تبریک می گویم این ولادت وتولد جدید است ولادت معنوی است ورود به عصر جوانی بر شما، خانواده های عزیز شما پدر و مادر و معلمان و مربیان و همه کسانی که شما را دوست دارند تبریک می گویم.
اولین نکته این است که شما دوران بلوغ و سن تکلیف و تشریف را به عنوان یک نعمت بسیار بزرگ بیشتر بشناسید این نیاز به مطالعه، شنیدن و بررسی دارد این نعمت بزرگی که اکنون متوجه شما شده و الان به شما هدیه شده است را ابتدا باید بشناسید تا بتوانید شکر آن را به جای بیاورید. انسان برای اینکه بتواند شکر نعمت به جای بیاورد باید در درجه اول نعمت را بشناسد و نسبت به آن معرفت پیدا کند و این شناخت از خودتان است و می دانید که یک خود شناسی است زیرا شما اکنون در یک موقعیت ویژه ای قرار گرفته اید که این امکان را فراهم کرده که ارتباط جدید بین شما، عالم الهی، عالم ملکوت و خداوند عالم و پروردگارتان برقرارشده است و یک خط ارتباط جدید برقرار شده است بین شما و حضرت حق و از سوی خداوند متعال برای شما این ارتباط باز شد که یک دسترسی از سوی حضرت حق به شما برای ارتباط با عالم معنا داده شد و می توان گفت نعمت جشن تکلیف بزرگترین و عظیم ترین نعمتهایی است که بعد از نعمت آفرینش و نعمت سلامتی و امثال اینها به شما کرامت شده است و باید خیلی قدرش را بدانید خوش به حالتون و نیاز به شکر دارد.
اولیای خدا همیشه وقتی که یک نعمت جدید به آنها می رسد نگران این هستند که می توانند از عهده شکر آن برآیند یا خیر؟ بنابراین شکر نعمت خطاب الهی و تکلیف الهی و وظایفی که از سوی خداوند متعال بر عهده ما قرار گرفته است اقتضا میکند که ما اولاً این تکالیف و وظایفی که در این موقعیت جدید متوجه ما شده است را بشناسیم و بعد هم سعی کنیم به وظایف و مسئولیتهایی که متوجه ما شده است به خوبی عمل کنیم این کلمه را به خوبی به خاطر بسپارید یعنی با کیفیت، احساس خوب و احساس افتخار با احساس شوق به وظایف خود عمل کنیم و با این احساس شوق وارد دوران جدید زندگیمان بشویم و از اینکه مسئولیتها و وظایف جدید بر عهده ما گذاشته شده است احساس سنگین باری نداشته باشیم و خود این احساس خوبی یکی از مراحل شکر است یعنی با اقبال و نشاط وارد این دوره جدید از عمرمان شویم.
از نگاه خداوند خودمان، زندگیمان و برنامه هایمان را ببینیم شما بحمدالله برای ورود به این دوران جدید قبلاً تمرین کرده اید احساس مسئولیت، احساس وظیفه، نماز، روزه، حریم محرم و نامحرمی را قبلاً به لطف خداوند متعال تمرین کرده اید اما اکنون دیگر از دوره تمرین خارج شده و وارد دوران مسئولیتهای جدی می شود و از شما در مورد آنها سئوال می کنند و این تفاوت خیلی تفاوت زیادی است یک زمانی هست که انسان نماز را تمرین میکند ی
ک وقت هم خیر به وظیفه نماز خود عمل میکند بین این دو تفاوت خیلی زیادی است و به هر حال شما آمادگی آن را داشتید و از پدر و مادرهای خوب و مومن خودتان و از معلمان عزیز و مؤمنتان آموخته اید و اکنون وقت عمل و ورود به این عرصه است اولاً در ارتباط با خودتان این احساس شخصیت یک طرف مسئله است اینکه شما را در منزل صدات می زنند و مسئولیتی به شما می دهند یعنی روی شما حساب باز می کنند حال باید به این نکته توجه کنید که خداوند عالم برای شما وظیفه تعیین کرده است و این یک احساس شخصیت به انسان می دهد و این احساس شخصیت در کنار احساس مسئولیت است یعنی باید برای پاسخ گویی آماده شویم این پاسخ گویی زمانی محقق می شود که وظیفهای را که به ما متوجه شده و مسئولیتی که به ما سپرده شده بتوانیم به خوبی عمل کنیم و با کیفیت انجام بدهیم.
بنابراین هر کدام از شما ها و در ارتباط با خودتان یک سرفصل جدید باز کنید و در این سرفصل جدید وظایف خودتان را شروع کنید به برنامهریزی کردن و نوشتن و آنچه از سوی پروردگار عزیز مان امر و نهی شده است رعایت کنیم و در دستور زندگی خودمان قرار دهیم در ارتباط با خدای متعال که اصل مسئله است این عنایت و این نظر رحمت این نگاه ویژهای که اکنون به شما شده است از سوی حضرت حق اینجا در درجه اول وارد شدن به دوستی با حضرت حق است یعنی یک باب دوستی را خداوند متعال بین خودش و شما برقرار کرده از طریق یک سلسله وظایف و بایدها و نبایدها و مسئولیتها این آن نکته است که باید فرزندان عزیزم به آن خیلی توجه کنند و شما جوانان عزیز باید به این مسئله خیلی توجه کنید توکل به خداوند متعال و اعتماد به حضرت حق از اینجا شروع می شود اعتماد به حضرت حق یعنی آن کسی که مرا آفریده و خلق کرده و عالم را خلق کرده و گذشته و امروز و فردای من همه در اختیار اوست و متعلق به اوست به هر حال مصلحت، سعادت و خوشبختیم را بهتر از من می شناسد بهتر از من می خواهد.
بنابراین دیگر خیالم راحت می شود یعنی هر وظیفهای که از جانب خداوند متعال برای من تعیین شود و امر یا نهی باشد می دانم که تامین کننده خوشبختی من است لذا با اعتماد به خداوند متعال با این وظایف و تکالیف روبرو می شوم و خودم را اگر بدانم در این زمینه ها ضعف یا نقصی دارم به او می سپارم و از او کمک می خواهم و به او توکل می کنم مهمترین مسئله این است که شما با کیفیت، نشاط و فعال و با احساس خوب وارد این عرصه شوید اولین چیزی که ان شاء لله به آن رسیدگی می کنید که هم اول، وسط و آخر است نماز است اگر نماز ما درست باشد سایر کار هایمان درست می شود اگر به نماز خود کیفیت دهیم همه زندگیمان کیفیت پیدا می کند و اینجا یک چالش جدی با شیطان داریم و از همین جا شروع می کند و با آن چالش خواهیم داشت نماز را سنگین و سخت نشان بدهد از اینجا شروع می کند با شما کلنجار رفتن و شما را وسوسه می کند و از همین نقطه شما باید شروع کنید و بر شیطان غلبه کنید با کمک خواستن از خداوند متعال با یاری گرفتن از حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف که یاری گر شما در نماز است و نماینده خداوند است و کارتان آسان می شود.
بنابراین کیفیت بخشیدن به نماز و جدی گرفتن نماز و اول وقت خواندن نماز از اینجا شروع می شود و بعد هم ارتباط با کلام الهی، با قرآن کریم و انس با بیشتر با سخنان پروردگار متعال و همان جا هست که انسان با وظایف و مسئولیتهای خود آشنا می شود از همین جا باید به سراغ خانواده برویم شما از این به بعد در خانواده دیگر وزیر اعظم هستید و مسئولیت و احساس مسئولیت و حقوق و تکالیفی که ما نسبت به پدر و مادرمان داریم آنها هم باید روی ما حساب باز کنند جلب رضایت پدر و مادر سر خوشبختی است که از سوی خداوند متعال به من و شما معرفی شده است چرا که خداوند متعال در سوره شریفه الاسراء آیه ۲۳ می فرمایند «وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا» یعنی و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید این دروازه خوشبختی به دست پدر و مادر است که به روی شما باز می شود با دست رضایتشان و تامین این رضایت بر عهده شما است.
در ارتباط با خانواده به اینکه فضای معنوی خانواده را تقویت کنید و خلاصه یک عضو اثر گذار به معنای واقعی کلمه از این به بعد در محیط خانواده باشید و بدانید چه توقعی از شما وجود دارد و در ارتباط با دیگران سایر مردم و انسان ها چه وظیفهای بر عهده ما است که چه مسئولیت و چه حقوقی از ناحیه آنها بر عهده ما است این هم به حرفهای تازهای در این بخش مطرح می شود مانند حریم محرم و نامحرم، حیا و یا نگاه ها از اینجا ظاهراً شروع می شود که چالش اصلی که با شیطان خواهید داشت در ارتباط با نگاه است یعنی شما آقا پسرهای عزیز اگر بتوانید از اول ان شاءلله با عنایت پروردگار متعال حریم حیاء را در نگاهایتان نگاه دارید خیلی پیش میافتید.
اگر انسا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹️ یه موقعی بیاد از دست مردم درمانده بشوی !!!
از کلام حجت الاسلام کافی رحمهاللهعلیه
اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
شمیم معرفت 🌷💐👇🏻👇🏻👇🏻
@shamimmarefat
مجله پاسدار اسلام آبان 1388 - شماره 335
مناظرات حضرت جواد الائمه (ع)
نویسنده : عسکری اسلامپور کریمی
32
مقدمه
آزادی بحث و انتقاد در مسائل مذهبی، یکی از ویژگیهای بارز شریعت حیاتبخش اسلام است. در تاریخ زندگی پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار (ع) و حتیّ رهبران تشیّع، موارد فراوانی یافت می شود که مخالفان اسلام با آنان به مناظره، بحث و گفتگو می نشستند و اشکالات خویش را به اصول یا فروع اسلام، با کمال آزادی و صراحت، بیان می کردند و بدون این که مورد کوچکترین اهانتی قرار گیرند، ایرادهای آنان بررسی و پاسخ داده می شد. مطالعه تاریخ صدر اسلام و عصر حضرات ائمه معصوم(ع) گواهی روشن براین مدّعاست.
در میان حضرات ائمه معصوم(ع) سه امام در خردسالی به امامت رسیدند: امام جواد(ع) در هفت سالگی، امام هادی(ع) در نه سالگی و حضرت مهدی(عج) در پنج سالگی؛ از این رو، از همان عصر امامت امام رضا(ع) به بعد، این سؤال مطرح شد که: با توجه به مقام بسیار ارجمند امامت، چگونه انسانی در خردسالی به امامت می رسد؟ زیرا دوران شکوفایی رشد و عقل در مردان، به طور معمول از پانزده سالگی شروع و در چهل سالگی به تکامل می رسد.
براین اساس در عصر امامت حضرت جواد الائمه (ع) برخی این سؤال را مطرح می کردند: آیا می توان رهبری جامعه را به کودک هفت ساله سپرد؟ آیا یک کودک هفت ساله مدیریت، دور اندیشی و درایت یک مرد کامل را دارد؟ این مسائل در آن عصر، از جنجالی ترین مسائل روز بود.
هچنین برخی از مخالفان و معاندان، به ویژه عباسیان و در رأس آنها مأمون عبّاسی تلاشهای زیادی کردند با دستاویز قرار دادن این مسئله از آن در جهت مطامع شوم خود بهره جویند؛ آنان با ترتیب مناظرات مختلف سعی می کردند شخصیّت علمی آن حضرت را خدشه دار سازند. امّا پیروزی امام جواد(ع) در مناظرات با پاسخ های قاطع و روشنگر، هرگونه شک و تردید را در مورد پیشوایی او و نیز اصل امامت از بین برد، و همه نقشه های معاندان و مخالفان و خلیفه مکّار عبّاسی را نقش بر آب نمود. در این نوشتار مختصر برآنیم با ارائه گوشه هایی از برخی از مناظرات آن امام همام، خوشه ای از خرمن علم و فضل و کمال عقل آن وجود گرامی برگیریم، و فراروی اندیشه خویش قرار دهیم.
علّت پیدایش مناظرات در عصر امام جواد (ع)
خردسالی آن حضرت هنگام عهده داری این منصب الهی (امامت)، پدیده ای بی سابقه بود و پیامدها و واکنش هایی در پی داشت. برخی در جبهه خودی، در میان پیروان اهلبیت، این شبهه را مطرح کردند که آیا ممکن است کسی پیش از بلوغ به مقام امامت برسد؟ در پی بروز این شبهه در محافل علمی و کلامی، جامعه شیعی دچار اضطراب و پراکندگی شد. بنابراین علّت اصلی پیدایش مناظرات در عصر آن امام همام این بود که از یک طرف، امامت حضرت به دلیل کمی سن برای بسیاری از افراد، حتّی شیعیان کاملاً ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانایان شیعه بر اساس عقیده شیعه هیچ شک و تردیدی در این زمینه نداشتند) ازاین رو، برای اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانی از آن حضرت می کردند.
از طرف دیگر، در آن مقطع زمانی، قدرت معتزله افزایش یافته بود و مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حکومت عبّاسی در آن زمان از آنان حمایت و پشتیبانی می کرد و از سلطه و نفوذ خود و دیگر امکانات مادی و معنوی حکومتی، برای استواری و تثبیت خطّ فکری آنان و ضربه زدن به گروههای دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان و خدشه دار کردن مقام امامت و ولایت، به هر شکلی بهره برداری می کرد. به طوری بسیاری از آن مناظرات با اقدام و نیرنگ مأمون عبّاسی برپا می شد، وی با گردآوری دانشمندان از فرقه های مختلف و ترتیب مجالس بحث و مناظره با امام جواد (ع)، کوشید آن حضرت را از نظر علمی شکست دهد.
فرقه افراطی معتزله دستورها و مطالب دینی را به عقل خود عرضه می کردند و آنچه را که عقلشان صریحا تأیید می کرد، می پذیرفتند و بقیه را رد و انکار می کردند و چون نیل به مقام امامت امّت در سنین خردسالی با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، سؤالات دشوار و پیچیده ای را مطرح می کردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمی شکست بدهند! ولی در همه این بحثها و مناظرات علمی، حضرت جواد (در پرتو علم امامت) با پاسخهای قاطع و روشنگر، هرگونه شک و تردید را در مورد پیشوایی خود از بین می برد و امامت خود و نیز اصل امامت را تثبیت می نمود. به همین دلیل بعد از آن حضرت در دوران امامت حضرت هادی(ع) این موضوع (تصدی امامت در خردسالی) مشکلی ایجاد نکرد، زیرا دیگر برای همه روشن شده بود که خردسالی تاثیری در برخورداری از این منصب الهی ندارد.
مناظرات روشنگر امام خردسال
یکی از اصول پذیرفته شده تشیع این است که امام معصوم می تواند با علم الهی پرسشهای مردم را پاسخ دهد. شیعیان با توجه به سن کم امام جواد(ع) با انواع سؤالات و برپایی مجالس مناظره می خواستند علم الهی امام را دریابند.
پس از شهادت امام رضا(ع)
شیعیان گرد آمدند تا مسئله جانشینی را حل کنند. یونس عبد بن الرحمان که از شیعیان قابل اعتماد، نزد امام رضا(ع) بود گفت تا زمانی که این فرزند- امام جواد (ع) - بزرگ شود باید چه کنیم؟ ریّان بن صلت از جای برخاست و با اعتراض به او گفت: تو خود را در ظاهر مؤمن به امام جواد(ع) نشان می دهی، ولی پیداست که در باطن در امامت او تردید داری. اگر امامت وی از جانب خداوند باشد حتی اگر طفل یک روزه هم باشد به منزله شیخ است و چنانچه از طرف خداوند نباشد حتی اگر هزار سال هم عمر کرده باشد مانند سایر مردم است. سرانجام در ایّام حج تعداد بسیار زیادی به قصد دیدار امام جواد(ع) عازم زیارت خانه خدا شدند. زمانی که به مدینه رسیدند وارد محل اقامت امام جواد(ع) شدند. ابتدا نزد عبدا...بن موسی برادر امام رضا(ع) رفتند. مردم سؤالات خود را از وی پرسیدند، اما از پاسخهای بی پایه وی تعجب کردند در این هنگام امام جواد(ع) وارد مجلس شد.
آن حضرت به سؤالات حاضران پاسخ گفت و شیعیان از پاسخهای آن حضرت که نشان از امامت و علم الهی بود شادمان شدند. سپس مردم به امام جواد(ع) روی آوردند و آنچه از مسائل دینی بر آنها مبهم بود از حضرت سؤال کردند و امام در حالی که کودکی خردسال بیش نبود به دلیل الهی بودن علم امامت قادر بود تمام مسائل علمی و فقهی شیعیان را پاسخگو باشد.
از روشهایی که مأمون در مورد حضرت رضا(ع) به کار می بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود. مأمون و بعد معتصم عبّاسی می خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع) را در تنگنا قرار دهند. در مورد فرزندش حضرت جواد(ع) نیز چنین روشی را به کار بستند. به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد(ع) نگذشته بود. مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی، بستگی به کمی و زیادی سالهای عمر ندارد.
این خلیفه مکّار کار زهر دادن به امام رضا(ع) را بسیار سرّی و مخفیانه انجام داده بود و سعی داشت جامعه از این جنایت آگاهی نیابد. امّا با همه پرده پوشی و ریاکاری، سرانجام بر علویان آشکار گردید که قاتل امام جز مأمون کسی نبوده است، وی برای پیشگیری از عواقب امر، توطئه دیگری آغاز کرد و با تظاهر به مهربانی و دوستی نسبت به امام جواد(ع) تصمیم گرفت دختر خود را به حضرت تزویج کند تا استفاده ای را که از تحمیل ولیعهدی بر امام رضا(ع) در نظر داشت از این وصلت به دست آورد. بر اساس همین طرح بود که امام جواد (ع) را در سال ( 204 ه.ق) یعنی یک سال پس از شهادت امام رضا(ع) از مدینه به بغداد آورد. در نخستین مناظره علمی که در مجلس مأمون برپا شد عالم برجسته دربار، یحیی بن اکثم به فضل و مرتبت علمی امام اعتراف کرد و سر خضوع و تسلیم در برابر او فرود آورد و مردم نیز دریافتند چهره ای دانشمندتر از امام جواد(ع) در میان مسلمانان نیست. این روند محبوبیت روزافزون امام را در پی داشت. مأمون به دنبال مذاکراتی که در جلسه مناظره امام با یحیی بن اکثم گذشت، دختر خود ام الفضل را به همسری حضرت در آورد!
(البته این، قصد ظاهری مأمون بوده و گرنه قصد اصلی وی کنترل امام بوده است) که با وجود مخالفت بنی عباس و اثبات فضیلت امام، جلسه مناظره امام با یحیی بن اکثم را ترتیب داده و در آنجا ثابت نمود که امام با وجود کودکی از نظر فضل و معرفت و حلم، سرآمد دیگران است. و ترتیب ازدواج امام با ام فضل را مهیا نمود و چنین گفت: الحمدللّه علی ما منّ به علیّ من السداد فی الامر والتوفیق فی الرأی و أقبل علی أبی جعفر و قال: إنّی مزوّجک ابنتی أم الفضل و ان رغم أنوف قوم...(1)
شبلنجی عالم اهل سنت می گوید: مأمون شیفته او شد، زیرا با وجود کمی سن، فضل و علم و کمال عقل خود را نشان داده، عظمت خود را آشکار ساخت.(2)
ابن حجر هیثمی از علمای اهل سنت می نویسد: مأمون او را به دامادی انتخاب کرد، زیرا با وجود کمی سن، از نظر علم و آگاهی و حلم بر همه دانشمندان برتری داشت.(3)
از امام جواد(ع) مناظرات متعددی نقل شده(4) است که به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره می کنیم.
مناظره با یحیی بن اکثم(5)
وقتی مأمون از طوس به بغداد آمد، نامه ای برای حضرت جواد - علیه السلام- فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا به طوس، دعوت ظاهری و در واقع سفر اجباری بود.
حضرت پذیرفت و بعد از چند روز که وارد بغداد شد، مأمون او را به کاخ خود دعوت کرد و پیشنهاد تزویج دختر خود ام الفضل را به ایشان کرد.
امام در برابر پیشنهاد او سکوت کرد. مأمون این سکوت را نشانه رضایت حضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد.
او در نظر داشت مجلس جشنی تشکیل دهد، ولی انتشار این خبر در بین بنی عباس انفجاری به وجود آورد: بنی عباس اجتماع کردند و با لحن اعتراض آمیزی به مأمون گفتند: این چه برنامه ای است؟
اکنون که علی بن موسی از دنیا رفته و خلافت به عباسیان رسیده باز می خواهی خلافت را به آل علی برگردانی؟! بدان که ما نخ
واهیم گذاشت این کار صورت بگیرد، آیا عداوتهای چند ساله بین ما را فراموش کرده ای؟!
مأمون پرسید: نظر شما چیست؟
گفتند: این جوان خردسال است و از علم و دانش بهره ای ندارد.
مأمون گفت: شما این خاندان را نمی شناسید، کوچک و بزرگ اینها بهره عظیمی از علم و دانش دارند و چنانچه سخن من مورد قبول شما نیست او را بیازمایید و مرد دانشمندی را که خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث کند و صدق گفتار من روشن گردد.
عباسیان از میان دانشمندان، یحیی بن اکثم را (به دلیل شهرت علمی وی) انتخاب کردند و مأمون جلسه ای برای سنجش میزان علم و آگاهی امام جواد (ع) ترتیب داد. در آن مجلس یحیی رو به مأمون کرد و گفت: اجازه می دهی سؤالی از این جوان بنمایم؟
مأمون گفت: از خود او اجازه بگیر.
یحیی از امام جواد(ع) اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه می خواهی بپرس.
یحیی گفت: درباره شخصی که مُحْرِم بوده و در آن حال حیوانی را شکار کرده است، چه می گویید؟ (یکی از اعمالی که برای اشخاص در حال احرام، در جریان اعمال حج یا عمره حرام است شکار کردن است. در میان احکام فقهی، احکام حج، پیچیدگی خاصی دارد، ازینرو افرادی مثل یحیی بن اکثم، از میان مسائل مختلف، احکام حج را مطرح می کردند تا به پندار خود، امام را در بن بست علمی قرار دهند!)
امام جواد (ع) فرمود: آیا این شخص، شکار را در حِلّ (خارج از محدوده حرم) کشته است یا در حرم؟ عالم به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمدا کشته یا بخطا؟ آزاد بوده یا برده؟ برای اوّلین بار چنین کاری کرده یا برای چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین کاری اِبا ندارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟!
یحیی بن اکثم از این همه فروع که امام برای این مسئله مطرح نمود، متحیّر شد و آثار ناتوانی در چهره اش آشکار گردید و زبانش به لُکنت افتاد، به طوری که حضّار مجلس ناتوانی او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند.
در پی آن مأمون به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آیا اکنون آنچه را که نمی پذیرفتید دانستید؟!(6)
حکم کلی شکار برای فرد مُحْرِم: آن گاه پس از مذاکراتی که در مجلس صورت گرفت، مردم پراکنده گشتند و جز نزدیکان خلیفه، کسی در مجلس نماند. مأمون رو به امام جواد(ع) کرد و گفت: قربانت گردم خوب است احکام هر یک از فروعی را که در مورد کشتن صید در حال احرام مطرح کردید، بیان کنید تا استفاده کنیم.
امام جواد(ع) فرمود: بلی، اگر شخص مُحرم در حِلّ (خارج از حرم) شکار کند و شکار از پرندگان بزرگ باشد، کفّاره اش یک گوسفند و اگر در حرم بکشد کفّاره اش دو برابر است؛ اگر جوجه پرنده ای را در بیرون حرم بکشد کفّاره اش یک برّه است که تازه از شیر گرفته شده باشد، و اگر آن را در حرم بکشد هم برّه و هم قیمت آن جوجه را باید بدهد؛ و اگر شکار از حیوانات وحشی باشد، چنانچه گورخر باشد کفّاره اش یک گاو است و اگر شترمرغ باشد کفّاره اش یک شتر است و اگر آهو باشد کفّاره آن یک گوسفند است و اگر هر یک از اینها را در حرم بکشد کفّاره اش دو برابر می شود.
اگر شخص مُحرم کاری بکند که قربانی بر او واجب شود، اگر در احرام حج باشد باید قربانی را در منی ذبح کند و اگر در احرام عمره باشد باید آن را در مکه قربانی کند. کفّاره شکار برای عالم و جاهل به حکم، یکسان است؛ ولی در صورت عمد، (علاوه بر وجوب کفّاره) گناه نیز کرده است، اما در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است.
کفّاره شخص آزاد بر عهده خود اوست و کفّاره برده به عهده صاحب او است و بر صغیر کفّاره نیست، ولی بر کبیر واجب است و عذاب آخرت از کسی که از کرده اش پشیمان است برداشته می شود، اما آن که پشیمان نیست، کیفر خواهد شد.(7)
سؤال امام جواد (ع) از یحیی بن اکثم
مأمون گفت: احسنت ای اباجعفر! خدا به تو نیکی کند! حال خوب است شما نیز از یحیی بن اکثم سؤالی بکنید همان طور که او از شما پرسید.
در این هنگام امام(ع) به یحیی فرمود: بپرسم؟ یحیی گفت: اختیار با شماست فدایت شوم، اگر توانستم پاسخ می گویم و گرنه از شما بهره مند می شوم.
حضرت فرمود: به من بگو در مورد مردی که در بامداد به زنی نگاه می کند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا می آید آن زن بر او حلال می شود، و چون ظهر می شود باز بر او حرام می شود، و چون وقت عصر می رسد بر او حلال می گردد، و چون آفتاب غروب می کند بر او حرام می شود، و چون وقت عشاء می شود بر او حلال می گردد، و چون شب به نیمه می رسد بر او حرام می شود، و به هنگام طلوع فجر بر وی حلال می گردد؟
این چگونه زنی است و با چه چیز حلال و حرام می شود؟
یحیی گفت: نه، به خدا قسم من به پاسخ این پرسش راه نمی برم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمی دانم، اگر صلاح می دانید از جواب آن، ما را مطلع سازید.
امام فرمود:
این زن، کنیز مردی بوده است. در با
مدادان، مرد بیگانه ای به او نگاه می کند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا می آید، کنیز را از صاحبش می خرد و بر او حلال می شود، چون ظهر می شود او را آزاد می کند و بر او حرام می گردد، چون عصر فرامی رسد او را به حباله نکاح خود درمی آورد و بر او حلال می شود، به هنگام مغرب او را ظهار می کند.(8) و بر او حرام می شود، موقع عشا کفّاره ظهار می دهد و مجددا بر او حلال می شود چون نیمی از شب می گذرد او را طلاق می دهد و بر او حرام می شود و هنگام طلوع فجر رجوع می کند و زن بر او حلال می گردد.(9)
جلوه هایی از اقیانوس بیکران علوم جوادی (ع)
رسوایی حدیث سازان
نقل شده است که پس از آن که مأمون دخترش را به امام جواد تزویج کرد در مجلسی که مأمون و امام و یحیی بن اکثم و گروه بسیاری در آن حضور داشتند، یحیی عرض کرد: ای پسر رسول خدا! نظر شما درباره روایتی که (در مدارک اهل سنت) نقل شده است: که جبرئیل به حضور پیامبر رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام می رساند و می گوید: من از ابوبکر راضی هستم، از او بپرس که آیا او هم از من راضی است؟. نظر شما درباره این حدیث چیست؟(10)
امام فرمود: من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولی کسی که این خبر را نقل می کند باید خبر دیگری را نیز که پیامبر اسلام در حجة الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: کسانی که بر من دروغ می بندند، بسیار شده اند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هر کس بعمد بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من بود، رها کنید.
امام جواد(ع) افزود: این روایت (درباره ابوبکر) با کتاب خدا سازگار نیست، زیرا خداوند فرموده است: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ(11) ما انسان را آفریدیم و می دانیم در دلش چه چیز می گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.
آیا خشنودی و ناخشنودی ابوبکر بر خدا پوشیده بوده است تا آن را از پیامبر بپرسد؟! این عقلاً محال است.
یحیی گفت: روایت شده است که: ابوبکر و عمر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند.
حضرت فرمود: درباره این حدیث نیز باید دقت شود، زیرا جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرّب درگاه الهی اند و هرگز گناهی از آن دو سر نزده است و لحظه ای از دایره اطاعت خدا خارج نشده اند، ولی ابوبکر و عمر مشرک بوده اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده اند، امّا اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستی سپری کرده اند، بنابراین محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.
یحیی گفت: همچنین روایت شده است که: ابو بکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند درباره این حدیث چه می گویید؟(12)
حضرت فرمود: این روایت نیز محال است که درست باشد، زیرا بهشتیان همگی جوانند و پیری در میان آنان یافت نمی شود (تا ابو بکر و عمر سرور آنان باشند!) این روایت را بنی امیه، در مقابل حدیثی که از پیامبر اسلام (ص) درباره امام حسن و حسین علیهما السلام نقل شده است که حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند ، جعل کرده اند.
یحیی گفت: روایت شده است که عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است.
حضرت فرمود: این نیز محال است؛ زیرا در بهشت، فرشتگان مقرّب خدا، آدم، محمد(ص) و همه انبیاء و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت با نور اینها روشن نمی شود، ولی با نور عمر روشن می گردد؟!
یحیی اظهار داشت: روایت شده است که سکینه به زبان عمر سخن می گوید (عمر هر چه گوید، از جانب ملک و فرشته می گوید).
حضرت فرمود: من منکر فضیلت عمر نیستم؛ ولی ابوبکر، با آن که از عمر افضل است، بالای منبر می گفت: من شیطانی دارم که مرا منحرف می کند، هرگاه دیدید از راه راست منحرف شدم، مرا به راه درست باز آورید.
یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: اگر من به پیامبری مبعوث نمی شدم، حتما عمر مبعوث می شد.(13)
امام فرمود: کتاب خدا (قرآن) از این حدیث راست تر است، خدا در کتابش فرموده است: وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ... (14) به خاطر بیاور هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح... .
از این آیه صریحا برمی آید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است، در این صورت چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند؟ هیچ یک از پیامبران به قدر چشم به هم زدن به خدا شرک نورزیده اند، چگونه خدا کسی را به پیامبری مبعوث می کند که بیشتر عمر خود را با شرک به خدا سپری کرده است؟! و نیز پیامبر فرمود: در حالی که آدم بین روح و جسد بود (هنوز آفریده نشده بود) من پیامبر شدم.
باز یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: هیچگاه وحی از من قطع نشد، مگر آن که گمان بردم که به خاندان خطاب (پدر عمر) نازل شده است، یعنی نب
وّت از من به آنها منتقل شده است.
حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا امکان ندارد که پیامبر در نبوّت خود شک کند، خداوند می فرماید: اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ(15) خداوند از فرشتگان و همچنین از انسانها رسولانی برمی گزیند. (بنابراین، با گزینش الهی، دیگر جای شکی برای پیامبر در باب پیامبری خویش وجود ندارد).
یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر(ص) فرمود: اگر عذاب نازل می شد، کسی جز عمر از آن نجات نمی یافت.
حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا خداوند به پیامبر اسلام فرموده است: وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ(16) و مادام که تو در میان آنان هستی، خداوند آنان را عذاب نمی کند و نیز مادام که استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند.
می بینید که برای نزول عذاب دو مانع ذکر شده است و لا غیر؛
الف) وجود مبارک پیامبر(ص) در بین مردم.
ب) توبه و استغفار مردم.
بدین ترتیب تا زمانی که پیامبر در میان مردم است و تا زمانی که مسلمانان استغفار می کنند، خداوند آنان را عذاب نمی کند.(17)
اعتراف یحیی بن اکثم
یحیی بن اکثم(دشمن خاندان نبوت و امامت) که در مقاطع مختلف و در حضور خلیفه عباسی و سایر بزرگان بنی عباس، مغلوب امام جواد نه ساله شده است(18) اعتراف می کند:
روزی نزدیک تربت پیامبر، امام جواد(ع) را دیدم، با او در مسائل مختلفی به مناظره پرداختم و همه را پاسخ داد. گفتم: به خدا سوگند! می خواهم چیزی از شما بپرسم ولی شرم دارم. امام فرمود: من پاسخ را بدون آن که سؤال خود را به زبان بیاوری، به تو می گویم؛ تو می خواهی بپرسی امام کیست؟ گفتم: آری، به خدا سوگند! پرسشم همین است. فرمود: امام، منم. گفتم: نشانه ای بر این ادّعا دارید. در این هنگام، عصایی که در دست امام بود، به سخن آمد و گفت: او، مولای من و حجّت خداست.(19)
فتوای قضائی امام و شکست فقهای درباری
امام جواد (ع) غیر از مناظرات، گاه از راههای دیگر نیز بی مایگی فقها و قضات درباری عباسیان را روشن نموده برتری خود بر آنان را در پرتو علم امامت ثابت می کرد و از این رهگذر اعتقاد به اصل امامت را در افکار عمومی تثبیت می نمود.
از آن جمله فتوایی بود که امام در مورد چگونگی قطع دست دزد صادر کرد که تفصیل آن بدین قرار است:
زرقان(20) که با ابن ابی دؤاد(21) دوستی و صمیمیت داشت، می گوید: یک روز ابن ابی دؤاد از مجلس معتصم بازگشت، در حالی که بشدت افسرده و غمگین بود. علت را جویا شدم. گفت: امروز آرزو کردم که کاش بیست سال پیش مرده بودم! پرسیدم: چرا؟
گفت: به خاطر آنچه از ابوجعفر (امام جواد) در مجلس معتصم بر سرم آمد!
گفتم: جریان چه بود؟
گفت: شخصی به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه (معتصم) خواست که با اجرای کیفر الهی او را پاک سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و محمد بن علی (حضرت جواد) را نیز فراخواند و از ما پرسید: دست دزد از کجا باید قطع شود؟
من گفتم: از مچ دست.
گروهی از فقها در این مطلب با من موافق بودند و می گفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود، ولی گروهی دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود، و چون معتصم دلیل آن را پرسید، گفتند: منظور از دست در آیه وضو: فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ(22) صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید تا آرنج است.
آن گاه معتصم رو به محمد بن علی (امام جواد) کرد و پرسید: نظر شما در این مسئله چیست؟
گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار.
معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید.
محمد بن علی گفت: چون قسم دادی نظرم را می گویم. اینها در اشتباهند، زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقی بماند.
معتصم گفت: به چه دلیل؟
امام جواد (ع) فرمودند:
زیرا رسول خدا(ص) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق می پذیرد: صورت (پیشانی)، دو کف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت بزرگ پا). بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستی برای او نمی ماند تا سجده نماز را به جا آورد، و نیز خدای متعال می فرماید: وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدً(23) سجده گاه ها (هفت عضوی که سجده بر آنها انجام می گیرد) از آن خداست، پس، هیچ کس را همراه و همسنگ با خدا مخوانید (و عبادت نکنید)(24) و آنچه برای خداست، قطع نمی شود.
ابن ابی دؤاد می گوید: معتصم جواب محمد بن علی را پسندید و دستور داد انگشتان دزد را قطع کردند (و ما نزد حضار، بی آبرو شدیم!) و من همانجا (از فرط شرمساری و اندوه) آرزوی مرگ کردم!(25)
نتیجه
انجام چنین مناظرات و پیروزی امام جواد (ع) آثار و برکات مثبتی داشت از جمله این که:
با توجّه به این که امام جواد (ع) در خردسالی به امامت رسید، عبّاسیان و در رأس آنها خلیفه عباسی (مأمون) فکر می کردند آن حضرت از نظر علمی ناتوان است و از این رو
با ترتیب چنین مناظراتی سعی می کردند شخصیت آن امام همام را خورد کنند. پیروزی امام در مناظره با پاسخ های قاطع و روشنگر، هرگونه شک و تردید را در مورد پیشوایی او و نیز اصل امامت از بین برد.
این گونه مناظرات خط بطلانی بر بسیاری از احادیث جعلی کشید. احادیثی که به دستور حاکمان غاصب و برای تثبیت حکومت غصبی آنان توسط عده ای انسان خود فروخته جعل شده و موجب انحراف در امّت اسلامی بود.
دستگاه خلافت عباسی در عصر دو امام بزرگوار (امام رضا و فرزند گرانقدرش امام جواد)، با اهدافی خاص، از اندیشه وران مذهب و فرقه های گوناگون دعوت می کرد و آنان را رو در روی آنان قرار می داد. با مطالعه در شخصیت، روحیّات و افکار مأمون، آشکار می شود که او از تشکیل چنین جلسات و همایشهایی اهدافی سیاسی را دنبال می کرد. هرچند شخصا به مباحثات علمی علاقمند بود، ولی مأمون خلیفه شخصی نبود که بخواهد با این گونه مناظرات، عظمت و حقانیت خاندان پیامبر(ص) را به نمایش بگذارد و شخصیتی را که مورد توجه انقلابیون آل علی (ع) بود در جامعه مطرح کند و علم و شکوه و شایستگی و برتری آنان را به دیگران بنمایاند. بلکه در این تلاشها اهدافی سیاسی داشت و چه بسا بی میل نبود که در این نشستها، برای یکبار هم که شده آن بزرگواران از پاسخگویی به پرسشها عاجز بمانند. به هر حال گذشته از اهدافی که مأمون به دنبال داشت، ولی نتایج آن جلسات مایه شکوه و عظمت ائمه(ع) و بهره علمی و اعتقادی شیعه شد.
پی نوشت ها:
1. مؤمن بن حسن شبلنجی، نورالابصار فی مناقب آل بیت النبیّ المختار، ص 160، قاهره، مکتبة المشهد الحسینی.
2. همان، ص 161.
3. ابن حجر هیثمی، صواعق المحرقه، ص 205، قاهره، مکتبة القاهره، چاپ دوم، 1385 ق.
4. احمد طبرسی، الاحتجاج، ج 2،ص 481، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1413.
5. یحیی یکی از دانشمندان نامدار زمان مأمون، خلیفه عباسی، بود که شهرت علمی او در رشته های گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. او در علم فقه تبحر فوق العاده ای داشت و با آن که مأمون خود از نظر علمی وزنه بزرگی بود، ولی چنان شیفته مقام علمی یحیی بود که اداره امور مملکت را به عهده او گذاشت و با حفظ سمت، مقام قضاء را نیز به وی واگذار کرد. یحیی علاوه بر اینها دیوان محاسبات و رسیدگی به فقرا را نیز عهده دار بود. خلاصه آن که تمام کارهای کشور اسلامی پهناور آن روز زیر نظر او بود و چنان در دربار مأمون تقرب یافته بود که گویی نزدیکتر از او به مأمون کسی نبود. اما متاسفانه یحیی، با آن مقام بزرگ علمی، از شخصیت معنوی برخوردار نبود. او علم را برای رسیدن به مقام و شهرت و به منظور فخر فروشی و برتری جویی فراگرفته بود. هر دانشمندی به دیدار او می رفت، آنقدر از علوم گوناگون از وی سؤال می کرد تا طرف به عجز خود در مقابل وی اقرار کند!
6. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 50،ص 76 77، چاپ سوم، تهران، مکتبة الاسلامیة، 1395ق؛ شیخ مفید، الارشاد، ص 321 319، قم، مکتبة بصیرتی؛ احمد طبرسی، الاحتجاج، ص 245،نجف، المطبعة المرتضویة، 350 ق.
7. بحارالانوار، ج 50،ص 77 ؛ الارشاد شیخ مفید، ص 322 ؛ طبرسی، الاحتجاج، ص 462.
8. ظهار عبارت از این است که مردی به زن خود بگوید: پشت تو برای من یا سبت به من، مانند پشت مادرم یا خواهرم، یا دخترم هست، و در این صورت باید کفاره ظهار بدهد تا همسرش مجددا بر او حلال گردد. ظهار پیش از اسلام در عهد جاهلیت نوعی طلاق حساب می شد و موجب حرمت ابدی می گشت، ولی حکم آن در اسلام تغییر یافت و فقط موجب حرمت و کفاره (به شرحی که گفته شد) گردید.
9. بحارلانوار، ج ، 78 قزوینی، همان کتاب، ص 175 ؛ شیخ مفید، الارشاد، ص 322 ؛ طبرسی، همان کتاب، ص 247.
10. علامه امینی در کتاب الغدیر (ج 5ص 321) می نویسد: این حدیث دروغ و از احادیث مجعول محمد بن باب شاذ است.
11. سوره ق، آیه 16.
12. علامه امینی این حدیث را از برساخته های یحیی بن عنبسة شمرده و غیر قابل قبول می داند، زیرا یحیی شخصی جاعل حدیث و دغلکار بوده است (الغدیر، ج 5،ص 322.ذهبی نیز یحیی بن عنبسه را جاعل حدیث و دغلکار و دروغگو می داند و او را معلوم الحال شمرده و احادیثش را مردود معرفی می کند) میزان الاعتدال، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج 4، ص 400، چاپ اول، دار احیاء الکتب العربیة، 1382 ق.
13. یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: اگر من به پیامبری مبعوث نمی شدم، حتما عمر مبعوث می شد.
14. سوره احزاب،آیه 7.
15. سوره حج، آیه 75.
16. سوره انفال،آیه 33.
17. مرحوم طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 248 247، نجف، المطبعة المرتضویة، 1350 ق؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 50، ص 83 80 الطبعة الثانیة، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ق؛ سید عبد الرزاق مقرم، نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (ع)، ترجمه دکتر پرویز لولاور، ص100 98 مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1370 ش. البته ناگفته نماند که امام (ع) با حفظ تقیه، این مناظره را انجام
داده است.
18. نورالابصار، ص 245 ؛ الفصول المهمّه، ص 269.
19. اصول کافی،ج 1،ص 353. 45. اصول کافی، ج 1، ص 353 ؛ بحارالانوار، ج 50، ص 68.
20. زرقان، لقب ابوجعفر بوده که مردی محدث بوده است و فرزندش بنام عمرو استاد اصمعی محسوب می شده است (بحارالانوار، ج 50، ص 5 پاورقی).
21. ابن ابی دؤاد، در زمان خلافت مأمون، معتصم، واثق و متوکل عباسی، قاضی بغداد بوده است ( بحارالانوار، ج 50، ص 5 پاورقی).
22. سوره مائده،آیه 7.
23. سوره جن، آیه 18.
24. مسجد (بکسر جیم، یا بفتح آن) به معنای محل سجده است، و همان طور که مسجدها و خانه خدا و مکانی که پیشانی روی آن قرار می گیرد، محل سجده هستند، خود پیشانی و شش عضو دیگر نیز که با آنها سجده می کنیم محل سجده محسوب می شوند و به همین اعتبار در این روایت المساجد به معنای هفت عضوی که با آنها سجده می شود، تفسیر شده است. (طبرسی، تفسی مجمعالبیان، ج 10، ص 327، شرکة المعارف الاسلامیة، 1379 ق).
25. عیاشی، کتاب التفسیر، تصحیح و تعلیق: حاج سید هاشم رسولی محلاتی، ج 1،ص 320، قم، چاپ علمیة؛ بحارلانوار، ج 50، ص 5 1 ؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 18، ص 490؛ ابواب حد السرقة، باب 4 بیروت، دار احیاء التراث العربی.
«یازدهم ذیقعده سالروز میلاد فرخنده هشتمین اختر تابناک ولایت بر پیروان راستینش مبارک باد»
اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
شمیم معرفت 🌷💐👇🏻👇🏻👇🏻
@shamimmarefat