eitaa logo
شراب و ابریشم...
2.9هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
539 ویدیو
8 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم شاگردقرآن ایده‌پرداز نویسنده سخنران مدرس دانشگاه مربی نوجوان مجری
مشاهده در ایتا
دانلود
. همه در خدمت بانوی دو عالم بودند ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم بودند فضه هم بود، ولی باز خودش نان می‌پخت نان برای دل بی‌تاب یتیمان می‌پخت بارها خادمه‌اش گفت به لطفت شادم ((من از آن روز که در بند تو‌اَم آزادم)) فاطمه مرکز پیوند دو دریا شده بود یعنی آیینه پیغمبر و مولا شده بود غیر زهرا که بجز حق به کسی راغب نیست احدی کفو علی‌ابن‌ابی‌طالب نیست عشق باید که پس از این سخن آغاز کند مرتضی در بزند فاطمه در باز کند آفتاب از افق خانه‌شان سر می‌زد هرزمان فاطمه لبخند به حیدر می‌زد کار او عشق علی بود چه خیرالعملی کیست خوشبخت‌ترین مرد جهان، غیرِ علی وقت آن شد بنویسید که حجت، زهراست سند محکم اثبات ولایت زهراست اولین شیعه‌ی بی‌تاب علی زهرا بود که سراپای وجودش سپر مولا بود یک جهان هم اگر از  بیعت خود بر می‌گشت  بازهم فاطمه دور سر حیدر می‌گشت شاعر: مجید تال @sharaboabrisham
12.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دکلمه و اجرا: ملیحه سادات مهدوی تنظیم: سیده فائزه موسوی @sharaboabrisham
هدایت شده از دلــتورا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت نحوه برخورد استاد فاطمی‌نیا رحمةالله‌علیه با همسرشون.. عیدتون مبارک ❤️
. دانشجوهای دختر رو بردیم اردو. قرار بود من یه گپ و گفتی باهاشون داشته باشم. با یک شعر از مریم قهرمانلو شروع کردم: تنها پریدن راه حلش نیست این عشق آب و دانه می‌خواهد پیراهن گلدار هم یک روز... بیت دوم رو کامل نخوندم و از بچه‌ها خواستم تا مصرع دوم رو کامل کنند. بچه‌ها شروع کردن به حدس زدن، حدسها از پیراهن چارخانه تا سرِ روی شانه متفاوت بود، و خب جوابهای خنده‌‌دار و قشنگی داده شد و از همون شروعِ بحث دخترا وارد گفت‌وگو شدن... خلاصه آخرش شعر رو کامل خوندم و بعد هم رفتم سراغ یکی از دستنوشته‌های خودم... تنها پریدن راه حلش نیست این عشق آب و دانه می‌خواهد پیراهن گلدار هم یک روز پیراهن مردانه می خواهد می‌تونم بگم شروع گپ خیلی موفق بود و تقریبا بچه‌ها رو آورد تو دلِ بحث، طوریکه یکی از مسئولین دانشگاه که تو جمع ما نبود ولی از دور نظاره‌گر ما بود بعد از جلسه ازم پرسید راجع به چی صحبت کردید که دخترا اونجور گوش می‌دادن؟😂 منم گفتم حرفهای درگوشی بود.😁 حالا چون روز عشقه و ایام ازدواج و این صوبتا میخوام متنی که واسه دخترا خوندم و بعدش گفت‌وگو رو ادامه دادیم و با هم تبادل نظر کردیم رو اینجا بذارم. باشد که رستگار شویم. متن رو در پست بعدی میارم👇
شراب و ابریشم...
. دانشجوهای دختر رو بردیم اردو. قرار بود من یه گپ و گفتی باهاشون داشته باشم. با یک شعر از مریم قهرما
. ✍ملیحه سادات مهدوی اینهمه حاشا و کَلا ندارد دیگر! شبیه تمامِ اموراتِ طبیعی و حیاتیِ بشر، عشق هم در جریان است! آدم نفس می‌کشد، غذا می‌خورد، می‌خوابد، راه می‌رود، حرف می‌زند، عاشق می‌شود! همینقدر طبیعی، همینقدر بایَدی و قطعی! اتفاقا عشق از خیلی از فعل و انفعالاتی که ما آن را طبیعی می‌دانیم، طبیعی‌تر است! برای یک آدم با وضعیت جسمانی و روحیِ سالم، میلِ به جنسِ مخالف خیلی طبیعی‌تر از میلِ به غذا و میل به خواب و میل‌هایی از این قبیل است! حالا اینکه ما اینهمه در انکار و حاشا و سرکوبش می‌کوشیم برای این است که برایمان به غلط هوس را عوضِ عشق جا انداخته‌اند، و ما می‌ترسیم از متهم شدن! و گرنه نگاه خدا هم به این قصه خیلی راحت است، خیلی طبیعی، و اتفاقا خیلی مقدس! و اتفاقاتر خیلی حمایتگرانه: إِنْ يَکُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ می فرماید شما عاشق شوید، من پشتتان هستم! خدا خیلی راحت از عشق حرف می‌زند، همان اندازه راحت که از سایر نیازهای بشر حرف می‌زند. تازه برای خوب جا افتادنش برای ما، کلی مثال و قصه می‌گذارد وسط سوره‌ها و بعد هِی تَهِ آیه‌ها تأکید می‌کند من هستم، من پشتِ عشق و عاشقی‌ها هستم، نترسید، وهمِ نداشتن و نتوانستن بَرِتان ندارد! مثلا تعریف می‌کند، سلیمان بلقیس را دید و خوشش آمد، یا دختر شعیب خیلی راحت آمد و به پدرش گفت پسرِ خوبی بود، موسی! قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ ۖ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ و جالب اینکه خدا قصه‌های عاشقانه‌اش را نصفه‌نیمه رها نمی‌کند! سرنوشتش را هم می‌گوید تا قلب ما خوب مطمئن شود! ازدواج کردند، خوشبخت هم شدند، تا اینجاهایش را هم تعریف می‌کند! حتی همان چیزی که ما اسمش را می‌گذاریم هوس، حتی همان را هم می‌گوید اگر هدایت و کنترلش کردی، در نهایت منتهی می‌شود به همان عشق مقدس! شبیه قصه‌ی زلیخا. لطفا دست از این حجم از سرزنش و انکار و حاشا بردارید! اگر عاشق شده‌اید، اتفاق بدی نیفتاده که! خیلی هم خوب، خیلی هم مبارک! تازه خدا هم با شماست! فقط همینقدر بدانید همان اندازه که نبض، جزء علائمِ حیاتیِ بشر است، عشق هم هست! پس اگر عاشق شده‌اید، این یعنی هنوز زنده‌اید... ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham . ❌نشر فقط با نام نویسنده و لینک کانال تنها پریدن راه حلش نیست این عشق آب و دانه می خواهد پیراهن گلدار هم یک روز پیراهن مردانه می خواهد 🌺🌺🌺 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
11.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی جالبه که امروز چند نفر این فیلم رو برام فرستادن. و خب واقعا قشنگه، هم شعر و هم اجراش. شما هم ببینید و حظش رو ببرید. خدا رو شکر می‌کنم که دوستانی دارم که من رو با نشان افتخار محبت امیرالمؤمنین می‌شناسند و اگه جایی مدح امیرالمؤمنین باشه، یاد من می‌افتن. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمی‌دونم این فیلم رو از کجا دارم. توی آرشیو یادداشتهام چشمم بهش خورد. اصلا نمی‌دونستم چیه. همینجوری زدم روش ببینم چیه. و خب بود آنچه که باید می‌بود... مدحِ تو شنیدم و از خود بی‌خود شدم... . @sharaboabrisham
. خیلی خنده‌داره بعضی کانالا با نظرسنجی گذاشتن توی ایتا و تلگرام میخوان آراء مردمی رو دربیارن اولا خلاف چیزی که تصور میشه نگرشِ مخاطبِ مجازی، حتی یک درصدِ آرای کف جامعه رو هم نشون نمیده. و برعکس چیزی که خیلیها فکر میکنن که الان دیگه همه تو مجازی هستن و فلان و بهمان، اتفاقا طیف وسیعی از جامعه، مجازی و نظراتش به قوزک پاشونم نیست. مطلب بعدی اینکه نظرسنجی در ایتا مثل نظرسنجی تو پایگاه بسیج محله‌اس. خیلی منش‌های سیاسی‌ شبیه به هم هست و به همین خاطر نتیجه‌ی نظرسنجی در ایتا با فرض اینکه همه صادقانه مشارکت کرده باشند هم چندان قابل اعتنا نیست. نکته‌ی بعدی اینه که الان کم‌اهمیت‌ترین موضوع، مسئله‌ی نظرسنجی و به کی میخوای رأی بدی‌هاست! مسئله‌ی اصلی و مهم و مورد تأکید رهبری موضوع مشارکت هست که خب باز متأسفانه دوستان مذهبی معمولا اینجا قافیه رو می‌بازن. به جای اینکه دغدغه‌ی مشارکت داشته باشن، دغدغه‌ی رأی آوردنِ نامزدِ موردنظر خودشون رو دارن و این واقعا جای تأسف داره. اگه یه نگاه خیلی سطحی هم به مطالبات رهبری داشته باشیم خیلی راحت متوجه می‌شیم که با اختلاف زیاد، مسئله‌ی مشارکت حداکثری در صدرِ مطالبات رهبره ... خلاصه که اگه دغدغه‌ی وطن دارید به جای تخریب نامزدها، و تقدیس نامزد مدنظر خودتون، بفکر تشویق مردم به مشارکت در انتخابات باشید. باشد که رستگار شویم. والسلام .
این پرده‌ی بالای چایخانه است. دو سه بیت شعر روی پرده نوشته‌اند و آخر اسم شاعرش را هم آورده‌اند. یعنی چند نفر از زائرهایی که زیر این بیرق چای می‌نوشند قدِ این پرده‌ی آویخته از بالای چایخانه رسمِ امانت بلدند؟ اصلا چند نفرشان تابحال چیزی به اسم حق مؤلف به گوششان خورده؟ چند نفر از آنهایی که حق مؤلف را شنیده‌اند به آن متعهد شده‌اند؟ چند نفرشان با پوزخند از کنارش رد شده‌اند؟ چند نفرشان عضوِ افتخاریِ انجمنِ کپیِ متن‌ها و پاک‌کردن نامِ نویسنده‌ها هستند؟ چند نفرشان با نویسنده‌های مذهبی دست به یقه شده‌اند که اگر برای اهل‌بیت نوشتی پس چرا دنبال ذکرِ اسمت هستی؟ چند نفرشان اتفاقا آدم‌های خیلی خوب و نازنینی هستند که امکان ندارد دست سمت مال مردم دراز کنند لیکن به راحتی حاصلِ فکر و وقت و مطالعه‌ی مؤلف‌ها را به سرقت می‌برند و خودشان هم اصلا نمی‌دانند که"مال"همیشه پول نیست و دزدی همیشه برداشتنِ پولِ دیگران نیست، گاهی مال، کلمه است و دزدی پاک کردن نام صاحب اثر است! چند نفرشان از منبری‌ها درباره‌ی حق‌الناس‌های فضای مجازی چیزی شنیده‌اند؟ چند نفرشان الان زیر این پرده دارند با صاحب حرم قرار و مدارِ ملاقات در بهشت می‌گذارند و اصلا حتی فکرش را هم نمی‌کنند که یک روز باید در یک موقفی بایستند و جوابگوی صاحبان کلمه‌هایی باشند که بی نامِ صاحبش پخش و پلا کرده‌اند و همینطور الکی الکی خودشان را زیر دِین برده‌اند! چند نفرشان حاضرند باور کنند که امام رضا جان هم طرفِ مؤلف‌هاست و دلگیر است از آنها که رسمِ امانت بلد نیستند! من زبان دیگری بلد نیستم امام رضاجان را واسطه آوردم شاید آدمیزادها دست از بردنِ کلمه‌هایم کشیدند
. هر روز می‌آمد می‌ایستاد دمِ گذرگاهِ همیشگیِ تو منتظر می‌ماند تا بیایی وقتی می‌رسیدی بی هیچ حرفی یک نظر تماشایت می‌کرد و می‌رفت! همین! می‌آمد، رزقِ تماشایش را از صورت تو برمی‌داشت و بعد هم می‌رفت! من نمی‌شناسمش من فقط همین قصه‌ی او را شنیده‌ام اما بارها و بارها آه کشیده‌ام و از دلم گذشته کاش من جای او بودم می‌آمدم سر راهت یک نظر ببینمت و تو می‌آمدی و رد می‌شدی از مقابلم و من همانطور که محوِ هیبتِ تو بودم، تو را می‌دیدم که در انتهای آن مسیر داری محو می‌شوی... زانوهایم خم می‌شد و همانجا روی زمین می‌افتادم هر چه جان داشتم در صدایم جمع می‌کردم و صدا می‌زدم: صبر کن علی! هر کجا می‌روی من را هم با خود ببر... آه چه رؤیای شیرینی چه حسرت عمیقی تماشای تو، تماشای خداست. چطور می‌شود تو را یک نظر دید و جان نداد؟ ✍ملیحه سادات مهدوی الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ . @sharaboabrisham