eitaa logo
شراب و ابریشم...
2.9هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
539 ویدیو
8 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم شاگردقرآن ایده‌پرداز نویسنده سخنران مدرس دانشگاه مربی نوجوان مجری
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دلــتورا
4_5913458178841908707.mp3
10.64M
موندم‌چجوری‌داغتو دنیاتحمل‌میکنه . . .🖤
. ■ اَعظَمَ اللّهُ اُجُورَنا بِمُصابِنا بِالحُسَینِ عَلیهِ السّلامُ ، وَ جَعَلَنا وَ ایّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَعَ وَلِیّهِ الاِمامِ المَهدِیِّ مِن الِ مُحَمَّدِِ عَلَیهِمُ السّلامُ ■ .
. آه زینب... دنیا از طلوع امروز تا قیامِ قیامت به تو سپرده شد بانو... .
. از اولین تیری که از سپاهِ ابن‌سعد، سمتِ سپاهِ اباعبدالله آمد و شد اعلانِ رسمیِ جنگ... زینب عهده‌دارِ عالَم شد! .
. حالا زینب باید هوای همه را داشته باشد! هوای زن‌ها هوای طفل‌ها هوای بنی‌هاشمی‌ها هوای حسین هوای حسین هوای حسین... هوای تمامِ دنیا.... .
. آه اباعبدالله... .
شراب و ابریشم...
نخل‌گردانی صبح عاشورا خراسان رضوی گناباد_ شهر
. هر بار صدای محمود کریمی می‌پیچه تو بلندگو که می‌گه: عمه‌ی سادات، قلبم با تمامِ اجزائش فرو می‌ریزه... آه عمه... .
. غبارِ ماتمِ تو، آبرو به من بخشید.... .
. لاحولی... تکبیری... موجی از ملکوت صدایت... جسته و گریخته میان چِکاچِک شمشیرها به گوش می‌رسد... و دلِ خیمه‌گاه به شنیدن همین طنین، خوش است... بابا هنوز زنده است... رزمِ تن به لشکر، توان از تو می‌گیرد، لحظه‌ای توقف می‌کنی تا نفس تازه کنی، که ناگاه سنگی بر پیشانی‌ات می‌نشیند... سنگ، کسوف می‌کند! چهره‌ات غرقِ خون می‌شود. درنگ می‌کنی تا خون از چهره بگیری که یکباره تیر سه شعبه‌ی آغشته به زهری روشنیِ سینه‌ات را نشانه می‌رود... بِسم الله و بالله عَلی ملّة رَسول الله... سر به آسمان بلند می‌کنی و خدا را شاهد می‌گیری بر ستم‌پیشگی قومی که تو را می‌کشند تویی که پسرِ دخترِ پیامبری جز تو روی زمین نیست! ثمَّ أخَذَ السّهم فأخرَجه مِن وَراءِ ظَهره فأنبعثَ الدّمُ کأنّه میزاب! خون از تنت سرازیر می‌شود... ضعف، تمام وجودت را می‌گیرد... میانِ برق شمشیر و ضرب نیزه‌ها تو هنوز در پِیِ دستگیری از این نانجیبانی: باز موعظه‌شان می‌کنی و می‌ترسانی‌شان از اینکه قیامت در حالیکه خون تو بر گردن‌شان باشد در پیشگاه خدا حاضر شوند... از خودت می‌گویی و از اینکه فرزند بهترین خلق خدایی... لشکر اما هلهله می‌کند تا صدای هدایت تو را نشنود.. ضعف و ناتوانی بر تار و پود جانت ریشه دوانده... جنگ ِنا برابر توان از تو گرفته... وَ صاحَ شمر بأصحابه ما تنتظرون بالرّجل؟ شمر بر لشکر فریاد می‌زند چرا کار را یکسره نمی‌کنند؟! لشکر دیگربار بر تو هجوم می‌آورد... زرعه چنان ضربه‌ای بر دوشت می‌زند که... وَ کانَ قد أعیی فَجعلَ یَنوءُ وَ یکُبُْ توانی دیگر برایت نمی‌مانَد... از زمین بلند می‌شوی و باز می‌افتی... سنان پیش می‌آید: فَطعنه سنان فی تَرقُوَته. ثمَّ انتزعَ الرّمحَ فَطعَنه فی بَوانی صَدره ثمّ رَماه سنان ایضا بِسهم فوقع السّهمُ فی نحره... چگونه شد که آسمان بر زمین نیفتاد؟! چطور شد که کوه‌ها از جا کنده نشد؟! چگونه دشت زیر و رو نشد؟! بر زمین افتادی... باز برخاستی... باز بر زمین افتادی ... باز برخاستی... محاسن را به خونِ سر و رو خضاب کردی... هکذا ألقی الله مُخضّباً بِدمی مَغصوباً علیّ حقی... و خواستی خدا را در حالی ملاقات کنی که سر و رویت خضاب باشد از خون... شیبٌ خَضیب... خدٌّ تریب... گرگ‌ها دوره‌ات کردند... تکه تکه روی زمین افتاده بودی... اما هنوز از تو ترس داشتند... هنوز نفس‌هایت یاد حیدر را زنده می‌کرد... ترس و بغض... فقال عمربن سعد: أنزَل وَیحَک إلی الحسین فأرحَه... عمر سعد فریاد زد وای بر شما کارش را تمام کنید... فَضرَبه بالسّیف فی حلقه الشّریف و هو یقول: و الله إنّی لأجتزُّ رأسکَ وَ أعلَم أنّک إبن رسول الله وَ خَیرُ الناس أباً وَ اُمّاً نانجیبی پیش آمد... شمشیر را بالا برد... و نعره می‌زد به خدا می‌کشمت و می‌دانم تو فرزند رسول خدایی و پدر و مادرت بهترین خلقند! . . یک‌باره... قیامت به پاشد... آسمان سیاه شد... زمین سخت لرزید... دشت سرخ شد... هلهله برپا شد... صدای لشکر به تکبیر بلند شد... . پسرِ پیغمبری به دست امتش ذبح شد...... . حالا باید اسب‌ها را نعل تازه بزنند... . آه حسین... . ✍ملیحه سادات مهدوی نگارش یافته با استناد به ارشاد شیخ مفید و لهوف سیدبن طاووس https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا