از بزم می چو آن قد رعنا بلند شد آتش چو شمع از سر مینا بلند شد از بس به سینه ی آه شکستم ز بیم او دودم چو مجمر از همه اعضا بلند شد پهلو به بستری که نهادم، ز سوز دل آه و فغان ز صورت دیبا بلند شد دیوانگان او چو خس و خار می دوند تا دست گردباد ز صحرا بلند شد هرجا حدیث ما رود، او نیز داخل است نام فلک ز دشمنی ما بلند شد آه و فغان من به فلک شعله زد سلیم بگریز ای حریف که غوغا بلند شد سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۳۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101297