❇️حضرت امام خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی، امروز (دوشنبه ۳۱ شهریور) به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس به صورت زنده سخنرانی خواهند داشت.
❇️ قرار است در نخستین روز از هفته دفاع مقدس و همزمان با سخنرانی رهبر معظم انقلاب، از یک میلیون پیشکسوت دوران دفاع مقدس در سراسر کشور تجلیل به عمل آید.
❇️ مشروح سخنان معظمله از شبکههای رادیویی و تلویزیونی و شبکه شاد به صورت زنده و مستقیم پخش خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 پاسخ به #شبهه؛
❎ #حجاب ندارم ولی دلم پاکه...❗️
╭━━⊰•❀🍃🌹🍃❀•⊱━━╮
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
╰━━⊰•❀🍃🌹🍃❀•⊱━━╯
#مداحــی های بسیار زیبا🎤ا
زيباترين #متنهاى مذهبى ✍
#تصاویر فوق العاده📷
#احادیث📚
#تلنگرهاى مذهبى 👌
#فيلمهاى مذهبى🎥
همه اينها رو ميتونيد در کانال
🌷"مِصباحُ الهُدی"🌷
مشاهده کنيد
🌺به ما بپيونديد 🌺
کانال 🌷"مِصباحُ الهُدی"🌷
https://eitaa.com/joinchat/3204710462C3df4404ebb
https://eitaa.com/joinchat/3204710462C3df4404ebb
https://eitaa.com/joinchat/3204710462C3df4404ebb
https://eitaa.com/joinchat/3204710462C3df4404ebb
🌹~کانالی مناسب🔮خوب وعالی💕برای دختران چادری👑
💫~کسانی که ازدل♥️جان💐برای چادر🦋احترام میگذارند🌱
🌸~افتخاردهیدوبه جمع کوچک 🎈فرشتگان چادری🍀بپیوندید💛
💕~دخترانی☘که بادل♥️وجان چادرراسرمیکنند💖
🌿~فرشتگانی هستند🌼که به جای بال🖼چادر دارند⭐️
🌸✨خوشحال میشویم به جمع مابپیوندید✨🌸
🌸🌸🌸
🌹🌱~کانال فرشتگان چادری~🌹🌱
🎀~که باحضورشما☀️🍃روشن میشوند🎀
👑@zeynabe👑
🍀به جمع زیبای مابپیوندید🍀
🌹🌹🌹
گلزار :
بهشت زهرای تهران
زندگی نامه شهید
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
وقتی به عقب نگاه کنیم،به زندگی بعضی شهدا خوب که دقت کنیم می بینیم انگار از بدو تولد مشهود است که اینان همچون گلی چیدنی هستند. شهیده زهرا کردی، فرزند محمدرضا از این دست است، او در دهی کوچک در حوالی شهرستان دامغان به نام حیدر آباد دیده به جهان گشود در خانواده ای متوسط زیستن را آغاز کرد.او فرزند ششم خانواده بود.در آن زمان یعنی تاریخ ۱۳۳۰/۰۱/۰۱ آنها زندگی مطلوبی نداشتند.
شهیده با وجودی که جثه ای معمولی داشت،ولی خیلی سعی داشت به هر ترتیب که شده کمک پدر و مادر باشد. او تابستان عموماً در کار باغ و کشاورزی همچون مردی پا به پای پدر و مادر کار می کرد و در همین اثنی در همان ده کوچک صدای اذان را که می شنید، از مادر اجازه می خواست که برود و در نماز جماعت شرکت کند. زهرا سعی داشت هم سن و سال های خود را نیز برای نماز جماعت و کمک به والدین تشویق کند.
دوستانش که حالا هر کدام سرگرم زندگی خود هستند با حسرت از خصوصیات اخلاقی خوبش می گویند.خواهرانش می گویند:تمام حرفها و رفتارهایش طوری بود که افراد خانواده عنایت خاصی به او داشتند.دوستان و فامیل نیز معتقدند که زهرا چیز دیگری بود. شهیده شدیداً به پدر و مادر عشق می ورزید طوری که چند بار گفته بود من همیشه از خدا می خواهم که قبل از پدر و مادرم از دنیا بروم چون تحمل فقدان آنها را ندارم و چنین هم شد.
در سن ۱۸ سالگی با یکی از آشنایان ازدواج کرد و پس از مدتی به تهران عزیمت نمود.شوهرش کارگر ساده ی کارخانه ای بود و در شرایطی که پیش رو داشت برای کمک هزینه ی زندگی و گذران آن در خانه با لحاف دوزی به شوهرش در این امر کمک می نمود. شهیده زندگی خوب و آرامی را سپری می کرد ضمن این که حالا دیگر تهران و محل زندگیش او را به عنوان خانمی محترم و زحمتکش می شناختند. حاصل زندگی شهید سه فرزند پسر به نام های حمید،عباس و وحید است. با شکل گیری انقلاب اسلامی او نیز مانند بقیه به تظاهرات و دیگر مسائل آن روز ها می پرداخت. زمان جنگ نیز به هر شکل ممکن به رزمندگان کمک می کرد از قبیل آماده کردن مواد غذایی و یا شستن لباس رزمندگان.دو روز قبل از شهادتش مسجد اعلام کرده بود تعدادی شهدای گمنام را تشییع می کنند او مثل همیشه به همراه همسایه ها در این تشییع با شکوه شرکت کرد.وقتی برگشتند هنگام اذان ظهر بود. از راه که رسید فرزندش را شیر می داد و آرام آرام می گریست و به همسایه ها گفته بود خوش به حال این شهدا که آنقدر با احترام تشییع شدند،کاش روزی بیاید که من هم این لیاقت را داشته باشم.ولی دلم برای خانواده هایشان می سوزد که از فرزندانشان بی خبرند.
آن روز زهرا خیلی بی تابی می کرد تا دو روز بعد هنگام روز تاریخ۱۳۶۱/۰۲/۲۵ ،فرزند شیرخواره اش وحید را در بغل گرفت و برای کاری از منزل خارج شد.کودک در بغل مادر خواب آلود بود او هنگامی که از عرض خیابان عبور می کرد متوجه ماشینی می شود که سه نفر با اسلحه از شیشه های آن جایی را هدف می گیرند،نگاه به آن طرف تر می کند می بیند که ماشینی در حال عبور است که آقای کافی،پیش نماز مسجدشان در آن بود. با دیدن این صحنه او فریاد می زند: منافق،منافق. که آن منافقین از خدا بی خبر زهرا را به همراه فرزندش به رگبار می بندند.او روی سنگ فرش خیابان در خون خود دست و پا می زد.مردم در حال گذر وقتی صدای تیر را می شنوند،به کمکش می شتابند.
یکی از آنها تعریف می کند: وقتی کنارش رفتم او وحید را محکم به سینه می فشرد و هر چه کردم بچه را جدا کنم نتوانستم شهیده آنقدر در خون خود دست و پا زد که به فیض شهادت نایل شد و در آن هنگام بود که توانستم فرزندش را بگیرم.بدن پاکش فردای آن روز در محل قتلگاهش همان طور که آرزو کرده بود با شکوه هر چه تمام تر تشییع شد و در قطعه ی شهدای بهشت زهرای تهران آرام گرفت
شهید زهراکردی