eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
23.4هزار دنبال‌کننده
32.6هزار عکس
17.8هزار ویدیو
223 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌹ترمان مردی شیرین‌عقل، در شهر مشهور بود که غالباً در ترمینال با شستن و تمیزکردنِ اتوبوس‌ها امرار معاش می‌کرد. گویند: روزی مردی بازاری به او پیشنهاد داد، نزد او کار کند. (سابق که بیمه نبود، کارفرماها بعد از مدتی که کسی عمری نزدشان کارگری می‌کرد، هزینه‌ی ازدواج و مسکن و کمک برای خرید مغازه‌ را برای او انجام می‌دادند.) چون می‌دانست ترمان بر اثر شهرت در شیرینیِ گفتار و جذبه‌اش باعث جذبِ مشتری‌های زیادی برای او خواهد شد. ترمان در پاسخ پیشنهاد به آن مرد بازاری گفت: روزی در خانه کوزه‌ای عسل داشتم که گاهی از آن، در ظرف کوچکی می‌ریختم و می‌خوردم. روزی درب کوزه را باز گذاشتم، دیدم دو مگس در کنار لبه‌های کوزه‌ی عسل نشستند و از لایه‌ نازکی از عسل که دور آن بود، می‌خوردند. یکی از مگس‌ها برخاست و در بالای کوزه چرخی زد و درون کوزه رفت تا روی عسل بنشیند و با خیال راحت و بیشتر بخورد. آن مگس تا روی عسل رفت، عسل او را به خود گرفت و پاهایش گرفتار عسل شد و چاره‌ای ندید و روی عسل با شکم نشست و مرگ را با چشم خود انتظار کشید. از آن دو مگس یاد گرفتم، به اندازه‌ی نیازم که خدا مرا روزی می‌دهد، شکر کنم و دنبال روزیِ بیشتر نگردم که مگس از طمع عسل و شیره‌ی زیاد در چنگ مرگ افتاد. چه بسیار انسان‌هایی را به چشم خود دیدم که به روزی کم قانع نشدند و بدنبال توسعه‌ی سرمایه و کار و کسب ثروت بیشتر رفتند و طمع شیرینی دنیا بیشترشان را گرفت و برای ابد از دست بدهکاران در زندان حبس شدند و یا سکته کرده و جان دادند. من تصمیم گرفتم تا زنده‌ام، آن مگس کناره‌ی کوزه باشم و به همین شغل و روزی کفایت کنم. ترمان به مرد گفت: بدان! شهرت هم عذاب است و نعمت نیست و شکر خدا ما به حماقت و سفاهت در شهر شهره هستیم. اگر تو یک خطایی کنی در همین بازار و چند همسایه تو را می‌شناسند و آبروی تو در جایی غیر از اینجا نمی‌رود ولی من اگر خطایی کنم تمام شهر مرا می‌شناسند و آبروی من در کل شهر خواهد رفت. @tafakornab @shamimrezvan
یک منبع خوب از ویتامین‌های B1، B2 و B6 است که برای حفظ سلامت مغز و خون‌سازی ضروری هستند...
✨﷽✨ ✨ وقتی کاری انجام نمی شه، شاید خیری توش هست، صبر کن... وقتی مشکل پیش بیاد، شایدحکمتی داره... وقتی تو زندگیت، زمین بخوری حتما ًدرسی است که باید یاد بگیری... وقتی بهت بدی می کنند، شاید وقتشه که تو خوب بودن رو یادشون بدی ... وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، شاید با صبر و بردباری در دیگری به روت باز بشه و خدا بخواد پاداش بزرگی بهت بده... وقتی سختی پشت سختی میاد،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه... وقتی دلت تنگ می شه،حتماً وقتشه با خداي خودت تنها باشی...
⬅️ ( اجابت سریع حاجت ) 🍀 مرحوم شمس ؛ در مکانی خلوت یا مسجد ذکر 🌹《 یٰا عَلے 》 🌹را ۱۲۰۰۰ مرتبه بخواند این ختم از مجربات است. 👈 راوی گوید : به نرسیده مطلوب حاصل خواهد شد و برای هر حاجتی مفید است . 📚 تحفة الرضویه ۲۰۸
­برای از جمعه شروع کند و هر روزی 3 بار یس بخواندو بعد ازهر بار خواندن یک بار دعای هفتم صحیفه سجادیه را بخواند و تا 7 روز ادامه دهد و 5شنبه تمام کند 📗2هزاردستورالعمل مجرب
👆 🍃 رونق و برڪت 🍃 🖊 جهت افزایش برڪت و سود قبل از باز ڪردن مغازه و شروع بڪار خوانده شود 📚خزینه الاسرار ص ۱۷۲
🌝 👆 🍃امان ازوحشـت🍃 🌙امام علے(؏) هرکه قبل از رفتن به رختخواب بخواند، خداوند وے را از هر چه میترسدپناه دهدکه پیامبر(ص) حسنین رابه آن تعویذمیفرمود 📚مفاتیح الجنان
یا رب چه شود زان گل نرگس خبر آید🌼 آن یار سفر کردهٔ ما از سفر آید🍃 شام سیه غیبت کبری به سر آید🌼 امید همه منتظران منتظر آید🍃 🌴أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج ❣ 😭 ‌‌ ‌‌‌
💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃 مطابق 📅 ۲۲ آذر ۱۳۹۹ هجری شمسی ۲۶ ربیع الاول ۱۴۴۲ هجری قمری ۱۲ دسامبر ۲۰۲۰ میلادی 👌 روز اول هفته را حتما با آغاز کنید . 🌸 اذکار روز شنبه : - یا رَبَّ العالَمین ( 100مرتبه ) - یا حی یا قیوم (1000 مرتبه) - يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن 🌙شنبه قمر در برج عقرب قرار دارد . 🚫 در طول مدت از انجام امور اساسی، مهم و زیر بنایی زندگی بپرهیزید. مخصوصا عقد و ازدواج، انعقاد نطفه فرزند، سفر، شروع کار جدید ، امور لباس و... ☝ اگر در این مدت مجبور به انجام کاری بودید دادن ، خواندن آیت الکرسی و توکل بر خدای متعال را فراموش نکنید. ❌نکته: (برخی بزرگان ، صبر نمودن برای امور مهم را تا حدود یکی دو روز بعد از قمردرعقرب نیز سفارش نموده اند). 🌸 شنبه برای امور زیر خوب است: 🔹 امور کشاورزی 🔹ساخت و ساز 🔹برای طلب معاش 🔹خرید و فروش 🔹دیدار بزرگان و صاحب منصبان 🔹آغاز تعلیم و تعلم یادگیری 🔹آغاز معالجات و درمان ☝ مسافرت درصورت ضرورت حتما با صدقه باشد، همچنین از و امور مربوط به آن شود. 🌹 نوازدی که امروز به دنیا بیاید مبارک است و عمرش دراز باشد ان شاالله 🌷 در این شنبه شب جهت فرزند دارشدن ،به قصد بچه دار شدن ، دستوری وارد نشده اما به جهت قمر در عقرب پرهیز شود . ✂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب است و موجب موجب رها شدن از بلا ، توانگری و سلامتی می گردد. ♦️ یا در این روز ماه قمری، خوب است و موجب رفع علت بیماری و خلاصی از درد و مرض است. 💢️ این شنبه برای (رفع موهای بدن با نوره) مناسب است. 👕 شنبه برای بریدن، دوختن، خریدن و پوشیدن روز مناسبی نیست . طبق روایات آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری و غم و اندوه می گردد. 🕧 وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 🔹 اذان صبح: ۲۵ : ۵ 🔹طلوع آفتاب: ۰۵ : ۷ 🔹اذان ظهر:: ۵۸: ۱۱ 🔹غروب آفتاب:۵۱ : ۱۷ 🔹اذان مغرب: ۱۲: ۱۷ 🔹نیمه شب شرعی:۱۳ : ۲۳ 💫ذات الکرسی عمود ۱۶:۴۴ ❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است. 🔴ذات الکرسی مخصوص روز است 📚 منابع مطالب ما: الدروع الواقیة سید بن طاوس ،سایت کانون قرآنی، وسائل الشيعه ؛ ج7 ، باب 190، حلیة المتقین، ختوم و اذکار، ج 1، ص 423، مفاتیح الجنان و بحارالانوار و تقویم المحسنین شیخ محدث کاشانی 💖🍃💖🍃💖🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸زندگی باید کرد ⭐️گاه با یک گل سرخ 🌸گاه با یک دل تنگ ⭐️گاه با سوسوی 🌸امیدی کمرنگ ⭐️لحظه هاتان بی غم 🌸زندگیتان آرام 🌷شبتون به لطافت گل🌷 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ✨ 🌸ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ .. 🍂در آغاز هفته ﺯﻧﺪگیمان ﺭﺍ 🌸ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮﺍﻧﻤﻨﺪﺕ ﻗﺮﺍﺭﻣﯿﺪهیم 🍂ﻭ بہ ﺗـــــﻮ ﺗﻮﮐﻞ میکنیم 🌸کہ ﭼﺮﺍﻍ ﻭﻫﺪﺍﯾﺘﮕﺮ ﺭﺍهمان ﺑﺎﺷﯽ 🍂الهی بہ امیدتـــــو... 🍁بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸‏شروع هفته را 💕پُر برکت می کنیم 🌸صبحمان را معطر می کنیم 💕نفسمان را خوشبو می کنیم   🌸به ذکر صلوات بر 💕حضرت محمد(ص) 🌸و خاندان مطهرش 🌸برای امروزتون برکتی عظیم 💕و معجزه های خدایی آرزومندم 🌸 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 💕وَ آلِ مُحَمَّدٍ 🌸وَعَجِّلْ فَرَجَهُم 🌸شروع هفته تون پر از بهترینها🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ 💚 💝 سلام می ڪنم بہ تو، توئی ڪہ نور دیده اے توئی ڪہ سالها ز من، بہ جز بدے ندیده اے سلام می ڪنم بہ تو، غریب غائب از نظر توئی ڪہ وقٺ بی ڪسی، بہ داد من رسیده اے ‎‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌺 مۇمنِ خالص از منظرِ قرآن دارد که عبارتند از : 🔹۱. از یادِ خدا غافل نمی‌شود: "رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ ..." (سوره نور، ۳۷) 🔹۲. از غیرِخدا نمی‌ترسد: "... وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ ..." ( سوره الاحزاب، ۳۹) 🔹۳. محبوبِ اصلیِ او خداست: "... وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ..." (سوره بقره، ۱۶۵) 🔹۴. جز خدا و رضای خدا هیچ‌چیز برایش مهم نیست: "... قُلِ اللَّهُ ۖ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ" (سوره انعام، ۹۱) 🔹۵. از غیرِخدا انتظارِ اجر ندارد: "... إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ ۖ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ" (سوره یونس، ۷۲) 🔹۶. توقّعِ تشکّر ندارد: "إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا" (سوره انسان، ۹) 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
☝️ ۰۰ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 22 آذر ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:35 ☀️طلوع آفتاب: 07:05 🌝اذان ظهر: 11:58 🌑غروب آفتاب: 16:52 🌖اذان مغرب: 17:12 🌓نیمه شب شرعی: 23:13
beynotoloein.mp3
3.1M
‍ 👌 بیداری بین‌الطُّلوعین را از دست ندهید ☀️ فوق‌العادگی تراکم ملائکۀ شب و روز ☀️ فضای خارق‌العاده برای تجربه‌های معنوی و عرفانی ☀️ سایه‌ای از حقیقت بین‌الطُّلوعینِ سیر باطنی سالک 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
یـا رب العـالمیــــن... شنبــه... صـدمرتبـه... ⚜﷽⚜ ❣ذكر روز شنبه 🥀يا رَبَّ العالَمين 🌸اي پروردگار جهانيان هرڪس روزشنبه این نماز را بخواند خدا او را در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد [۴رڪعت ودر هر رڪعت حمد، توحید، آیة‌الکرسے] 📚مفاتیح الجنان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ😍👌 شگفتیهای خلقت 😍 سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ🙏 🌐
🍱صبحانه ی عالی برای افزایش حافظه ! 🍯یکی از بهترین مواد طبیعی برای افزایش حافظه و تمرکز، ترکیب عسل و گردوست + همچنین این ترکیب برای از بین بردن غم و رکود روحی نیز بسیار مناسب است برای عزیزانتون بفرستید❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شروع هفته تون عالی 🌺🍃 درشروع هفته بهترین ها را براتون آرزو مندم بهترین هفته بهترین ایام بهترین لحظه ها بهترین کسب و کار بهترین پیشرفت ها و بهترین زندگی را روزتون زیبا و در پناه خدا🌸🍃
📝 🖌 این ختم را رو باید هر روز صبح انجام بدید به این طریق که در سوره یس هفت مبین قرار داده شده و هر مبین برای یکی از روزهای هفته هست: در روز شنبه از اول یس تا مبین اول بخوانید ( از آیه اول تا آیه 12) در روزی یک شنبه از اول یس تا مبین دوم بخوانید ( از آیه اول تا آیه 17 ) در روز دوشنبه از اول یس تا مبین سوم بخوانید ( از آیه اول تا آیه 24 ) در روز سه شنبه از اول یس تا مبین چهارم بخوانید ( از آیه اول تا ایه 47 ) در روز چهارشنبه از اول یس تا مبین پنجم بخوانید ( از آیه اول تا آیه 60 ) در روز پنج شنبه از اول یس تا مبین ششم بخوانید ( از آیه اول تا آیه 69 ) در روز جمعه از اول یس تا مبین هفتم بخوانید ( از آیه اول تا آیه 77 )
هدایت شده از درمان با آیه های نور الهی وذکرهای گره گشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدلیل انبارگردانی تمامی پالتوها پارسالی حراج خورد 💯💯💯💯💯💯💯💯💯 تمامی قیمت ها 😳😍 😍 😋 قیمتهای ازما گفتن بود🤦‍♀🤦‍♀🆘🆘👇🏽 https://eitaa.com/joinchat/1728380966Cf1dc55ef07 بدو تا هودی ها تموم نشدن😍☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏡❤️برای افزایش مشتری و پیشرفت در کسب و کار و بطور کلی زیاد شدن رزق و روزی ، دعای شریف ذیل را در کاغذ بدون خط بنویسد و با خود به همراه داشته باشد : ✨یاالله یا رَبِ یاحیُّ یاقَیوم یاذَالجلالِ والإکرام اَسئلُکَ بِاسمکَ اَلعَظیم اَلاعظَم اَن تَرزُقَنی رَزقاً حلالاً طَیِّباً✨ دوستانتون رو هم دعوت کنین ناامید وارد شدن ممنوع ⛔️
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و هفتم ✍ بخش اول 🌸یک شب دورهم توی حال نشسته بودیم …. تلویزیون بدون صدا روشن بود و کسی به اون نگاه نمی کرد … اون روزا بیشتر برای اخبار و موقع برنامه ی کودک روشنش می کردیم ، دخترا اونقدر حرف می زدن که سرما رو گرم می کردن……. ایرج خیلی با اونا صمیمی بود که گاهی به خودشون اجازه می دادن اونو ایرج صدا کنن و چون خودش حرفی نداشت تلاش من برای اصلاح این کار فایده ای نداشت …. و قرار بود که از فردا هر دوی اونا برن کلاس اول و بحث اون شب ما هم بیشتر سر همین موضوع بود ترانه اصرار داشت مامان شکوه فردا همراه اونا برن مدرسه و عمه هم با اینکه قرار بود این کارو بکنه ، هی سر به سرشون می گذاشت… 🌸گاهی می گفت میام و گاهی می گفت پشیمون شدم .. و دخترا با هم از سر و کولش بالا می رفتن و خواهش و تمنا که مامان شکوه تو رو خدا بیا ……….. من نمی تونستم چون باید قبل از هفت سر کارم باشم عمل های دکتر معمولا ساعت هشت بود و من باید مریض رو قبل از اون آماده می کردم و می بردم توی اتاق عمل ، پس ایرج و عمه بچه ها رو می بردن مدرسه……. 🌸مرضیه یک سینی چایی آورد و ما مشغول خوردن شده بودیم … که یک مرتبه ماشین تورج جلوی پله ها وایستاد دخترا که عاشق و شیدای تورج بودن و خوب همین طور مینا و بچه ها با خوشحالی دویدن بیرون ، اول تورج پیاده شد و تا مینا داشت خودشو جمع و جور می کرد بیاد پایین ، تورج دست مریم رو گرفت و زودتر اومد تو ….. و به من گفت : سلام به همگی خوبی مامان ؟ چطوری حاج آقا … دادش جان تو چطوری ؟ رویا بیا تو آشپز خونه کارت دارم از حالت سراسیمه و آشفته ی اون ترسیدم نگاهی به ایرج کردم و دنبالش رفتم …… 🌸من از ترس حساسیت ایرج و شاید مینا هیچوقت بیشتر از چند کلمه با تورج حرف نمی زدم ….. ولی در اون شرایط دلواپس شدم نکنه اتفاقی افتاده باشه … 🌸اول که فکر کردم با مینا دعوا کرده …. و خودمو آماده کردم که همون شب آشتی شون بدم تورج به جای آشپز خونه رفت تو اتاق علیرضا خان و منم دنبالش رفتم …. پرسیدم چی شده اتفاقی افتاده ؟….گفت : رویا نگو اتفاق بدی افتاده …. عراق به ایران حمله کرده آماده باش دادن من به مینا نگفتم اوضاع خیلی خرابه ، ازم خواستن زود برم و نمی دونم کی بر می گردم ، ولی تو باید مواظب مینا و بچه ها باشی جون تو جون اونا اگر من چیزیم شد زن و بچه ی من امانت تو …. پرسیدم تو الان دیگه داری میری جنگ ؟ 🌸گفت : خوب آره در واقع هنوز خودمم نمی دونم دارم کجا میرم و چی می خواد بشه …. ولی این خبر ها رو بابا باید یواش یواش بشنوه می خواستم با این حالت بهش نگم ….. و نمی خواستم بچه ها وحشت کنن ، مریم رو همین جوری یک سره داشت گریه می کرد…… احساس کردم کسی پشت دره و شاید می شد حدس زد که کیه ، گفتم پس به ایرج بگو کجا داری میری اون بدونه بهتره ، باشه من مراقب زن و بچه ی تو هستم ولی مطمئن باش ایرج از خودت بهتر ازشون مراقبت می کنه انشالله توام زودتر بر می گردی …… 🌸بعد ایرج زد به در و اومد تو که چی شده تورج جان ؟ گفت : جنگ شده….آماده باش دادن و من دارم میرم ….. نگران زن و بچه ام هستم اونا رو سپردم به تو و رویا ….. ایرج با حیرت به اون نگاه می کرد پرسید … چی میگی ؟ جنگ چیه ؟ کی با کی جنگ می کنه ؟ گفت : عراق به ایران حمله کرده هنوز چیزی معلوم نیست …. من برم ببینم چه خبره شما هم تلویزیون رو روشن نگه دارید …………. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و هفتم ✍ بخش دوم 🌸با صدای گریه ی بچه ها به خودم اومدم … دویدم تو حال مثل اینکه علی که حرفای تورج و مینا رو شنیده بود ( با اینکه تورج و مینا سعی کرده بودن اون نفهمه) به دخترا گفته بود که جنگ شده و حالا همه میمیریم و این طوری همه متوجه شدن که چی شده تلویزیون رو زیاد کردیم … تورج علی رو نگاهی بدی کرد و گفت : تو مثلا مردی عوض اینکه مواظب اونا باشی اذیتشون می کنی ….. ببخشید ترانه خانم تبسم خانم بیان پیش عمو بیان تا براتون بگم اصلا این طوری نیست که علی به شما گفته … این جنگ خیلی دوره و امکان نداره به اینجا برسه ظرف چند روز تموم میشه و شما ها هیچی نمیفهمین…..اصلا با ما کار ندارن ….من و تمام دوستام جلوشونو می گیریم و میرن گم میشن حرف عمو رو قبول دارین ؟ ترانه گفت : شما چطوری جلوشونو می گیری ؟ مگه هواپیما نداری ؟ گفت : خوب من بلدم چیکار کنم ….( اون داشت با بچه ها حرف می زد ولی عمه با گریه رفت تو آشپز خونه ….. من پشت سرش رفتم و گفتم عمه قران ؛؛ قران رو بیارین از زیرش ردش کنین …… گفت : آره مادر بزار براش غذا بکشم ……. از شام اونشب کشید و همون طور با بغض آورد و گذاشت روی میز و بعد رفت و توی یک سینی قران و آب گذاشت و تورج رو از زیر اون رد کرد و گفت: الهی قربونت برم مادر مواظب خودت باش می دونی منو و بابات طاقت نداریم ……. تورج خندید و گفت : بچه ها رو آروم کردم حالا نوبت شماست ؟ مادرم جنگ کجا بود؟ .. مگه صدام جرات می کنه وارد ایران بشه یکی دو روز دیگه فرار می کنن و گورشون گم می کنن ……. منم که اون بالام پس نگران هیچی نباش …..بعد با یکی ، یکی ؛ خدا حافظی کرد …. دست آخر نگاهی به من انداخت ولی چیزی نگفت فقط یک بار چشمشو باز و بسته کرد … شاید می خواست قولی رو که از من برای زن و بچه اش گرفته برای خودش محکم کنه ….و در حالی که ظرف غذا دستش بود رفت ایرج و مینا دنبالش رفتن بیرون تا دم ماشین بدرقه اش کنن …… علیرضا خان همین طور با نگاه اونو بدرقه کرد. صورتش قرمز بود ولی ساکت نشسته بود ولی مینا و عمه بدون ملاحظه ی بچه ها گریه افتاده بودن … ایرج که از بدرقه ی تورج برگشت یک راست رفت بالا …. علیرضاخان بلند شد و عصا زنان رفت به طرف اتاقش ….گفتم عمو نرین همین جا دور هم باشیم …. گفت : می خوام برم ببینم بی بی سی چی میگه ….. شاید این خبر برای خیلی ها که هنوز نمی دونستن چی می خواد پیش بیاد؛ زیاد ناراحت کننده نبود ولی ما تورج رو داشتیم که از همون لحظه ی اول برای جنگیدن رفته بود …. و ما حیرون و سر گردون مونده بودیم …. عمه گفت : ایرجم که رفت بالا اینم که رفت تو اتاقش ….اِ اِ اِه همین طورن آدمو ول می کنن…. اصلا به فکر ما نیستن داریم دق می کنیم خوب هر کدوم رفتین تو اتاقتون که چی بشه ؟… ..تو پاشو مینا برو جابجا بشو خودتو ناراحت نکن زود بر می گرده …. و نفس بلندی از درد کشید … ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○