eitaa logo
🇵🇸『منٺظࢪان‌ظھوࢪ...!‌』
1.1هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
81 فایل
⸤ ﷽ ⸣ خوشـابھ‌حال‌آنان‌ڪـھ‌دࢪڪلـاس‌انتظـاࢪحتۍ یڪ‌جمـعه‌هم‌غـیبټ‌نداࢪند!🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
26.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👤 استاد ⭕️ گروگان گیران معیشت 🔻دولتی که با شعار مذاکره برای رفاه رای اورد،اکنون به بهانه مذاکره به معیشت ضربه زده @fbnjssryiopqhol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ شکم‌هاتون از حرام پر شده 🔻پدر روح الله زم نظرش رو در مورد پسرش میگه 🔺کسی که اسباب انحراف مردم رو فراهم میکنه عامل بروز آسیب هایی در زندگی مردم میشه و... @fbnjssryiopqhol
🕊🖇 ________________ "ملتۍ‌ ڪه شهادت‌ دارد اسارت‌ ندارد💛✌️🏼" ⓙⓞⓘⓝ↯ 🕊|→❥• @fbnjssryiopqhol 💚
... 🍃از امیرالمومنین پرسیده شد که چه کردی که "علی" شدی ، حضرت فرمودند: «إنّی کنتُ بوابّاً لقلبی.» یعنی نگهبان دلم بودم! 😈 😌خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️ ҉ ✬ @fbnjssryiopqhol ✬ ҉
1.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱🧡 ________________ [ ماهـــ🌙ــیـــم تا خورشـ☀️ـــیـــد باشہ رهبر راهموڹ ] ⓙⓞⓘⓝ↯ 🕊|→❥• @fbnjssryiopqhol 💚
^^🖇💚 اے‌انسان‌یادٺ‌باشد:) اگروارددوزخ شدے ازٺلخے‌عذاب بہ‌خداشڪایٺ‌نڪنے...🍃 این‌همان‌شیرینے‌گناهے‌اسٺ ڪہ‌دردنیاازآن‌لذٺ‌مے بردے +باخودٺ چندچندے حاجے؟! اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج - @fbnjssryiopqhol |⏳🖇|
‌• . وقتی درونت پاڪ باشد خداچهرھ ات راگیرا میڪند این گیرایی از زیبایی وجوانی نیست این گیرایی از نور ایمانی است ڪه درظاهر هم نمایان میشود •|شهید‌محمدرضا‌دهقان‌امیری 🕊|• -🌿 @fbnjssryiopqhol
🇵🇸『منٺظࢪان‌ظھوࢪ...!‌』
✨🍁✨🍁 🍁✨🍁 ✨🍁 🍁 #پارت54 روبه روی ضریح نشسته بودم و به حرف های سوگند فکر می کردم. با این که خیلی سخت
_ دوپین کن بعد بریم. قرآن را گرفتم و بوسیدم و شروع کردم به خواندن. گوشی‌ام زنگ خورد، مامان بود نگران شده بود. یادم رفته بود خبر بدهم. سوگند از حرف های من متوجه شد که مادر پشت خط است، با اشاره گفت، اجازه بگیرم برای رفتن به خانه ی سوگند. ــ راستی مامان بعداز امام زاده شاید برم خونه ی سوگند. ــ آخه اونجوری خیلی دیر وقت میشه. ــ زنگ میزنم سعیده بیاد دنبالم شما نگران نباشید. ــ باشه، فقط بهش سفارش کن سرعت نره. بیچاره مادرم از تصادف قبلی هنوز هم از رانندگی سعیده می ترسید. تلفنم که تمام شد سوگند گفت: – بزار منم زنگ بزنم به مامانم بگم امشب مهمون داریم. ــ سوگند من زیاد نمیمونما. ــ اجزای صورتش را جمع کرد و گفت: –چی چی رو نمی مونی مگه مهمونیه، میای چندتا مشتری راه میندازی میری. دارم واسه خودم وردست می برم. فکر کردی چه خبره. خانشان خیلی قدیمی بود. یک حیاط نقلی و باصفا که پر از گل و گلدون بود. داخل خانه هم دوتا اتاق داشت که با یک در به هم راه داشتند. از پنجره اتاق جلویی تمام سر سبزی حیاط دیده میشد. یک در شیشه ایی رابط بین حیاط و راهروی کوچک خانه بود. داخل راه رو هم پر بود از گلدان های زیبا که بی اختیار لبخند به لب می آورد. سوگند که نگاه مشتاق من رادید گفت: –توام اهلشی؟ ــ اهل چی؟ اشاره کرد به گلدان ها و گفت: – اینارو میگم بابا، فکر کردی چیو میگم. چشم هایم را باز و بسته ایی کردم و گفتم: –چه جورم... اهلش بودم، اهل زیبایی، اهل طراوت وسبزی، اهل همه ی گلهایی که باعشق زیباییشان رابه رُخت می کشند و روحت را جوردیگری نوازش می کنند. مگر می شوداهل این نوازشها نشد. مادرو مادر بزرگ سوگند را قبلا چندین بار در خانه‌ی شوهر مادرش دیده بودم. فوق العاده مهمان نواز و خوش رو بودند. بعد از سلام و احوالپرسی، داخل اتاقی که رو به حیاط بود، شدیم. چرخ خیاطی هم داخل همان اتاق کنار پنجره بود. سوگند شروع کرد به خیاطی کردن و من هم در خرده کاریها کمکش کردم. ✍ ...
خُوشٰآ آنڪھ دِݪ را حَرَمَټ ڪَردہ حُسِـــდــــیْن .. #ح‌س‌ی‌ن #کربلا 『 @fbnjssryiopqhol 』
3.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خݪیج فارس✌️🏻😎 #استوری #خانه‌امن 『 @fbnjssryiopqhol』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا