eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
23.4هزار دنبال‌کننده
32.6هزار عکس
17.8هزار ویدیو
223 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸روزمان راشروع کنیم ودهانمان را خوشبو کنیم به عطر دل نشین صلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ و خاندان مطهرش 🌸🍃 ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ اللهم صل ؏ محمد وآل محمد ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ اللهم صل ؏ محمد وآل محمد ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ اللهم صل ؏ محمد وآل محمد ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ ‎‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌸 مهربــانــا❣ من امروز با خود فقط امید آورده ام 😇 امید به لطف ورحمتت 😊🌹 💞الهی به امید تو 💕
🌿ڪربَلایـے شـدنِ مـا♡ 🌷بہ همین سادگـے اسٺ♡ 🌿دسـٺ بَر سینـہ گذاریـم♡ 🌷و بگوییـم ، حُسیـْـن♡ السلام علی الحســیـن (علیه السلام)
🌹 💠آلوده ایم، حضرٺ باران ظهور ڪن 💠آقا تورا قسم بہ شهیدان ظهور ڪن 💠گاهے دلم براے شما تنگ مےشود 💠پیداترین ستاره‌ے پنهان ظهور ڪن 🌺
☝️ ۰۰۰۰☝️ 🌏اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 20 بهمن ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:33 ☀️طلوع آفتاب: 06:58 🌝اذان ظهر: 12:18 🌑غروب آفتاب: 17:39 🌖اذان مغرب: 17:58 🌓نیمه شب شرعی: 23:36
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸 الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ 🔹آنان که ایمان آوردند و از وطن هجرت گزیدند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد کردند آن‌ها را نزد خدا مقام بلندتری است و آنان رستگاران و سعادتمندان دو عالمند. 📖 سوره توبه / ۲۰ 🔹سعی کنیم در راه خدا تا می‌توانیم با جان و مال خویش جهاد کنیم تا بتوانیم رستگار شویم. مثال: کسی می‌خواهد به نیازمندان کمک کند، این فرد دو راه در مقابل خود می‌بیند: 🔸 راه نخست: از خدا طلبِ ثروت کند و از ثروت خود به نیازمندان ببخشد. 🔸راه دوم: از خدا طلبِ ثروت کفاف کند ولی در بین دوستان و همسایگان و خویشان، صندوق خیریّه‌ای بزند و آنان را تشویق به این امر کند و زمان خود را صرف در پی‌گیری و جمع‌آوری مبلغ و سخن‌گفتن در این امر با آیات قرآن کند. 🔹در راه دوم هر چند مبلغ جمع شده شاید به مراتب کمتر از روشی باشد که از خدا طلبِ ثروت کرده باشد ولی نزد خداوند مأجورتر است چون هم مجاهدت و تلاش بیشتری کرده و هم از سوی دیگر، برخی را به دین خدا دعوت و با تشویق آن‌ها به انفاق، باعث کسب انوار هدایت الهی در آن‌ها شده است و مزد هدایت را هم کسب کرده و از سنّت‌های الهی سنّتی را زنده کرده است، 🔹به همین دلیل "وَ لا يَحُضُّ عَلى‌ طَعامِ الْمِسْكِينِ" مخصوص همه انسان‌هاست و ثروتمندان از این امر مستثنی نشده‌اند و حضرت حق‌تعالی نفرموده کسانی که انفاق می‌کنند نیازی نیست دیگران را به اطعام مسکین تشویق کنند، چون حق‌تعالی صمد است و از هر گونه عمل کثیر ما بی‌نیاز است. 🌸 وَلَا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ عمل خود را منت نگذار و بزرگ نبین! 📖 سوره مدثر/۶ 🔹کسی که برای رضایِ خدا قصد ساخت مسجدی را دارد هر چند تمام مسجد را با پول خود می‌سازد، باید سعی کند به عنوان کارگر هم در ساخت آن مسجد کار کند تا سهم مجاهدت بیشتری از خدا در راهش کسب کند. 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد ✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره برایش نوشته شود 2رکعت ؛ درهر رکعت بعدازحمد یک آیة‌الکرسی ،توحید ،فلق وناس بعد از سلام۱۰ استغفار
درمان چربی خون ✍️ صبحانه «ناشتا» یک عدد سیب درختی رسیده و هچنین خوردن آب لیموترش تازه با آب 👌 بین روز یک استکان جوشانده یا دمکرده مریم گلی «در حاملگی ممنوع❌»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 🔸 قانون جهان هستی بر پایه احساس است، اگر به هر دلیلی احساس خوبی نداشته باشید و این احساس را ادامه دار کنید جهان اتفاقات بد را وارد زندگیتان می کند و این زنجیره آنقدر ادامه پیدا خواهد کرد تا روندتان را تغییر دهید 🔸 به عبارتی شما از قانون = سرپیچی کردید و مجازات آنرا با اتفاقات بد زندگیتان می دهید. 🔸نمی توانیم به مشکلات کمتر توجه کنیم، اما می توانیم بر نکات مثبت زندگیمان تمرکز کنیم و بابتشان سپاسگزار باشیم  و طبق قانون جهان پاداش حس خوبمان را با اتفاقات خوب دریافت کنیم. 🔸با پیاده روی کردن ؛ با در آغوش کشیدن فرزندانمان، با دوش گرفتن با نوشتن با نماز خواندن  با آواز خواندن با نوازش و با محبت کردن به عزیزانمان  با صحبت کردن با خداوند احساسات 👌 هرکس به هر طریقی که خودش میداند. 🌹 زندگیتون پر از احساسات و اتفاقات خوش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸دوشنبه‌ 20 بهمــ🌹ــن‌ماهتون گلباران یه سـلام گرم یه آرزوی زیبا یه دعای قشنگ برای تک تک شما مهربانان 🌸الهی 🤲 روزگارتون بر وفق مراد و زندگیتون پراز عشق و محبت باشه در پناه خداوند باشید
(ع): در یکی از ختومات_مجرب_چهارده معصوم_علیهم_السلام حضرت ام_البنین_علیها_السلام را نیز وسیله تقرب به درگاه_خداوند قرار میدهند و حاجت خود را میگیرند . طریقه ختم در 📚کتاب علم جعفر به این صورت ذکر شده: انجام این از ویا از میباشد 🍃✨ به نیت ساحت مقدس خاتم الانبیا حضرت محمد 🍃✨" به نیت حضرت علی علیه السلام" روز 🍃✨ به نیت حضرت فاطمه الزهرا علیها السلام وهرروز یک معصوم....... 🍃✨روز چهاردهم به نیت صاحب الزمان 👈هر روز هزارمرتبه صلوات با ذکر(و عجل فرجهم) قرائت شود 📣ضمنا روز به نیت و 📣 روز به نیت حضرت ام البنین علیها السلام و 📣روز نیز به نیت حضرت علیها السلام . 📣 در روز آخز پس از تمام صلوات معروف را که در مفاتیح الجنان ذکر شده بخوانند . 📔در کتاب یاد شده از قول شخصی موثق نقل شده است که عده ای این ختم را با هم انجام داده و در آخر ختم حضرت باب الحوائج علیه السلام را زیارت نمودند . آن حضرت به آنان فرموده بودند " ✨حاجاتکم مقضیه "✨ ✨ حاجت های شمابر آورده شده است آن شخص قسم یاد کرد که ما چند نفر بودیم حاجات ما یکایک ما بر آورده شد....
💫در«خواص الآيات»آمده است كه هركه اين آيه ودعاي ذيل را بنويسد و بر گردن دختران بي شوهر بياويزد فوري ازدواج مي كند «وَمِن كُلَّ شَيءً خَلَقْنَا زَوجَيْنِ لَعَلُّكُمْ تَذَكِّرُونَ» دعای👈اللَّهَمَّ بحق قولك هذا،وبحقِّ محمّد أن ترزق هذه المرأة زوجاًمُوافِقاً غير مخالف بحق محمّد وأجمعين 📚 (مجمع الدعوات،ص ۶۴
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 ⭕️ ⭕️ 👈قسمت 9️⃣2️⃣ بابای مهران ما را سوار یک کامیون کرد. کامیون دو کابینه بود. همه ی ما توی اتاقک کامیون نشستیم و به سمت پل ایستگاه ۱۲ رفتیم. پل را بسته بودند و اجازه ی عبور از پل را نمی دادند. اجباراً به زیارتگاه «سید عباسی» در ایستگاه ۲۱ رفتیم. دخترها در زیارتگاه حسابی گریه کردند و متوسل به سیدعباس شدند که راه بسته بماند. تعداد زیادی از مردم در زیارتگاه سید عباسی و خیابان های اطراف منتظر بودند که پل ایستگاه ۱۲ یا ۷ باز شود. چند ساعتی گذشت که خبر باز شدن پل ایستگاه ۷ را دادند و ما توانستیم از آن مسیر از شهر خارج بشویم. روز خارج شدن از آبادان برای همه ی ما روز سختی بود. با کامیون به ماهشهر رفتیم. خانه ی عمه ی بچه ها در منطقهٔ شرکتی ماهشهر بود. جمعیت آنها زیاد بود و جایی برای ما نداشتند. ما فقط یک شب مهمان آنها بودیم و روز بعد به رامهرمز به خانه ی پسرعموی بابای مهران رفتیم. مینا و مهری از روز خارج شدنمان از آبادان اعتصاب غذا کرده بودند و چیزی نمیخوردند. البته شهرام یواشکی به آنها بیسکویت و نان می داد. یک هفته در خانه ی پسرعموی جعفر ماندیم. آنها مقید به حجاب و رعایت مسایل شرعی نبودند. پسر بزرگ هم داشتند و دخترها خیلی معذب بودند. هرکدام که می خواستند دستشویی بروند یا وضو بگیرند من همراهشان میرفتم. آنها هر روز در خانه نوار می گذاشتند و بزن و برقصں می کردند. ما دیگر تحمل ماندن در آنجا را نداشتیم. سالها قبل ما از دختر آنها در آبادان، ماه ها پذیرایی می کردیم تا او دورهٔ تربیت معلم اش را تمام کرد. اما آنها در مدت اقامت را در خانه شان رفتار خوبی نداشتند؛ طوری که من و مادرم احساسی می کردیم و خار نشسته ایم. آبان ماه بود و سرما از راه رسیده بود. دخترها لباس کافی نداشتند. به بازار رفتم و برای آنها لباس خریدم. روزهای سختی بود؛ آدم، یک عمر حتی یک روز هم خانه ی کسی نرود و مزاحم کسی نشود، ولی جنگ بلایی بر سرش بیاورد که با پنج تا بچه در خانه ی فامیل آواره شود و احترامش از بین برود. در یکی از همان روزهای سخت، من بعد از خرید لباس برای بچه ها، مقداری گوشت و میوه و سبزی خریدم و به خانه برگشتم. زن پسرعموی جعفر و چند تا از زن های همسایه در کوچه ایستاده بودند؛ تا مرا دیدند و چشمشان به مواد غذایی افتاد، با تمسخر خندیدند و گفتند: مگر جنگ زِدِه یَل، برنج و خورش هم میخورند؟ انتظار داشتند که من به بچه هایم نان خالی بدهم. فکر می کردند که ما فقیریم. در حالی که ما در آبادان برای خودمان همه چیز داشتیم و بهتر و قشنگ تر از آنها زندگی می کردیم. بابای مهران دوباره به ماهشهر برگشت. باید ماهشهر می ماند. پالایشگاه آبادان از بین رفته بود. پسرها هم که آبادان بودند. من و مادرم و دخترها و شهرام در رامهرمز اسیر شده بودیم. یک روز از سر ناچاری و فشار، پرسان پرسان به سراغ دفتر امام جمعه ی رامهرمز رفتم. وقتی دفتـــر او را پیدا کردم و امام جمعه را دیدم، از او خواستم که به ما یک اتاق بدهد تا با دخترهایم با عزت زندگی کنم. حتی گفتم: کرایه ی خانه هم می دهم. شوهرم کارگر شرکت نفت است و حقوق می گیرد. امام جمعه جواب داد: جنگ زده های زیادی به اینجا آمده و در چادرهای هلال احمر ساکن شده اند. گفت: شما هم می توانید با بچه هایتان در چادر زندگی کنید. من که نمی توانستم چهار تا دختر را توی چادر که در و پیکر ندارد و امنیت ندارد، نگه دارم. چهار تا دختر جوان چطور در چادر زندگی کنند؟ بعد از اینکه از همه ناامید شدم، خودم هر روز دنبال خانه می رفتم. خیلی دنبال خانه گشتم، اما جایی را پیدا نکردم. پسرعموی جعفر کنار خانه اش یک خانه باغی داشت. وسط باغ، یک خانه ی کوچکی داشتند که سقفش از چندل بود و در تمام سقف، گنجشک ها و پرنده ها لانه کرده بودند. خانه باغی از چوب ساخته شده بود و موش های زیادی در آن زندگی می کردند. بعد از یک هفته عذاب همنشینی با فامیل نامهربان، و تمسخر و اذیت هایشان، به آن خانه رفتیم. حاضر شدیم با موش و گنجشک زندگی کنیم، اما زخم زبان فامیل را نشنویم. البته بعد از رفتنمان به خانه باغی، زخم زبان ها و اذیت ها چند برابر شد. از یک طرف، موش ها توی ساک و وسایلمان می رفتند و بعضی از لباس ها را خورده بودند و گنجشک ها روی سرمان فضله می ریختند، و از طرفی فامیل هم همچنان به ما دهن کجی می کرد. در خانه باغی یک میز قراضه ی چوبی بود که ما از سر ناچاری، وسایلمان را روی آن گذاشتیم. آن خانه آشپزخانه و حمام نداشت. به بازار رفتم و یک فِرِیمِز و یک بخاری فوجیکا خریدم. از درد بی جایی، فریمز را توی توالت می گذاشتم و هر وقت میخواستم غذا درست کنم، آن را توی راهرو می کشیدم و غذا درست می کردم.
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 ⭕️ ⭕️ 👈قسمت 0️⃣3️⃣ هروقت به تنگ می آمدم، می نشستم و به یاد خانه ی تمیز و قشنگم در آبادان گریه می کردم. خانه ای که دور تا دورش شمشاد سبز بود و باغچه ای پر از گل و سبزی داشت. اتاق هایی که ديوارهای رنگ روغن شده اش مثل آینه بود و از صافی و تمیزی می درخشید. آشپزخانه ای که من از صبح تا شب در حال نظافتش بودم و بذار و بردار می کردم. در کمتر از یک ماه، صدام، زندگی من و بچه هایم را شخم زد. آواره و محتاج فامیلی شدیم که تا قبل از آن جز خدمت و محبت کاری در حقشان نکرده بودیم. بچه هایم از درس و مشق عقب ماندند. مینا و مهری شب و روز گریه می کردند و غصه ی رفتن به آبادان را میخوردند. زینب آرام و قرار نداشت. اخلاقی هم که داشت این بود که سریع با وضعیت جدید کنار می آمد. هیچ وقت تحمل نمی کرد که زندگی اش بیهوده بگذرد. زینب رفت و در کلاس های قرآن و نهج البلاغه ی بسیج که در مسجد نزدیک محل زندگی مان بود، شرکت کرد. یک کتاب نهج البلاغه خرید. اسم معلم کلاسشان آقای شاهرخی بود. زینب با علاقه روی خطبه های حضرت علی (ع) کار می کرد. دخترهای فامیلی جعفر، حجاب درست و حسابی نداشتند. زینب با آنها دوست شد و دربارهٔ حجاب و نماز با آنها حرف میزد. مینا و مهری و شهلا هم بعد از زینب به کلاس ها رفتند. آنها می دانستند که فعلاً مجبورند در رامهرمز بمانند؛ پس لااقل کلاسی بروند، چیزی یاد بگیرند تا زمان آن قدر برایشان سخت نگذرد. البته مینا و مهری بیشتر به این نیت رفتند که راهی برای برگشتن به آبادان پیدا کنند. زینب از همه فعال تر و علاقه مندتر در کلاس ها شرکت می کرد. شهرام را که نه سال داشت، به دبستان بردم. شهرام با چهار ماه تأخیر سر کلاس رفت. توی دبستان هم شهرام را تحویل نگرفتند و آنقدر به شهرام بد گذشت که بعد از چند روز حاضر به رفتن به مدرسه نشد. همین که همه به آنها جنگ زده یل می گفتند، برای بچه ها سخت بود. بچه ها از این اسم بدشان می آمد. خودم هم بدم می آمد. وقتی با این اسم صدایمان می کردند، فکر می کردم که به ما «طاعونی»، «وبایی» میگویند. انگار که ما مریض و بدبخت بودیم و بیچاره ترین آدمهای روی زمین. هوا حسابی بود و رختخواب نداشتیم. زیر پایمان هم فرش نداشتیم. آذرماه، مهران یک فرش و چند دست رختخواب و پتو و چرخ خیاطی و مقداری خرت و پرت برای ما آورد. اما مشکل ما با این چیزها حل نمی شد. مادرم در کنار ما بود و شب و روز غصه ی من و بچه هایم را می خورد. دخترها حسابی لاغر شده بودند و اصلا از محیط رامهرمز خوششان نمی آمد. یکی از خدمتگزارهای بیمارستان شرکت نفت، به نام آقای مالکی، فامیل خیلی دور جعفر بود. خانواده ی مالکی در رامهرمز بودند و او ماهی یک بار برای مرخصی و دیدن خانواده اش به رامهرمز می آمد. سه ماه از رفتن ما به رامهرمز می گذشت که مینا و مهری از طریق آقای مالکی فهمیدند که تعدادی از دوست هایشان مثل سعیده حمیدی و زهره آغاجری، در بیمارستان شرکت نفت آبادان مشغول امدادگری مجروحین جنگ هستند. مینا برای سعیده حمیدی نامه نوشت و به دست آقای مالکی داد. آقای مالکی یک ماه بعد که به رامهرمز آمد، جواب نامه را آورد. سعیده در نامه نوشته بود که بیمارستان احتیاج به نیروی امدادگر دارد و همینطور خبر داده بود که زهره آغاجری، ترکش خمپاره خورده و مجروح شده است. بعد از رسیدن نامه ی سعیده حمیدی، مینا و مهری دوباره مثل روز اول شدند؛ بنای گریه و زاری گذاشتند و چند روز لب به غذا نزدند. خودم، مادرم، زینب، شهلا و حتی شهرام هم دیگر طاقت ماندن نداشتیم. شرایط زندگی مان هم خیلی سخت بود. مادرم هم که رفتارهای بد و ناپسند فامیل جعفر را میدید، به من می گفت: کبری، تو چهار تا دختر داری. اینجا جای تو نیست. ادامه دارد....
👆 🌹امام حسین علیه السلام: شکرگزاری تو بر نعمت پیشین، زمینه ساز نعمت آینده است نزهة الناظر، صفحه 80 ➿〰➿〰➿〰 🌹امام حسن عليه السلام: هر كه احسانهاى خود را بر شمرد، بخشندگى خويش را از بين برده است مَن عَدَّدَ نِعَمَهُ مَحَقَ كَرَمَهُ 📖ميزان الحكمه جلد10 صفحه 97
👆 حکم ورق بازی یا پاسور بدون برد و باخت و تماشا کردن بازی👆 ➖〰➖〰➖〰➖〰➖ ‼️حضور در ⁉️ ✅س گاهی در میهمانی ها بعضی افراد شروع به پاسور بازی میکنند ولی بدون شرط بندی و فقط برای تفریح، حضور در این مجلس جایز است؟ ✍جواب: بازی با پاسور مطلقاَ حتی بدون شرط بندی حرام است، و اگر حضور شما در مجلس نوعی تایید گناه محسوب شود، جایز نیست و باید نهی از منکر کنید و اگر لازمه‌ی نهی از منکر، ترک مجلس باشد باید مجلس را ترک کنید. 📕منبع: leader.ir
أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ ✨كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا ✨وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ ﴿۶﴾ ✨مگر به آسمان بالاى سرشان ننگريسته‏ اند ✨كه چگونه آن را ساخته و زينتش داده‏ ايم ✨و براى آن هيچ گونه شكافتگى نيست (۶) 📚سوره مبارکه ق ✍آیه ۶
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌺 1. سلامت روانی شما مهم تر از پول و شغل و نظر دیگران است 2. هیچکس آنقدر که در مجازی نشان می دهد موفق و زیبا نیست 3. اگر میخواهید به مشکلی بال و پر بدهید مدام بهش فکر کنید 4. ۹۹درصد صدمات رو از طریق خودتون و افکارتون به خودتون میزنید. 5. توقع شما از دیگران میزان زود رنجی شما را رقم خواهد زد. 6. اگر حس میکنید خودتون رو گم کردید بیشتر باخودتون وقت بگذرانید تا دیگران 7. تنها به حرف ها اعتماد نکنید! 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
💠 سوره ی جهت رفع 📝هرکس حاجتی در دل دارد تا سه روز به نيت حاجت هفت بار سوره حمد 100 بار توحيد و هر يک از اسماء زير را 100 بار خواند بهتر است در روزهاي دوشنبه يا پنجشنبه يا جمعه بعد از نماز عصر انجام دهد و در صورت موفقيت و برآورده شدن حاجت قدري خرما يا شيريني بگذاردو مشک و عنبر دود کند وحمد و سه توحيد نثار روح استادان نقل کننده کند. 🌺يا قاضي الحاجات- يا کافي المهمات- يا رافع الدرجات- يا دافع البليات- يا مفتح الابواب- يا شافي الامراض- يا حلال المشکلات- يا مسبب الاسباب- يا مجيب الدعوات- يا الرحم الراحمين🌺 📚هزار و يک ختم آيت اله بروجردي
هدایت شده از خانواده بهشتی
🍃❤️🍃 🍃 گفتن کلمه‌ی "خانومم" برابر با "سی" قرص آرامبخش برای خانم هاست... ""لذا از این قرص آرامبخش استفاده‌ی لازم رو ببرید"" ┄❊○💞○❊┄ ‌ 🍃بانوی محترم! اگر همسرتان بدقولى كرد يا دير به خانه آمد و توضيحى نداد بعد از رفع خستگى با ملايمت از او علت تاخيرش را بپرسيد و بگوييد كه براى او نگران شده ايد. ‌‌ @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
هنگام صحبت کردن با کودک، از تحقیر، سرزنش یا تهدید او خودداری کنید. ایجاد حس گناه در کودک به دلیل اشتباهات کودکانه او می تواند تاثیرات روانی منفی زیادی ایجاد کند. @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‍ ‍ ‍ ‍ 👈👇ملا نصرالدین وقاضی رشوه گیر... ملا نصر الدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تایید می کرد; اما از بخت بد او قاضی هیچ کاری را بدون رشوه انجام نمی داد ملا هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تایید سند را به انجام برساند; این بود که کوزه ای برداشت و آن را پر از گل کرد و روی آن را بند انگشتی عسل ریخت بعد کوزه ی عسل و سند را برداشت و نزد قاضی رفت; کوزه را پیشکش کرد و درخواستش را گفت. قاضی همین که در پوش کوزه را برداشت و عسل را دید بی فوت وقت سند را تایید کرد و هر دو شاد و خندان از هم خداحافطی کردند. چند روز گذشت قاضی به حیله ی ملانصرالدین پی برد یکی از نزدیکان خود را به خانه ی ملا فرستاد و پیغام داد که در سند اشتباهی شده; ملا به فرستاده قاضی جواب داد: از طرف من سلامی گرم به قاضی برسان و بگو اشتباه در سند نیست در است. 📚
🔴فوائد گل گاوزبان: 🔶ضد اضطراب 🔶ضـدتپش قلب 🔶ضد استرس است 🔶موجــب کاهش سودای بدن 🔺اما اگر بیش از یک ماه مداوم مصرف شـود ❌ موجب مسمومیت کبدی میشود!
✨﷽✨ ✨ 💞مهربانی به همین آسانی ست که دلی را بخری و بفروشی مهری شادمانی را حراج کنی مهربانی را ارزانی عالم بکنی و بپیچی همه را لای حریر احساس و گره عشق به آنها بزنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️آیه ۱۲۸ سوره مبارڪہ توبہ در ۴ تڪہ کاغذ نوشتہ شده ودر۴گوشہ خانہ در ظرفے دفن شود تا میان آنان آشتے و محبت برقرار شود✨♥️ 📚 طب الائمه ۴۲۶