آمد بهار و ابر هوادار ما شده ست تا رفته می ز شیشه به ساغر، هوا شده ست بلبل سواد خوان گلستان شد و هنوز قمری همین به حرف الف آشنا شده ست دشوار بود عزم فلک پیش ازین، ولی آسان به دور ما چو ره آسیا شده ست خون می چکد ز ناله ی بی اختیار او مرغ چمن ز دامگه آیا رها شده ست؟ عشقم سلیم می برد از ورطه برکنار طوفان درین محیط، مرا ناخدا شده ست سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100879