eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
25.9هزار دنبال‌کننده
33.4هزار عکس
18.3هزار ویدیو
224 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث کانال دوم مون(داستانهای آموزنده بهلول عاقل) http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
ویــــ👌ــــژه شــــروع از فقط باید از شنبه✅ شروع بشه و تا 40 روز خونده بشه هر کسی این ختمو برداشته روز دوم و سوم بهش رسیده😍 🌸شنبه=سوره حشر ✨یکشنبه=سوره حدید 🌸دو شنبه=سوره صف ✨سه شنبه=سوره تغابن 🌸چهار شنبه=سوره اعلاء ✨پنج شنبه=سوره اسراء 🌸جمعه=سوره جمعه میتونی از همین امروز که میشه شنبه شروع کنی ان شاءالله به حاجتت برسی.سوره ها به ترتیب روز میخونی روزی یکبار (یعنی تا چهل روز طبق این لیست روزی یک بار سوره خاص اون روز رو که گفته بخوانید ) ان شاءالله حاجت گرفتی مارو بی خبر نزار❣ 📢عزیزان سوره اسراء سجده واجب نداره پس خانمها که عذر شرعی هم داشته باشین میتونن تلاوت کنن با وضو رو به قبله 🌸🍃بامنتشر کردن در ثواب آن شریک باشید 🍃🌸 دوستان ما از این چله خیلی زیاد الحمدالله حاجت روایی داشتیم😍☝️☝️☝️☝️ http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣8⃣ کسی در زد. می دانستم صمد است. خدیجه، زن داداشم، توی حیاط بود. در را برایش باز کرد. صمد تا خدیجه را دید. شستش خبردار شده بود، پرسیده بود: «چه خبر! قدم راحت شد؟» خدیجه گفته بود بچه به دنیا آمده، اما از دختر یا پسر بودنش چیزی نگفته بود. حوری توی اتاق بود. از پشت پنجره صمد را دید. رو کرد به من و با خنده گفت: «قدم! چشمت روشن، شوهرت آمد.» و قبل از اینکه صمد به اتاق بیاید، رفت بیرون. بالای کرسی خوابیده بودم. صمد تا وارد شد، خندید و گفت: «به به، سلام قدم خانم. قدم نو رسیده مبارک. کو این دختر قشنگ من!» از دستش ناراحت بودم. خودش هم می دانست. با این حال پرسیدم: «کی به تو گفت؟! خدیجه؟!» نشست کنارم. بچه را خوابانده بودم پیش خودم. خم شد و پیشانی بچه را بوسید و گفت: «خودم فهمیدم! چه دختر نازی. قدم به جان خودم از خوشگلی به تو برده. ببین چه چشم و ابروی مشکی ای دارد. نکند به خاطر اینکه توی ماه محرم به دنیا آمده این طور چشم و ابرو مشکی شده.» بعد برگشت و به من نگاه کرد و گفت: «می خواستم به زن داداشت مژدگانی خوبی بدهم. ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣8⃣ حیف که نگفت بچه دختر است. فکر کرد من ناراحت می شوم.» بلند شد و رفت بالای سر خدیجه که پایین کرسی خوابیده بود. گفت: «خدیجه من حالش چطور است؟!» گفتم: «کمی سرما خورده. دارویش را دادم. تازه خوابیده.» صمد نشست بالای سر خدیجه و یک ربعِ تمام، موهای خدیجه را نوازش کرد و آرام آرام برایش لالایی خواند. فردا صبح زود صمد از خواب بیدار شد و گفت: «می خواهم امروز برای دخترم مهمانی بگیرم.» خودش رفت و پدر و مادر، خواهرها و برادرها، و چند تا از فامیل های نزدیک را دعوت کرد. بعد آمد و آستین ها را بالا زد. وسط حیاط اجاقی به پا کرد. مادر و خواهرها و زن برادرهایم به کمکش رفتند. هر چند، یک وقت می آمد توی اتاق تا سری به من بزند می گفت: «قدم! کاش حالت خوب بود و می آمدی کنار دستم می ایستادی. بدون تو آشپزی صفایی ندارد.» هوا سرد بود. دورتادور حیاط کوچکمان پر از برف شده بود. پارو را برداشت و برف ها را پارو کرد یک گوشه. برف ها کومه شد کنار دستشویی، گوشه حیاط. ادامه دارد...✒️ @tafakornab @shamimrezvan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣8⃣ به بهانه اینکه سردش شده بود آمد توی اتاق. زیر کرسی نشست. دستش را گذاشت زیر لحاف تا گرم شود. کمی بعد گرمِ تعریف شد. از کارش گفت، از دوستانش، از اتفاقاتی که توی هفته برایش افتاده بود. خدیجه را خوابانده بودم سمت راستم، و بچه هم طرف دیگرم بود. گاهی به این شیر می دادم و گاهی دستمال خیس روی پیشانی خدیجه می گذاشتم. یک دفعه ساکت شد و رفت توی فکر و گفت: «خیلی اذیتت کردم. من را حلال کن. از وقتی با من ازدواج کردی، یک آب خوش از گلویت پایین نرفته. اگر مرا نبخشی، آن دنیا جواب خدا را چطور بدهم.» اشک توی چشم هایم جمع شد. گفتم: «چه حرف ها می زنی!» گفت: «اگر تو مرا نبخشی، فردای قیامت روسیاهِ روسیاهم.» گفتم: «چرا نبخشم؟!» دستش را از زیر لحاف دراز کرد و دستم را گرفت. دست هایش هنوز سرد بود. گفت: «تو الان به کمک من احتیاج داری. اما می بینی نمی توانم پیشت باشم. انقلاب تازه پیروز شده. اوضاع مملکت درست و حسابی سر و سامان نگرفته. کلی کار هست که باید انجام بدهیم. اگر بمانم پیش تو، کسی نیست کارها را به سرانجام برساند. اگر هم بروم، دلم پیش تو می ماند.» ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣9⃣ گفتم: «ناراحت من نباش. اینجا کلی دوست و آشنا، و خواهر و برادر دارم که کمکم کنند. خدا شیرین جان را از ما نگیرد. اگر او نبود، خیلی وقت پیش از پا درآمده بودم. تو آن طور که دوست داری به کارت برس و خدمت کن.» دستم را فشار داد. سرش را که بالا گرفت، دیدم چشم هایش سرخ شده. هر وقت خیلی ناراحت می شد، چشم هایش این طور می شد. هر چند این حالتش را دوست داشتم، اما هیچ دلم نمی خواست ناراحتی اش را ببینم. من هم دستش را فشار دادم و گفتم: «دیگر خوب نیست. بلند شو برو. الان همه فکر می کنند با هم دعوایمان شده.» خواهرم پشت پنجره ایستاده بود. به شیشه اتاق زد. صمد هول شد. زود دستم را رها کرد. خجالت کشید. سرخ شد. خواهرم هم خجالت کشید، سرش را پایین انداخت و گفت: «آقا صمد شیرین جان می خواهد برنج دم کند. می آیید سر دیگ را بگیریم؟» بلند شد برود. جلوی در که رسید، برگشت و نگاهم کرد و گفت: «حرف هایت از صمیم دل بود؟» خندیدم و گفتم: «آره، خیالت راحت.» ظهر شده بود. اتاق کوچک مان پر از مهمان بود. یکی سفره می انداخت و آن یکی نان و ماست و ترشی وسط سفره می گذاشت. ادامه دارد...✒️ @tafakornab @shamimrezvan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
🌸پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 🌱جوانمردى در سفر عبارت است از : بخشيدن زاد و توشه [خود به همراهان ]و خوش اخلاقى و شوخى كردن ، به شرط آن كه معصيت خدا نباشد 📚ميزان الحكمه جلد5 صفحه 314 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌼وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ 🌸 بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ 🌼قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ 🌸فِي الصُّورِ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ 🌼وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ ﴿۷۳﴾ 🌼 و او كسى است كه آسمانها و زمين 🌸را به حق آفريد و هر گاه كه 🌼میگويد باش بى درنگ موجود شود 🌸سخنش راست است و روزى كه 🌼 در صور دميده شود فرمانروايى 🌸از آن اوست داننده غيب و شهود است 🌼و اوست حكيم آگاه (۷۳) 📚 سوره مبارکه الأنعام ✍ آیه ۷۳ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔴 💠 در گله‌گذاری، به همسرتان بگویید ممكن است این ماجرا شما باشید و برای رفع دلخوری اقدام به صحبت كرده‌اید. اگر تقصیری داشته‌اید، حتما آن را به زبان بیاورید و از او بخواهید. این كارتان، جو را بهبود می‌بخشد و همسرتان فكر نمی‌كند در كار است. در ضمن او نیز به نوبه ‌خود آماده پذیرفتن می‌شود. @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
اجازه دهيد بچه ها مناسب سنشان زندگي كنند. وارد بازي مقايسه ي بچه ها بادیگران نشويد. عجله نداشته باشيد. نگران آينده نباشيد. آينده هيچ خبري نيست، آینده تكرار امروز است. @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌱حکایت خشت های طلا عيسی بن مريم عليه السلام دنبال حاجتی می رفت. سه نفر از يارانش همراه او بودند. سه خشت طلا ديدند كه در وسط راه افتاده است. عيسی عليه السلام به اصحابش گفت: اين طلاها مردم را می كشند؛ مبادا محبت آنها را به دل خود راه دهيد. آن گاه از آنجا گذشته و به راه خود ادامه دادند. يكی از آنان گفت: ای روح الله! كار ضروری برايم پيش آمده، اجازه بده كه برگردم. او برگشت و دو نفر ديگر نيز مانند رفيقشان عذر و بهانه آوردند و برگشتند و هر سه در كنار خشتهای طلا گرد آمدند. تصميم گرفتند طلاها را بين خودشان تقسيم نمايند. دو نفرشان به ديگری گفتند: اكنون گرسنه هستيم. تو برو بخر. پس از آنكه غذا خورديم و حالمان بهتر شد، طلاها را تقسيم می كنيم. او هم رفت خوراكی خريد و در آن زهری ريخت تا آن دو رفيقش را بكشد و طلاها تنها برای او بماند. آن دو نفر نيز با هم سازش كرده بودند كه هنگامی كه وی برگشت او را بكشند و سپس طلاها را تقسيم كنند. وقتی كه رفيقشان طعام را آورد، آن دو نفر برخاستند و او را كشتند. سپس مشغول خوردن غذا شدند. به محض اينكه آن طعام آلوده را خوردند، مسموم شدند. حضرت عيسی عليه السلام هنگامی كه برگشت ديد، هر سه يارانش در كنار خشت های طلا مرده اند. با اذن پروردگار آنان را زنده كرد و فرمود: آيا نگفتم اين طلاها انسان را می كشند؟ 📚 بحار ج 14، ص 280 @tafakornab @shamimrezvan
بین مغزها، گردو تنها مغزی ست که مصرف آن معادل با مصرف ماهی برای دریافت اسیدهای چرب امگا 3 است !👌🏻 + تقریبا هر 3-2 گردوی درشته، به اندازه حدود 200gr گوشت ماهی، امگا 3 دارد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوب به تصویرخیره شو، میتونی متوقفش کنی؟ قطعانه. زمان کارش ردشدنه هرثانیه ای که بگذره دیگه برنمیگرده. کنترل زمانتوبدست بگیروازش جلوبزن تلاش کن وصبور باش... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
#خواص_سوره_های_قرآنی 🌹امام باقرع؛ 🔻کسے که هرشب قبل ازخواب #سوره_واقعه رابخواند؛خدای عزوجل راملاقات کند درحالیکه صورتش مانند ماه شب چهارده است وبرا زیادشدن روزی🔺 @shamimrezvan #ذڪرهاےگرـღگشا👆👆