seyede-roghaye128.mp3
4.18M
امروز انشاالله جشن تولد حضرت رقیه در یکی از روستاهای فوقالعاده محروم
به همت اعضای محترم شراب و ابریشم💚
شراب و ابریشم...
فردا دبستان دخترانه جشن تولد حضرت رقیه💚 کادوهای تولدانه رو از طرف امام زمان آماده کنم😍
یه سری خوشگلیجات هم خریدم برای کلاس پنجمیا و ششمیا
اون عروسکا باشه واسه کلاس اول تا چهارم😍☺️
اتود میوهای
شراب و ابریشم...
یه سری خوشگلیجات هم خریدم برای کلاس پنجمیا و ششمیا اون عروسکا باشه واسه کلاس اول تا چهارم😍☺️ اتود می
بادکنک تولدت مبارک در سه رنگ
صورتی واسه اینکه تولد دخمله و صولتی رنگ دخملاس
زرد واسه اینکه رقیه جان خورشید خونهی اربابه
و سبز واسه اینکه رقیه جان عمهی ساداته💚
.
.
دیگه وقتشه بزنیم به دل جاده و بریم به دورترین روستای گناباد، رحمتآباد
برای یه جشن تولد خوشگل ویژهی دخملا💚
.
رحمتآباد دورترین روستای گناباده و نزدیک به مرز افغانستان و خیلی محروم
تو مسیر با بچهها میگفتیم نکنه راهو گم کنیم یهو سر از افغانستان دربیاریم و بیفتیم وسط طالبان.🤪
کلی سرش خندیدیم که بعد باید با طالبان بشینیم بادکنک باد کنیم و تولد بگیریم.👻
خبببب طالبان خوشگل امروز اومدیم اینجا با هم جشن تولد بگیریم😵💫
اونا هم از ما استقبال میکنن میگن بله حتما بیاین تا تولد بگیریم 😈😈☠💀
اول اسفند
مثلِ همین امروز...
بانویی پاک و مهربان
به روی پدرم تبسم نمود...
و پدر در معصومیت چهرهی بانو
بهشتش را پیدا کرد!
خانه لبریز شوق
غرق نور و تبسم...
تمام اهالی خانه، مسرور و شاد
و پدر از همه خوشحالتر!
کسی برای بار سوم پرسید
آیا وکیلم؟!
و
بانو
در هالهای از حیا
سرشارِ عشق
پاسخ گفت:
بله،
قلب ِ من از امروز، برای این آقاست...
عطر صلوات و موسیقی کف زدنهای شلوغ و درهم خانه را پر کرد...
پیام تبریکِ میهمانها
نقل و نبات
و آرزوی خوشبختی...
پدربزرگ
بانو را به آغوش کشید
بویید و بوسید:
مرحبا دخترم، سعادتمند باشی...
حالا سالها از آن روزِ سپید میگذرد...
روزی که مادرم به روی پدر خندید...
و تقدیر
برای من سعادت رقم زد
و خدا
فرزندیِ این خانه را به من هدیه داد...
اول اسفند
سپیدترین روزِ تقویمِ خانهی ماست...
.
.
مستدام باد💚
الحمدلله رب العالمین
الحمدلله رب العالمین