23.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬
شاید حجــم ایݩ ویدئـو یڪم زیــاد باشـه اما همین کلیپـــ سه دقیقہ اے مے تونه تڪانے به ما بده❗
💥بسیــار زیبا👌
♥️برای خـ♡ــدا ڪاری نـــداره♥️
🌱 وقتی یه اتـفاق بزرگ و باور نکردنی
برامـون میوفته تعـجب نداره
چـون
خدا به هر ڪاری تواناست.☺️
فقط ڪافیه بخواد معمولی ترین کار
با باور نڪردنی ترین ڪار
بــــراش
یڪیه پـس هـر خـــــواستهای داریݩ
بهـــــش بگــین. 🌹🤍
📚ســوره هــود آیه ۷۲ و ۷۳
#الــتماسدعــا...🤲
ورق زدم همهی نسخههای خطی را،
برای بودن با تو چرا دعایی نیست..؟💔
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#یادمهست
*نا امیدی*
#مهذب_دینمدار
#تلنگر
#نوجوان_امید_انگیزه
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
روزی شیطان همه جا اعلام کرد قصد دارد از کارش دست بکشد و وسایلش را با تخفیف ویژه به حراج بگذارد!
همه ی مردم جمع شدند و شیطان وسایلی از قبیل: غرور، خودبینی، شهوت، مال اندوزی، خشم، حسادت، شهرت طلبی و دیگر شرارت ها را عرضه کرد...
در میان همه ی وسایل، یکی از آنها بسیار کهنه و مستعمل بود و بهای گرانی داشت!
کسی پرسید: این عتیقه چیست؟
شیطان گفت: این ناامیدی است...
شخص گفت: چرا اینقدر گران است؟
شیطان با لحنی مرموز گفت:
این موثرترین وسیله ی من است!
شخص گفت: چرا اینگونه است؟
شیطان گفت: هرگاه سایر ابزارم اثر نکند، فقط با این می توانم در قلب انسان رخنه کنم و وقتی اثر کند با او هر کاری بخواهم می کنم...
این وسیله را برای تمام انسانها به کار برده ام، برای همین اینقدر کهنه است...!🔑
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
گریههایش،
گریههای غیرت بود...
#مرحوم_دکتر_علی_اصغر_زارعی
#ننگ_بر_برجامتان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬
💠درد خیلی از این پولدارا اینه👆🏻
🌱گناهکار اگر توبه کرد؛ خدا میگوید
روی همهی گناهان را خط میکشم😍 !
' آیتاللهخوشوقت '
باوجودههمچینخدایبامعرفتی
دیگهواقعابیعرضسهرکیبرهجهنم🚶♂
🇵🇸『منٺظࢪانظھوࢪ...!』
✨🍁✨🍁 🍁✨🍁 ✨🍁 🍁 #پارت50 بالاخره بادیدن لباس صورتی، سفید که پشتش پاپیون صورتی داشت و یقه اش، ب،ب بود
– اینجوری راحت ترم.
چند دقیقه ایی به سکوت گذشت، تا این که صدای گریه ی ریحانه سکوت را شکست.
خم شدم و از روی صندلی بچه به سختی
بیرون کشیدمش و بغلش کردم. پدرش هم ماشین را راه انداخت.
ریحانه سرحال شده بودو آتش می سوزاند. از گیره روسری ام خوشش امده بود ومدام می کشیدش و بازی می کرد. آنقدراین گیره ی بدبخت راآسی کردکه بازشد.
هینی کشیدم و فوری با دستم روسری ام را گرفتم که باز نشود، ولی با وجود ریحانه ، دوباره گیره زدن روسریام سخت بود.
آقای معصومی که متوجه قضیه شد دوباره ماشین را نگه داشت و گفت:
– ریحانه چیکار کردی؟ بچه رو بدید به من، شما روسریتون رو درست کنید.
بدون این که نگاهم کند بچه را گرفت و خودش رامشغول بازی بااو نشان داد تا من راحت باشم.
از کیفم یک سوزن ساده در آوردم تا مثل گیره ی قبلی جلب توجه نکند. روسری ام رابستم و گفتم:
– بدینش به من.
همانطور که ریحانه را دستم می داد و سرش پایین بود گفت:
–ببخشید، ریحانه جدیدا خیلی شیطون شده.
ــ خواهش می کنم، بچس دیگه.
تا رسیدن به خانه حرفی نزدیم فقط صدای بازی من و ریحانه بود که سکوت را می شکست.
ترمز کرد و بعد از کلی تشکر کردن گفت:
– میشه چند لحظه پیاده نشید، بعدسریع از ماشین پیاده شد و از صندوق عقب جعبه ی کادو پیچ شده ایی را آورد و گفت:
– این مال شماست، هم برای قدر دانی هم عیدی.
باتعجب گفتم:
–آخه من کاری نکردم نیاز به قدر دانی داشته باشه، نمی تونم ازتون قبول کنم.
با ناراحتی گفت:
–از طرف من و ریحانس بچه ناراحت میشه ها.
بوسه ایی به لپ ریحانه زدم و گفتم:
– شرمنده ام کردید، ممنونم.
#بهقلملیلافتحیپور✍🏻
┄┅🌵••══••❣┅┄
🍁
✨🍁
🍁✨🍁
✨🍁✨🍁
#ســلاممــولاجــانـم 🤍
بيا ای بهترين #درمان قلبــم
مداوا كن غم #پنهـان قلبــم
قسم بر خالق #دلـــهای عاشق
تو هستی آخرين #سلطان قلبــم
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
#صبحتون_مهدوی
#التماس_دعای_فرج 🤲