eitaa logo
🇵🇸『منٺظࢪان‌ظھوࢪ...!‌』
1.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
75 فایل
⸤ ﷽ ⸣ خوشـابھ‌حال‌آنان‌ڪـھ‌دࢪڪلـاس‌انتظـاࢪحتۍ یڪ‌جمـعه‌هم‌غـیبټ‌نداࢪند!🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه☺️ توی این روزا که ما خیلی کار از دستمون بر نمیاد برای نشون دادنِ غدیر و این ویروس منحوس واقعا دست و پامون رو بسته...😣 کوچیک ترین کاری ک میتونیم انجام بدیم که ثابت کنیم بچه شیعه هستیم 💪🏻و عشقِ مولا 💚هنوز توی دلمونه اینه که پروفایل هامون رو ب هشتگِ جهانیه #LiveLikeAli ✅لطفا این پیامی با این مضمون در کانالتون قرار بدید تا همه آگاه ازین هشتگِ جهانی بشن ⚠️لازم به ذکر هست این هشتگ از طرف استاد رائفی پور مطرح شده و وظیفه ما پوشش رسانه اییه این هشتگ در ایتا واتساپ و همه پیامرسان های داخلی و خارجی هست ممنون میشم همراهیمون کنید😊
🌹♥️♥️♥️🌹 نمونه هایی از پروفایل 👆🏻👆🏻 می تونید این رو در انواع هاو در رنگ های مختلف بگذارید. 🌹♥️♥️♥️🌹
با امام زمانت ⚘سخن بگو؛ ✍شخصی به امام هادی علیه السلام از شهری دور نامه‌ نوشت و پرسید : مولای من ؛ من از شما دور هستم و امکان دیدار مستقیم با شما را ندارم و گاهی که حاجات و مشکلاتی دارم چه کنم ؟ حضرت در جواب او نوشتند : «إِنْ كَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَحَرِّک شَفَتَيْک» هر گاه به ما نیاز داشتی ، لبت را حرکت بده و سخنت را بگو ما از شما دور نيستيم... 📚بحارالانوار ج۵۳ ، ص۳۰۶
‍ ‍ ✅ﺍﻭّﻟﻴﻦ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺍﻣﺎﻡ زمان (عج) ﺩﺭ ﺍﻧﻄﺎﻛﻴﻪ 🔰 ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ(ع) ﻓﺮﻣﻮﺩند: 🔷 ﺍﻭّﻟﻴﻦ ﻛﺎﺭﻯ ﻛﻪ ﻗﺎﺋﻢ(ع) ﺩﺭ ﺍﻧﻄﺎﻛﻴﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻮﺭﺍﺕ و دیگر کتب آسمانی ﺭﺍ ﺍﺯ ﻏﺎﺭﻯ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ.[1] همچنین فرمود: مهدی، تابوت سکینه، عصای موسی و انگشتر سلیمان را از غاری در انطاکیه بیرون می آورد.[2] ﺍﻧﻄﺎﻛﻴﻪ ﻛﻨﻮﻧﻰ ﺩﺭ ﺟﻨﻮﺏ ﺗﺮﻛﻴﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﺩ ﺍﻭﺭﻭﻧﺘﺲ، ﻧﻬﺮ ﻋﺎﺻﻰ، ٢٢ﻛﻴﻠﻮﻣﺘﺮﻯ ﺳﺎﺣﻞ ﻣﺪﻳﺘﺮﺍﻧﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻓﻘﻂ ﻗﺴﻤﺖ ﻛﻮﭼﻜﻰ ﺍﺯ ﺍﻧﻄﺎﻛﻴﻪ ﻗﺪﻳﻢ ﺭﺍ ﺍﺷﻐﺎﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﻗﺪﻳﻢ، ﺑﺎﺭﻭﻫﺎ، ﺁﺑﺮﺍﻩ، ﺗﺌﺎﺗﺮ ﻭ ﻗﻠﻌﻪ ﺍﻯ ﺑﺎﻗﻰ ﺍﺳﺖ. در کاوش هایی که در آن جا و در اطرافش به عمل آمده، موزائیک های عالی، از شش قرن اول میلادی، به دست آمده است. جام بزرگ انطاکی که در سال ١٩١٠ به دست آمده، به زعم بعضی همان جام مقدس است.[3] ⛪️ ﺍﻧﻄﺎﻛﻴﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺴﻴﺤﻴﺎﻥ ﻣﺎﻧﻨﺪ. ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﺁﻧﺠﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﻴﺖ ﺍﻟﻤﻘﺪﺱ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺩﻭّﻣﻴﻦ ﺷﻬﺮ ﻣﺬﻫﺒﻰ ﻣﺴﻴﺤﻴﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ؛ ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺴﻴﺢ ﺩﻋﻮﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﻴﺖ ﺍﻟﻤﻘﺪﺱ ﺁﻏﺎﺯ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﮔﺮﻭﻫﻰ ﺍﺯ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﻧﺪﮔﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ، ﺑﻪ ﺍﻧﻄﺎﻛﻴﻪ ﻫﺠﺮﺕ ﻛﺮﺩﻧﺪ. «ﭘﻮﻟﺲ» ﻭ «ﺑﺮﻧﺎﺑﺎ» ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻴﻦ ﻓﺮﺍﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺩﻳﻦ ﻣﺴﻴﺢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﻳﺎﻓﺖ. 🔰ﺷﺎﻳﺪ ﺫﻛﺮ ﺍﻧﻄﺎﻛﻴﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﻣﻬﺪﻭﻯ، ﻭﺟﻮﺩ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺗﻨﮕﺎﺗﻨﮓ ﻣﻴﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﻯ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺴﻴﺢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﺳﺖ.[4] 📚 منابع: 1.ملاحم ابن طاووس,67 2.روزگار رهایی، ج 1، ص 454 3.خورشید مغرب، پاورقی، ص 295 4.فرهنگ نامه مهدویت، خدا مراد سلیمیان، ص66 ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 🔸 صحبت های تکان دهنده در مورد امام زمان (عج) 🔹گناهان ما و صاحب الزمان عجل الله "ما تو را در چاه انداختیم" 🎙 ‌
❣ 👈: 🔺سجده شكر بر هر مسلمانى واجب است، با آن نمازت را كامل و پروردگارت را خشنود مى سازى و فرشتگان را به شگفتى مى آوری 🔻به درستی که بنده زمانی که نماز می خواند و سپس سر بر سجده شکر می نهد، پروردگار حجاب های موجود میان بنده و فرشته ها و ملائک را می گشاید و می گوید:ای ملائکه من! به بنده ام بنگرید. واجبم را به جای آورد و عهدم را برای من تمام نمود، سپس برای من نسبت به آنچه که برایش نعمت نموده ام، سجده شکر به جا آورد. 📘تهذیب الاحکام ج ۲✨ 📿 🤲 ‌‌
❣ نــور را از صبحگاهت میخریم عشق را ما از نگاهت😍 میخریم مهربانی راهمیشه صبح به صبح ازمیان دکه چشم سیاهت میخریم❤️ 💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج 💚 ‌‌
📌 "کاش نومه را می‌شناختیم!" 📖 «یا حَسْرَهً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»*۱ 🌸 امام علی بر منبر مسجد کوفه فرمود: «در پیش روی شما فتنه های تاریک، کور و گرفته‌ایست که فقط‌ «نومه» از آن نجات می‌یابند. پرسیدند «نومه» چیست؟ فرمود: کسی که مردم را می‌شناسد و مردم او را نمی‌شناسند. بدانید همانا زمین از حجت خدای بزرگ خالی نمی‌ماند ولی خداوند به سبب ظلم و ستم مردم و گناهانشان، او را از دیدگانشان پنهان می‌دارد ... سپس فرمود: یا حسرة علی العباد...»*۲ 🔹 مهمترین دلیل غیبت حجت خدا، قدر نشناسی مردم است، اگر مردم قدرِ اهل بیت را می‌دانستند، راه غدیر را در پیش می‌گرفتند، نااهلان به حکومت نمی‌رسیدند و ترس از کشته شدن اهل بیت نیز وجود نداشت تا برای ولی خدا راهی جز غیبت باقی نماند. 🌺 این فرموده خداست که؛ «خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده تغییر نمی‌دهد، جز آنکه خودشان آن را تغییر دهند.»*۳ ۱. سوره یس، آیه ۳۰ ۲.الغیبة، باب ۱۰، ص۴۱ ۳. سوره انفال، آیه ۵۳ ‌‌
-چشم؛ ولی مگه بچه‌ای تو؟ -چه ربطی داره؟! دوست دارم خب، از این به بعد هم هر وقت باهات قهر کردم یه بسته پاستیل برام بخری باهات آشتی میکنم؛ کلا از گل و کادو بهتره و حس خوبی به من میده. نتونست دیگه خندهش رو نگه داره و بلند بلند خندید. -قربون این شرط‌های کوچیک و دل بزرگت بشم. -نمیخوام، راست میگی دیگه این حرفها رو نزن. -چشم. حالا دیگه اخم نکن، دو بسته پاستیل برات میخرم، خوبه؟ دستهام رو بهم کوبیدم. -جدی؟ آخ جون. میخوای سه بسته بخر که کلاً رفع دلخوری بشه. این بار قهقه زد. -اگه اینجوریه که چشم سه بسته میخرم. -ولی امیرعلی جدا از حرص خوردن من دیگه این حرفها رو نگو، ناشکریه، خدا قهرش میگیره. چرا فکر میکنی کمی؟ نفسش رو با یک آه بیرون داد. - من ناشکری نکردم. هر وقت میخوام گله کنم از خدا، میرم این موسسه‌هایی که افراد بی‌سرپرست رو نگه میدارن یا وقتهایی که عیدهای مذهبی مسجد محله‌مون میره بهزیستی من هم میرم، اونجا از خودم شرمنده میشم و خدا رو شکر میکنم و عذرخواهی. میدونم افرادی هستن که زندگیِ ساده‌تر و بدتر از ما هم دارن، اونها رو هم میبینم محیا؛ خدا رو هم روزی هزار بار شکر میکنم که زندگی ساده‌ای دارم و روزی حلال درمیارم حتی اگر کم باشه. -پس تو خوشت نمیاد من رو تو این روزی حلال شریک کنی؟ براق شد و دستم رو که کنار دستش آزاد و رها بود به دست گرفت و فشار نرمی داد. -نه عزیز من، این چه حرفیه؟ همه‌ی زندگیم رو به پات میریزم. -پس بیا و دیگه از این حرفها نزن؛ چون من فکر میکنم برات غریبه‌م. از این به بعد از هر چی دلخور شدی یا من دلخور شدم بیا دوستانه به هم بگیم نه کنار واژه‌ی پشیمونی، باشه؟ قول بده. انگشت کوچیکم رو گرفتم جلوی صورتش. -قبول؟ انگشت کوچیکش رو حلقه کرد دور انگشتم. ✍🏻میم. علی زاده
خودم خوب میدونستم ترس نبود، بیخود اشک جمع کردم توی چشمهام. -هیچی ولش کن. سرم پایین افتاد و از لحن امیرعلی میشد فهمید که تعجب کرده. -محیا چی شده؟ باهام حرف بزن. خودکار رو برداشتم و شروع کردم به کشیدن اشکال مختلف. -بیخیالش مهم نیست. خودکار رو از دستم کشید و باهاش به نوک بینیم ضربه زد. -سرت رو بیار بالا حرف بزنیم. سرم رو بلند کردم که مهربون با پشت دست گونهم رو نوازش کرد. -محیا اون بچه‌ها دریایی از محبتن، از نظر اونها من و تو براشون عجیبیم. تو که رفتی اونجا، چیزی دیدی که باعث این تردید و این حالتت شده؟! -نه نه اصلا. ببین امیرعلی من نمیترسم ازشون، فقط وقتی میرم اون جا یه حس غریب دارم؛ حسی مثل ترحم کردن بهشون. شاید هم به قول تو ترس که نرفتم جلو با اینکه... اشکهام ریخت، هر وقت یاد اون روز میفتادم این میشد حال و روزم. یادآوری ترس از بچه‌هایی که با همه‌ی مهربونی به من سلام کرده بودن و من با اکراه جواب داده بودم و نرفته بودم نزدیک و خودم نمیدونستم چرا! رفتار بعضی از دوستهام هم بدتر از من و... من هم همیشه فکر میکردم شریک بودم باهاشون تو بعضی برخوردهای زننده. امیرعلی با دیدن اشکهام ابروهاش بالا پرید و بهتزده گفت: -محیا چرا گریه؟ هق هق کردم، زود سیل میشد اشکهام. امیرعلی هم دستهاش رو باز کرد و من بیدرنگ خزیدم توی آغـوشش. روی موهام رو نوازش کرد. -من که نمیفهمم دلیل این گریه‌ها رو دختر خوب، اگه این حرفها رو بهونه کردی به خاطر پاستیل خرسیهات باید بگم دیدی که سوپری نداشت و من قول دادم برات بخرم دیگه. وسط گریه لبخندی رو لبم ترکید به لحن شیطون و شوخش. چه خوب حال و هوام رو عوض میکرد با یه لحن مهربون و موضوع پیش پا افتاده. با حالت قهر اشکهام رو پاک کردم و کمی ازش فاصله گرفتم. ✍🏻میم. علی زاده
-نخیرم مگه من بچهم؟ لبخند مهربونی مهمونم کرد. -آها حالا شد. بگو ببینم چرا اینجوری شدی؟ موهای آزادم رو که اومده بود توی چشمهام با دست راستش زد پشت گوشم و من گفتم: -اون روزی که ما رفتیم اونجا من برخوردم بد بود، نمیدونم چرا ازشون ترسیدم! تو راست میگی، اونها خیلی مهربون بودن؛ اما... نفس عمیق و آرومی کشید. -پس بفرمایید شما عذاب وجدان دارید نه ترس. سرم رو بالا و پایین کردم؛ یعنی حرفت درسته. -دوست ندارم ترحم کنم، دوست ندارم برم اونجا که فقط ببینمشون و به سلامتی خودم ببالم و با چشم... با چشم... -بسه فهمیدم چی میگی. دوباره با صدای به بغض نشسته‌ای گفتم: -من خیلی بدم، نه؟ پاهاش رو تو بغلش جمع کرد و جدی رو به من گفت: نه عزیز من، چرا همچین فکری کردی؟ خب دیدگاهت رو عوض کن. -میدونی امیرعلی من عاشق بچه‌هام. اون روز هم که رفتیم یه پسر بچه‌ای همش میومد نزدیکم که سرش رونوازش کنم و من با اکراه این کار رو انجام دادم؛ برای همین از اون سال کلی عذاب‌وجدان برام مونده که چرا بغلش نکردم؛ مگه چه فرقی داشت با بقیه‌ی بچه‌های اطرافم؟ کاش محبت کردن واقعی رو یاد داشتم. اصلاً شماها اعیاد، برای چی میرین؟ لبخند مهربون صورت امیرعلی هر لحظه پررنگتر میشد و من خجالتم بیشتر. -میریم اونجا و شیرینی میبریم،میشینیم کنارشون. اونا هم سهمی دارن از تو شادیها شریک شدن. دستهام رو محکم مشت کردم وپرحسرت گفتم: -خوش به حالت. دستهاش جلو اومد، مشتهام رو به دست گرفت و با نوازش انگشتش روی پشت دستم، گره دستهام رو باز کرد تا عصبی بودنم ته بکشه. ✍🏻میم. علی زاده
-باشه قبول. این هم شد پیمان دوستی ما کنار عهد همیشگیِ با هم بودن، چه‌قدر خوبه که اول حس دوستی باشه؛ کنار همسر بودنت. *** -میگم امیرعلی؟ نگاهش رو از دفتر چرک‌نویسم که داشت توش برام مسئله توضیح میداد، گرفت. -جونم؟ -یه سوال بپرسم؟ قول بده نخندی بهم. لبخند مهربونی زد و چند عدد به‌مسئله‌ش اضافه کرد. -شما صدتا بپرس، چرا باید بخندم؟! لبهام رو با زبونم تر کردم و خودم تردید داشتم برای پرسیدن سوالم. -میگم که من... یعنی تو اون موقع گفتی میری بهزیستی؟ با تعجب و کنجکاوی چشمهاش رو باریک کرد و سرش بالا اومد. -خب آره، اعیاد میرم؛ همراه مسجدی‌ها... چه‌طور؟ لبهام رو روی هم فشار دادم و تند گفتم: -نمیترسی؟ گنگ نگاهم کرد. -چرا باید بترسم؟ هر وقت با اکراه میخواستم چیزی روبگم لبهام خشک میشد، دوباره با زبونم تر کردمشون. -ببین منظور من ترس نیست، چه‌طوری بگم. یه بار از طرف مدرسه میخواستن ما رو ببرن که کارهای هنریشون رو ببینیم که من هم رفتم؛ اما حسم رو چه‌طوری بهت بگم... من... دست از حل کردن کشید و صاف نشست. -چرا این قدر کلافه؟ خب بعدش؟ میترسیدم بگم و نگاهش بشه برام توبیخ. -خب من... با سکوتم خودش گفت: -محیا از اون بچه‌ها میترسی چون فکر میکنی با ما فرق دارن؟ چرا؟ ✍🏻میم. علی زاده
-چرا؟! تو هم از این به بعد بیا و محبت کن،معمولی، نه از سر ترحم. اونها دنیا معنوی و دل هاشون از من و تو بزرگتره محیا. گاهی وقتها ما آدمهایی که بیرون از دنیای کوچیک دیوار کشیده‌ی‌اونهاییم، بیشتر محتاج ترحمیم. راست میگفت، موافق بودم با این‌حرفش و من خودم چه‌قدر محتاج ترحم و بخشش اونها بودم به خاطر کوته‌فکری چند سال پیشم. -هر وقت خواستی بری من رو هم بیام؟ -بله با کمال میل. تورو هم میبرم. پشت دستم رو بوسه‌ای زد و توی دلم اثر و آثاری از حالت قبلیم نبود. با تشکر نگاهش کردم و اون با رها کردن دستهام خودکار به دست گرفت. -حالا حواست رو بده به من که این رو یاد بگیری. به نشونه‌ی موافقت سر تکون دادم. امیرعلی شروع کرد به توضیح دادن و من به جای مسئله باز هم حواسم رفت به قلبم و قربون صدقه رفتنِ امیرعلی مهربونی که این روزها شده بود همه‌ی آرامشم. -محیا حواست رو بده به درست خانومی، شیطنت نکن. با خنده سر چرخوند و نگاهم رو روی خودش شکار کرد و شیطون خندید. لب پایینم رو گزیدم و چشم کشیده‌ای گفتم. نگاهم رو دوختم به دفترم و دست خط قشنگ امیرعلی و منتظر بودم برای توضیحش که اینقدر واضح و رسا بود که من سریع یاد میگرفتم و یادم میومد درس‌های فراموش شدهم. بعد از چند ثانیه سکوتش من سر بلند کردم و نگاه خیرهش رو روی خودم شکار کردم، از سر خوشحالی این نگاه که رنگی از نگاه خودم رو داشت با شیطنت یه تای ابروم رو بالا دادم. -آقا معلم خوب نیست شاگردت رو دید میزنی. خندهی آرومی روی لبش نشست. -این شاگرد خانوم خودمه، هرچقدر دلم بخواد نگاهش میکنم. گاهی جمله‌هاش معنی عمیقی از دوستت دارم داشت و با لحنی میگفت که قلبم یهو با همهی احساسش جلوی امیرعلی کم می‌آورد و بیتاب میشد. -اِ! جدی؟ بی‌توجه به شیطنتی که خرجش کردم سر چرخوند نگاهی به در تقریبا بسته‌ی اتاق انداخت و بعد بی‌اون که به خودم بیام بـوس کوچیکی روی لبهام مهر خورد و سریع عقب کشید. قبل از این که قلب ناآرومم آروم بگیره، سرش رو تکون نامحسوسی داد و یه خط کوچولو رو کاغذ کشید. -خب بگو ببینم اشکالات دقیقا کجاست؟ ✍🏻میم. علی زاده
😃 فواید شگفت انگیز قبل از خواب؛
⚽به جای یه توپ دارم قلقلیه این شعر و به بچه ها یاد بدید⚽⚽ یه دل دارم حیدریه⚽ عاشقه مولا علیه ⚽ من این دل ونداشتم ⚽ از تو بهشت برداشتم⚽ خدا بهم عیدی داد. ⚽ عشق مولا علی داد. ⚽ علی وجود و هستیه ⚽ دشمن ظلمو پستیه. ⚽ علی ندای بینواس⚽⚽ علی تجلی خداس ⚽⚽ علی قرآن ناطقه ⚽⚽ جد امام صادقه ⚽⚽ علی که شمشیر خداس ⚽ دست علی همراه ماس. ⚽ رو دلامون نوشته ⚽⚽ مولا علیو عشقه⚽⚽⚽ ☔☔☔☔☔☔☔☔☔ 💜ﺷﻌﺮ ﺯﻳﺒﺎ ﺑﺮاى ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ💚 کوچولو بچرخ می چرخم دور علی می چرخم 💕 قبله ی من همینه امام اولینه💕 کوچولو بشین می شینم عشق علیه دینم 💕 دشمنی با دشمنات حک شده رویه سینم 💕 کوچولو پاشو پامی شم فدای مولا می شم💕 نوکر عاشقای حضرت زهرا می شم💕 کوچولو بایست می ایستم بدون که تنها نیستم 💕 دست علی یارمه خودش نگه دارمه💖💕 💗💗💗💗💗💗💗💗💗 براي كودكان خود از اين شعر براي تشويق به نماز استفاده كنيد.👇 اتل متل پروانه💕 نشسته روي شانه💕 صدا مياد چه نازه 💕 ميگه وقت نمازه💕 به اين صدا چي ميگن💕  میگن اذان اقامه💕 شيطونه ناراحته   💕  دنبال يه فرصته💕 ميگه آهاي مسلمون  💕 نماز رو بعدا بخون💕 🌺✏🌺✏🌺✏🌺 ✏ ترجمه سوره حمد با شعر کودکانه: بسم الله الرحمن الرحيم سپاس براي خداست / خدايي که بي همتاست / بخشنده و مهربان / خالق هر دو جهان / ما او را مي پرستيم / از او ياري مي گيريم / به ما عنايت نما / ما را هدايت فرما / راهي که راه خوبهاست / نه بد راه گمراهان / ما بنده ي او هستيم / وقتي تو غم اسيريم / نشون بده راه راست / نه راه زشت شيطان 💝🌺💝🌺💝🌺💝 🌺✏🌺✏🌺✏🌺 ترجمه سوره مسد بصورت شعر کودکان: بسم الله الرحمن الرحيم تبت يدا ابي لهب / جهنميست ابي لهب / دشمن پيغمبر ماست / بد جنس و پست و بي حياست / لنگه ي او همسرشه / اون زني که بار مي کشه / خار بيابون بار اوست / آزار خوبا کار اوست / طنابي داره از مسد / سينه ي او پر از حسد. 🌺💝🌺💝🌺💝🌺 🌺✏🌺✏🌺✏🌺 ✏ سوره فیل: کي بود کي بود ابرهه - چيکار مي کرد تو مکه - اون آدم خيلي بد - سوي مکه حمله کرد - يک لشگر فيل داشت - يک سپاه عظيم داشت - مي رفت به سوي مکه - تا که بکوبه کعبه - چي شد چي شد يکباره - بارون سنگ مي باره - يه عالمه ابابيل - اومد رو لشگر فيل - تو پاهاشون سنگ داره - با دشمنا مي جنگه - چي شد چي شد نتيجه - دشمنا نابود شدن - خاکستر و دود شدن - سوره ي فيل نازل شد - قصه ي ما کامل شد. 🌺💝🌺💝🌺💝🌺? 🌺✏🌺✏🌺✏🌺 ✏ سوره کوثر: بسم الله الرحمن الرحيم؛ يک روزي روزگاري / آدم هاي خيلي بد / رسول را اذيت کردن / گفتن که اي محمد / بي پسر و بي ياور / تويي تنها و ابتر / خدا جوابشون داد / اين آيه را نشان داد / هر کس که گفته ابتر / خودش شده بي ياور / ما به تو هديه داديم / زهرا رو بخشيده ايم / جايزه ي تو باشه / زهرا که بهترينه 🌺💝🌺💝🌺💝🌺 🌺✏🌺✏🌺✏🌺 ✏سوره عصر: بسم الله الرحمن الرحيم؛ به عصر قسم خورد خدا / تو اين سوره ، بچه ها / مي کنه آدم زيان / اگه نباشه ايمان / کارهاي خوب که باشه / خدا هم راضي مي شه / توکل کن بر خدا / صبور باشيد تو کارها / هميشه و هر کجا / باشيد يه ياد خدا 🌺💝🌺💝🌺💝🌺 🌺✏🌺✏🌺✏🌺 ✏ سوره ناس: بسم الله الرحمن الرحيم؛ بگو که اي خدايا / پناه من تو هستي / تويي که راه خود را / به روي من نبستي / پروردگار انسان / اي خداي مهربان / پناه مي آرم به تو / از حمله هاي شيطان 🌺💝🌺💝🌺💝🌺 💝✏💝✏ برای کوچولو دار ها لطفا کپی کنی
🌹♥️♥️♥️🌹 ؟؟!! 🌹♥️♥️♥️🌹
🇮🇷 امروز:↓ پنج شݩبهـ ۱۳۹۹/۵/۱۶⛰ ۱۶ / ذالحجه / ۱۴۴۱ 🛳 ۶اوت ۲۰۲۰🚁 دیـ🤪ـوانه هآ تقویم هاشاݩ فرق دارد در عالمِ دیوانه هآ هر روز، عـ🤩ـید است.. [🗓📌]
(كُلُّ حسناتِ بنی آدَمَ تُحصِهَا الملإئِكةُ اِلاّ حسناتِ المُجاهدینَ فاِنَّهُم یَعجِزونَ عن عِلمِ ثِوابِها) فرشٺگان ٺعداد کل ثواب‌ها و حسناٺ آدمیان را مےدانند مگر ثواب مجاهدین که از شمار و میزان آن‌ها ناتوان هستند.😣  مـ💛ـحمد(ص) ، ج ١١، ص ١٣
⚡️ وقٺے زندگے تورا در شرایط سخٺے قرار داد نگو:چرامݩ؟!... بگو:ثابٺ مےڪنم مےتونم💪
آقا نـزار امساݪ پیـراهݩ مشکے هایماݩ افسردگے بگیرݩد...💔