آن پری چو از، بهر دلبری، زلف عنبرین، شانه می کند در جهان هر آن دل که بنگری، بی قرار و دیوانه می کند با چنین جمال، گر تو ای صنم، یک زمان زنی، در حرم قدم همچو کافران، مؤمن حرم، رو بسوی بت، خانه می کند شمع را از آن، من شوم فدا، گر چه می کشد، ز آتش جفا پس بسوز دل، گریه از وفا، بهر مرگ پروانه، می کند پیش مردمش، درد و چشم ریش، کی دهد مکان، این دل پریش یار خویش را، کی بدست خویش، آشنای بیگانه می کند جز محن ز عمر، چیست حاصلم، زندگی نکرد، حل مشکلم مرگ ناگهان، عقده از دلم، باز می کند یا نمی کند فرخی یزدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/111481