شراب و ابریشم...
اشتباه گفتم درستش این بود: در تمام زندگانی، کسی قدر علیابنابیطالب دوستم نداشته... .
درستش همین بود!
در تمام زندگانی، کسی قدر علیابنابیطالب دوستم نداشته😭
.
زمان:
حجم:
131.4K
پشتبام حرم مطهر علوی
شروع مناجاتخوانی حاج محمود کریمی
سحر بیستم رمضان
.
آخرش من هم رسیدم به آن تصویرها و صداها که سحرهای رمضان، تلویزیون نشان میداد و من خودم را از آن هزار سال دور میدیدم.
حالا من نشستهام روی پشتبام صحن حضرت زهرا، نزدیکترین نقطه به گنبد امیرالمؤمنین و مداح محبوبم حاج محمود هم اینجاست...
توی مسیر، مدیر کاروان توضیح میداد عراق کشور جنگزده است و الان پیک زائر است و خلاصه توقعها را بیاورید پایین، قرار نیست همه چیز درجه یک باشد و از این حرفها...
یکی نیست به آقای مدیر بگوید، من بعد از رسیدن به امیرالمؤمنین دیگر چه توقعی میخواهم داشته باشم؟
عیش من با صدای حاج محمود و نمای گنبد از نزدیک، کامل است؛ من بعد از نشستن روی بام صحن حضرت زهرا، توقع چه چیزی باید داشته باشم؟
دنیا دیگر چیزی بالاتر از این ندارد که قرار باشد تمنا کنم.
من به منتهای آمالِ یک آدمِ دردمندِ شکسته رسیدهام؛ بیشتری وجود ندارد که توقع کنم...
.
.
رحمت به شیر پاک مادر و نان حلال پدرم که حُبّ شاه نجف را گذاشت توی سفرهی دلم...
.
.
کی فکرشو میکرد، سحر یه بیستم ماه رمضونی، حوالیِ ایوون نجف، چای عراقی بنوشی، سید؟
.
شراب و ابریشم...
. کی فکرشو میکرد، سحر یه بیستم ماه رمضونی، حوالیِ ایوون نجف، چای عراقی بنوشی، سید؟ .
امام رضا جان فکرشو کرده بود؛
بساط سفرو خودشو چیده بود؛ سید!
.
.
از کنار سوژههای ناب عکاسی بیاعتنا رد میشم و هیچ چیزی رو ثبت نمیکنم، حتی صحنههایی که میدونم برای هر کدومش لااقل یک قصهی چند ده خطی میتونم بنویسم.
میدونم که بعدا حسرت میخورم چرا از فلان صحنه عکس نگرفتم و چرا برای فلان منظره متن ننوشتم، ولی فعلا ترجیحم اینه که یه عکاس بیاعتنا باشم و داغترین سوژهها رو رها کنم و ذهنم رو فقط روی هزار سال حرفی متمرکز کنم که رو سینهام جمع شده و باید با امیرالمؤمنین درمیون بذارم.
تمام هدفم از اومدن به نجف، حرف زدن با امیرالمؤمنین از کمترین فاصلهی ممکنه و تو این شهر هیچ کار دیگهای جز همین ندارم.
امام رضا جان برای من از امیرالمؤمنین وقت ملاقات خصوصی گرفته تا بیام و بگم حرفهایی رو که دیگه مشهدِ سلطان، کفایتش نمیکرد...
.
@sharaboabrisham