eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
24.6هزار دنبال‌کننده
33.1هزار عکس
18هزار ویدیو
225 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️ ✅من شرمنده ام برای دست های چروکیده ات برای قامت خمیده ات برای غرورت که هر روز له میشود سکوت من هزار بار از زخمهای دل تو زجر آورتر است مادر… ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💯 🔙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه اول هفته زیبایی🎉🎈🌺 که شروعش میلاد حضرت فاطمه (س) یکتا گُهر بحر رسالت زهر است محبوبه حق ظرف ولایت زهر است همتای علی نور دو چشم احمد سر چشمه دریای امامت زهر است میلاد حضرت فاطمه (س) روز زن و روز مادر مبارک❤🎊🎉 ‎‌‌‌‌‌‌
🍃🍂جهت گرفتن حاجات🍂🍃 🔰هر کس در هر روز این اذکار را بخواند و به حضرت امام محمد باقر علیه السلام هدیه کند به هر حاجتی که دارد نائل می گردد 1⃣👈شنبه هزار مرتبه  یا قَاضِيَ‏ الْحَاجَاتِ‏ 2⃣👈یک شنبه هزار مرتبه یا مفتاح الابواب 3⃣👈دوشنبه هزار مرتبه يَا مُسَبِّبَ‏ الْأَسْبَابِ‏ 4⃣👈سه شنبه هزار مرتبه يَا حَيُ‏ يَا قَيُّومُ‏ بِرَحْمَتِكَ‏ أَسْتَغِيثُ 5⃣👈چهارشنبه هزار مرتبه يَا بَدِيعَ‏ السَّمَوَاتِ‏ وَ الْأَرْضِ 6⃣👈پنج شنبه هزار مرتبه يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ 7⃣👈جمعه هزار مرتبه  لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ 💠و هر روز صد مرتبه بگوید : 💧اللَّهُمَ‏ صَلِ‏ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ‏ مُحَمَّدٍ به عدد اسماء الحسنی💧 📚 گلهای ارغوان ج ۱ ص ۳۸ http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️
👆 ✍🏼 مجرب است روز شنبه شروع کند تا ده روز هر روز ۱۲۰۰ بار بخواند حل میشود 📚 اسرار المقاصد ۱۳۸ http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی پنجاه و سوم: ✍حمله چند جانبه ❤️ماجرا بدجور بالا گرفته بود… همه چیز به بدترین شکل ممکن دست به دست هم داد تا من رو خورد و له کنه… دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیت عالی رو از دست داده بودم… اساتید و ارشدها، نرفتن من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن، و هر چه قدر توضیح می دادم فایده ای نداشت… نمی دونم نمی فهمیدن یا نمی خواستن متوجه بشن… . 🦋دانشگاه و بیمارستان، هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکرات احمقانه نیست و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم… . هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم، فایده ای نداشت… چند هفته توی این شرایط گیر افتادم… شرایط سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسط جهنم رو داشت… ❤️وقتی برمی گشتم خونه تازه جنگ دیگه ای شروع می شد… مثل مرده ها روی تخت می افتادم… حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم… تمام فشارها و درگیری ها با من وارد خونه می شد و بدتر از همه شیطان… کوچک ترین لحظه ای رهام نمی کرد… در دو جبهه می جنگیدم… درد و فشار عمیقی تمام وجودم رو پر می کرد… 🦋نبرد بر سر ایمانم و حفظ اون سخت تر و وحشتناک بود… یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمت تمام این سال ها رو ازم می گرفت… دنیا هم با تمام جلوه اش جلوی چشمم بالا و پایین می رفت… می سوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از ایمانم دفاع می کردم… ❤️حدود ساعت نه، باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم… پشت در ایستادم… چند لحظه چشم هام رو بستم… بسم الله الرحمن الرحیم، خدایا به فضل و امید تو … . در رو باز کردم و رفتم تو… گوش تا گوش، کل سالن کنفرانس پر از آدم بود… 🦋جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط… رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت ○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی پنجاه و چهارم:✍ پله اول . ❤️پشت سر هم حرف می زدن، یکی تندتر … یکی نرم تر… یکی فشار وارد می کرد… یکی چراغ سبز نشون می داد… همه شون با هم بهم حمله کرده بودن و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود… وسوسه و فشار پشت وسوسه و فشار، و هر لحظه شدیدتر از قبل… 🦋پلیس خوب و بد شده بودن و همه با یه هدف… یا باید از اینجا بری… یا باید شرایط رو بپذیری… من ساکت بودم ، اما حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمام انرژیم رو از دست دادم… به پشتی صندلی تکیه دادم… . – زینب! این کربلای توئه… چی کار می کنی؟ کربلائی میشی یا تسلیم؟ ❤️چشم هام رو بستم، بی خیال جلسه و تمام آدم های اونجا… – خدایا… به این بنده کوچیکت کمک کن… نزار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه… نزار حق در چشم من، باطل و باطل در نظرم حق جلوه کنه… خدایا! راضیم به رضای تو… با دیدن من توی اون حالت، با اون چشم های بسته و غرق فکر، همه شون ساکت شدن… سکوت کل سالن رو پر کرد… 🦋خدایا، به امید تو… بسم الله الرحمن الرحیم… و خیلی آروم و شمرده، شروع به صحبت کردم… – این همه امکانات بهم دادید که دلم رو ببرید و اون رو مسخ کنید… حالا هم بهم می گید یا باید شرایط شما رو بپذیرم یا باید برم… امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید… ❤️فردا می گید پوشیدن لباس تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟ چند روز بعد هم لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم… . چشم هام رو باز کردم… – همیشه همه چیز با رفتن روی اون پله اول شروع میشه… . سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
✨أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ ✨لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ ﴿۱۶﴾ ✨ﺁﻳﺎ ﻭﻗﺖ ﺁﻥ ﻧﺮﺳﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ ✨ ﻛﻪ ﺩﻟﻬﺎﻯ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ✨ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺫﻛﺮ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺣﻖ ✨ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺧﺎﺷﻊ ﮔﺮﺩﺩ(۱۶) 📚سوره مبارکه الحدید ✍آیه ۱۶
☑️ پرسش: زیور آلات زن ، اگر در معرض دید نامحرم باشد ، چه حکمی دارد ؟ ✅ پاسخ: آیات عظام ، ، ای ، و : باید از دید مرد نامحرم پوشانده شود ⭐️ آیت الله : پوشاندن پنهانی ( مانند دستبند ، النگو و گردن بند ) از دید نامحرم واجب است 🍀 آیت الله : پوشاندن گردن بند از دید واجب است ولی پوشاندن النگو ، دستبند حلقه ازدواج و انگشتر واجب نیست 🍀 آیات عظام و : پوشاندن زیورآلات پنهانی ( مانند دستبند ، النگو و گردن بند ) از دید نامحرم است ولی پوشاندن و انگشتر واجب نیست.
هدایت شده از خانواده بهشتی
💑مطمئن باشید وقتی همسرتان را در اولویت قرار میدهید در واقع بخودتان بهادادید ... چون بازتاب این عمل بخودتان برمیگرد چون شما تنها کسانی هستید که قرار است تمام لحظات زندگی را در کنارهم باشید. @zendegiasheghaneh @shamimrezvan
هدایت شده از خانواده بهشتی
اگر کودک👶🏻 زیر سه سال کلمهٔ زشت به زبان آورد؛ ✅ در اکثر مواقع سعی کنید که نشنوید و خود را به نشنیدن بزنید.👌🏻😇 @zendegiasheghaneh @shamimrezvan
🌷🌷🌷 کشاورزی فقیر از اهالی اسکاتلند بود. یک روز او از باتلاقی که نزدیک مزرعه‌اش بود صدای درخواست کمکی را شنید. فورا خود را به باتلاق رساند، پسری وحشت‌زده که تا کمر در باتلاق فرورفته بود فریاد می‌زد و تلاش می‌کرد تا خود را آزاد کند. کشاورز با تلاش زیاد به‌وسیله طناب و چوب او را از مرگ تدریجی و وحشتناک نجات داد. فردای روز حادثه کالسکه‌ای مجلل جلوی منزل محقر کشاورز توقف کرد و مرد اشراف‌زاده‌ای از آن پیاده شد و به خانه پیرمرد رفت. او خود را پدر همان پسر معرفی کرد و پس از سپاسگزاری خواست که کار او را جبران کند، چون کشاورز زندگی تنها فرزندش را نجات داده بود. کشاورز اما قبول نکرد که پولی بگیرد. در همین موقع پسر کشاورز وارد خانه شد. اشراف‌زاده گفت:اجازه بدهید به منظور قدردانی، فرزندتان را همراه خود ببرم تا تحصیل کند اگر همانند خودت شرافتمند و نوعدوست باشد به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار می‌کنی. پس از سال‌ها پسر کشاورز از دانشکده پزشکی فارغ‌التحصیل شد و همین طور به تحصیل ادامه داد تا در سراسر جهان به‌عنوان الکساندر فلمینگ کاشف پنی‌سیلین مشهور شد. سال‌ها بعد پسر همان اشراف‌زاده به ذات‌الریه مبتلا شد و تنها چیزی که توانست برای بار دوم جان او را نجات دهد، داروی کشف شده توسط فرزند آن پیرمرد کشاورز بود. @tafakornab @shamimrezvan
‌ ‌ ‌ ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─ برای محبت ❤️ ✅هر کس را ۷۸۶ مرتبه بر ظرف آبی بخواند و بدمد و به شخص مقابل بدهد تا بیاشامد شدیدی به او پیدا خواهد کرد 📚منبع : مخزن تعویذات ص ۶۱ التماس دعا❣ ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─ @shamimrezvan ღگشا👆👆